آیت الله خامنه ای هفته پیش باز عتاب و خطاب به اهالی مطبوعات کرد و روزنامه نگاران و مدیران رسانه های شدیدا تحت سانسور و خودسانسوری را تهدید کرد که مراقب باشند که اگر دست از پا خطا کنید باز به سرنوشت اسلاف خویش دچار خواهند شد و باز تعطیلی و توقیف در کار خواهد بود و بیکاری و در به دری.
فرمان صادر نشده، باز خطیبان جمعه در لبیک به دستورالعمل های صادره و جزوه های پیش رو، و مسئولان دولتی به حکم وظیفه به نقد فعالیت روزنامه نگاران و مدیران مطبوعات پرداختند و داغ و درفش به دست گرفتند و در نهایت حکم مرگ نشریات “شهروند امروز” و “ارژنگ” را صادر کردند. و برای دیگر روزنامه ها و مجلات مستقل و دگراندیش، به ویژه تتمه ی نشریات منتقد، خط و نشان کشیدند که اگر خود فتیله ها را پائین نکشید، شعله ی فانوس روشنایی بخش تان را خاموش نکنید، کاغذ و یارانه ها را که قطع می کنیم که هیچ، چراغ کسب و کارتان را در روز روشن خاموش می کنیم.
اگرچه “هشدار” صادره علیه روزنامه نگاران ورسانه ها از جانب آیت الله خامنه ای رنگ و بوی همان هشدار هشت سال پیش را داشته و دارد، و روش های ماخوذه نیز شبیه به آن دوران است، اما فضای موجود با آن زمان زمین تا آسمان متفاوت است و پیامدهایش نیز.
آن زمان، مشخص شده بود که پس از دولت، مجلس نیز از دست تمامیت طلبان بیرون آمده است. اکثر قریب به اتفاق نمایندگان محافظه کار مجلس پنجم با روشنگری های ارباب رسانه شکست سنگینی متحمل شده بودند و روزنامه نگاران و مدیران مطبوعات که با ارائه ی لیست انتخاباتی در پایتخت و چند شهر عمده چهره های شاخص جریان اقتدارگرا را حذف و پایه های جنبش اصلاحات را تقویت کرده بودند مورد خشم و نفرت کینه توزانه ای قرار گرفته بودند. خشمی که ترور سعید حجاریان مدیر مسئول روزنامه صبح امروز طلیعه ی رویدادهای بعد بود؛ پایگاه دشمن معرفی شدن مطبوعات و توقیف فله ای روزنامه ها و نشریات اصلاح طلب، مستقل و دگراندیش پس از سخنرانی معروف رهبر کشور در جمع بسیجیان در مصلای تهران، دستگیری روزنامه نگاران شاخص و…
این زمان، اگرچه اقتدارگرایان در مجلس حاکم اند، اما دچار تفرق و چند دستگی شدیدند و هر روز نگران تر از واکنش اعتراض آمیز مردم. اگرچه دولت ظاهرا بر کلیه ی امور کشور سوار است، اما در سراشیبی سقوط قرار دارد، حتی با حمایت های گسترده و روز افزون آیت الله خامنه ای. در افق نیز چهره هایی ناخوشایند از منظر رهبری، هویدا و آماده برای رفتن به کاخ ریاست جمهوری، و باز چشم انداز تیره ی حاکمیت دوگانه.
این زمان، اگرچه پس از توقیف و تعطیل فراتر از 200 نشریه و دستگیری و بازداشت و بیکاری و آوارگی ده ها روزنامه نگار شاخص، از آن خیل گسترده ی روزنامه های اصلاح طلب روشنگر و منتقد که هر یک تیراژ روزانه ی نیم میلیونی داشتند و هر روز به اصطلاح فیلی هوا می کردند، چندان خبری نیست و حرف آخر را در فضای مطبوعاتی کشور “تئوری بقا” می زند و “سانسور و خودسانسوری گسترده ”- تازه سخنگوی دولت مدعی هم هست که ”خودسانسوری ناشی از فشار و تهدید با خودسانسوری ناشی از ملاحظات قانونی و اخلاقی متفاوت است وگرنه مردم و نخبگان کشور بدون تکلف و تعارف و واهمه با رییس جمهور صحبت می کنند”؛اما ناکارایی و ناتوانی دولت چنان معضل آفرین و مشکل افزاست وعدم مقبولیت آن در میان مردم چنان گسترده و فزاینده، که آستانه ی تحمل حاکمان چنان پائین آمده که توان کوچکترین حرف حساب و انتقاد محدودی را نیز ندارد. در نتیجه، در جبهه ی آنان فرمان ها یکسان است و حکم مشابه؛ بگیرید و ببندید، توقیف کنید و تعطیل سازید این…
آن زمان، وقتی عتابی خشم آلود برمی آمد و سخنانی هشدار آمیز فضای کشور را پرمی کرد، وزیر ارشاد به دلیل جایگاه فکری و عملی خویش و همچنین فضای حاکم دوران اصلاحات بر کشور، جایش در نهایت کم و بیش در کنار روزنامه نگاران بود و اهالی مطبوعات. به این دلیل بود که خود نیز مورد قهر وغضب قرار می گرفت و مستحق سیلی فرمانبران به ظاهر نمازگزار بود و استیضاح وکیل الحکومه ها!
این زمان، وقتی فرمانی خشمگنانه اوضاع را تیره و تار نشان می دهد و سخنانی عتاب آلود شرایط را نامناسب، کلاه هم که بخواهند زیر دستان می روند و سر می آورند. وزیر ارشاد که خود برآمده از محفل های ضد مطبوعات مستقل است و آزادی بیان، چون طاقتش در برابر نقدی کوچک از دولت یا بیان خاطره ای تاریخی، حتی تائید شده توسط هاشمی رفسنجانی، طاق می شود گوشی تلفن را برمی دارد و از دادستان تهران که خود روزی عنوان قاضی معروف مطبوعات را یدک می کشید و پشت ماجرای تعطیلی ده ها روزنامه و نشریه بود، می خواهد که هفته نامه “شهروند امروز” را توقیف کنند و چون به ظاهر جواب رد می شنود، چندان صبر نمی کند و ماموریتش را در “هیات نظارت بر مطبوعات” تکمیل می کند. هیاتی که نماینده ی مدیران مطبوعاتش مدیری ست حکومتی و ضد مطبوعات مستقل و منقد، و نماینده ی مجلسش در تبعیت از هشدارهای رهبر کشور خطاب به این جماعت می گوید: “با اتخاذ شیوه تخریب به عنوان یک رسم، اصل نظام زیر سئوال می رود… به جرایدی که سیاه نمایی می کنند توصیه می کنم شیوه تخریب را رها کنند”.
آن زمان وقتی مدیران مسئول را به وزارت ارشاد فرامی خواندند تا در جریان “گلایه های رهبر” قرار گیرند، آنان با گردنی افراشته، از روش و منش به حق خویش دفاع می کردند و در برابر اتهام هایی چون “پایگاه دشمن بودن”، “ بی دین و ضدانقلاب و آمریکایی بودن” کوتاه نمی آمدند، از پیشینه خود در انقلاب می گفتند و در جنگ و… و اینکه آنان هستند که صاحب واقعی انقلابند و بیرون کنندگان دشمن از میهن. و در مقابل، بسیاری از اتهام زنندگان راحت طلبان دیروز و غاصبان امروز. این دفاعیات دندان شکن در برابر آن اتهام های واهی، آن هم در مقابل دوربین تلویزیونی در حال ضبط در اتاق کنفرانس، برای انتقال دیدگاه آنان برای رهبری است که وزیر ارشاد وقت را هم وادار می کند که پس از نشست با مدیران مسئول و سردبیران روزنامه های کثیر الانتشار کشور به خبرنگاران بگوید: “مدیران مطبوعات هم از رهبری گلایه داشتند”!
سخن حق و درستی که به دیگران چنان گران می آید که دستور می دهند در “بیت” را بر روی او ببندند و عاقبت نیز پرونده سازی و تهدید چون بسیاری دیگر آواره اش کنند در دیاری غریب. دیاری که گروهی از روزنامه نگاران دوران او اکنون کماکان به همان حرفه مشغولند، اما این بار نه در روزنامه های چاپ داخل، بلکه فعال در وب لاگ ها، سایت های خبری، رادیوهای اینترنتی و تلویزیون های فارسی ماهواره ای.
این زمان، اگرچه وزیر جرات و جسارت نقل سخنان مدیران و سردبیران مطبوعات را در برابر روزنامه نگاران ندارد، اما آنان خود می دانند که چگونه از حقوق خویش دفاع کنند و بخشی از حرف حق خود در جلسه ی دربسته با مقام های دولتی را به گوش افکار عمومی برسانند- حتی اگر شده از طریق رسانه های خبری که محل کار همکاران دیروزشان است در لندن و…
حال مهم نیست که آقای الهام از “پروژه مخالفان دولت” خبر دهد و نقد علمی و عالمانه را “جنجال آفرینی رسانه ای” بخواند و درج مطالبی چون نامه ی منتقدانه ی 60 اقتصاددان صاحب نظر کشور را برنامه ای برای “بالا بردن هزینه ی تصمیم گیری دولت” بنامد.
حال مهم نیست که “دولت مداحان” و سخنگویان آن- “ آمار سازان، جاعلان و دروغ گویان حرفه ای” و اسوه های ”شارلاتانیزم سیاسی”- از “خبرنگار” بخواهند که تنها “خبربیار” باشد و “مطبوعات مستقل و منتقد” جایگزین “روابط عمومی های بی جیره و مواجب”. اوضاع چنان شیر تو شیر است و…، و دامنه ی پوشش رسانه ها و نفوذ روزنامه نگاران چنان وسیع و گسترده که ملت بیشتر از هر روزی آگاهی دارند که در مملکت چه می گذرد و پول نفت به جیب چه کسانی می رود و نصیب آنان چه می شود.
حال مهم نیست که وزیر ارشاد رگ گردن ستبر سازد و چون فرماندهان نظامی فریاد برآورد که “به جرأت می گویم هیچ گاه به فردی اجازه کودتای فرهنگی داده نخواهد شد. اگر در گذشته شلختگی هایی اتفاقاتی افتاده، در آینده دیگر از این اتفاقات نخواهد افتاد… هیچکس حق ندارد به دلیل آنکه یک سال دیگر دولت تغییر می کند، این قضیه را سرسری بگیرد…“. فردا، او نیز چون عربده کشان دیروز، و گردن کلفت های پریروز که اکنون همگی در زباله دان تاریخ جا خوش کرده اند، خواهد دید که مسیر تاریخ بر خلاف میل و اراده ی او و رای و حکم دیگران راه خود را خواهد رفت و ملت نیز کار خود را خواهد کرد، چه مطبوعات را ببندند، چه روزنامه نگاران را بگیرند و چه…
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ از این فسانه هزاران هزار دارد یاد