یک هشدار و دو برخورد

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

‏ آیت الله خامنه ای هفته پیش باز عتاب و‎ ‎خطاب به اهالی مطبوعات کرد و روزنامه نگاران و مدیران رسانه های شدیدا ‏تحت سانسور و خودسانسوری را تهدید کرد که مراقب باشند که اگر دست از پا خطا کنید باز به سرنوشت اسلاف خویش ‏دچار خواهند شد و باز تعطیلی و توقیف در کار خواهد بود و بیکاری و در به دری.‏

‏ فرمان صادر نشده، باز خطیبان جمعه در لبیک به دستورالعمل های صادره و جزوه های پیش رو، و مسئولان دولتی به ‏حکم وظیفه به نقد فعالیت روزنامه نگاران و مدیران مطبوعات پرداختند و داغ و درفش به دست گرفتند و در نهایت ‏حکم مرگ نشریات “شهروند امروز” و “ارژنگ” را صادر کردند. و برای دیگر روزنامه ها و مجلات مستقل و ‏دگراندیش، به ویژه تتمه ی نشریات منتقد، خط و نشان کشیدند که اگر خود فتیله ها را پائین نکشید، شعله ی فانوس ‏روشنایی بخش تان را خاموش نکنید، کاغذ و یارانه ها را که قطع می کنیم که هیچ، چراغ کسب و کارتان را در روز ‏روشن خاموش می کنیم.‏

‏ اگرچه “هشدار” صادره علیه روزنامه نگاران ورسانه ها از جانب آیت الله خامنه ای رنگ و بوی همان هشدار هشت ‏سال پیش را داشته و دارد، و روش های ماخوذه نیز شبیه به آن دوران است، اما فضای موجود با آن زمان زمین تا ‏آسمان متفاوت است و پیامدهایش نیز. ‏

‏ آن زمان، مشخص شده بود که پس از دولت، مجلس نیز از دست تمامیت طلبان بیرون آمده است. اکثر قریب به اتفاق ‏نمایندگان محافظه کار مجلس پنجم با روشنگری های ارباب رسانه شکست سنگینی متحمل شده بودند و روزنامه نگاران ‏و مدیران مطبوعات که با ارائه ی لیست انتخاباتی در پایتخت و چند شهر عمده چهره های شاخص جریان اقتدارگرا را ‏حذف و پایه های جنبش اصلاحات را تقویت کرده بودند مورد خشم و نفرت کینه توزانه ای قرار گرفته بودند. خشمی که ‏ترور سعید حجاریان مدیر مسئول روزنامه صبح امروز طلیعه ی رویدادهای بعد بود؛ پایگاه دشمن معرفی شدن ‏مطبوعات و توقیف فله ای روزنامه ها و نشریات اصلاح طلب، مستقل و دگراندیش پس از سخنرانی معروف رهبر ‏کشور در جمع بسیجیان در مصلای تهران، دستگیری روزنامه نگاران شاخص و…‏

‏ این زمان، اگرچه اقتدارگرایان در مجلس حاکم اند، اما دچار تفرق و چند دستگی شدیدند و هر روز نگران تر از واکنش ‏اعتراض آمیز مردم. اگرچه دولت ظاهرا بر کلیه ی امور کشور سوار است، اما در سراشیبی سقوط قرار دارد، حتی با ‏حمایت های گسترده و روز افزون آیت الله خامنه ای. در افق نیز چهره هایی ناخوشایند از منظر رهبری، هویدا و آماده ‏برای رفتن به کاخ ریاست جمهوری، و باز چشم انداز تیره ی حاکمیت دوگانه. ‏

‏ این زمان، اگرچه پس از توقیف و تعطیل فراتر از 200 نشریه و دستگیری و بازداشت و بیکاری و آوارگی ده ها ‏روزنامه نگار شاخص، از آن خیل گسترده ی روزنامه های اصلاح طلب روشنگر و منتقد که هر یک تیراژ روزانه ی ‏نیم میلیونی داشتند و هر روز به اصطلاح فیلی هوا می کردند، چندان خبری نیست و حرف آخر را در فضای مطبوعاتی ‏کشور “تئوری بقا” می زند و “سانسور و خودسانسوری گسترده‎ ‎‏”- تازه سخنگوی دولت مدعی هم هست که ‏‏”خودسانسوری ناشی از فشار و تهدید با خودسانسوری ناشی از ملاحظات قانونی و اخلاقی متفاوت است وگرنه مردم و ‏نخبگان کشور بدون تکلف و تعارف و واهمه با رییس جمهور صحبت می کنند”؛اما ناکارایی و ناتوانی دولت چنان ‏معضل آفرین و مشکل افزاست وعدم مقبولیت آن در میان مردم چنان گسترده و فزاینده، که آستانه ی تحمل حاکمان چنان ‏پائین آمده که توان کوچکترین حرف حساب و انتقاد محدودی را نیز ندارد. در نتیجه، در جبهه ی آنان فرمان ها یکسان ‏است و حکم مشابه؛ بگیرید و ببندید، توقیف کنید و تعطیل سازید این…‏

‏ آن زمان، وقتی عتابی خشم آلود برمی آمد و سخنانی هشدار آمیز فضای کشور را پرمی کرد، وزیر ارشاد به دلیل ‏جایگاه فکری و عملی خویش و همچنین فضای حاکم دوران اصلاحات بر کشور، جایش در نهایت کم و بیش در کنار ‏روزنامه نگاران بود و اهالی مطبوعات. به این دلیل بود که خود نیز مورد قهر وغضب قرار می گرفت و مستحق سیلی ‏فرمانبران به ظاهر نمازگزار بود و استیضاح وکیل الحکومه ها!‏

‏ این زمان، وقتی فرمانی خشمگنانه اوضاع را تیره و تار نشان می دهد و سخنانی عتاب آلود شرایط را نامناسب، کلاه ‏هم که بخواهند زیر دستان می روند و سر می آورند. وزیر ارشاد که خود برآمده از محفل های ضد مطبوعات مستقل ‏است و آزادی بیان، چون طاقتش در برابر نقدی کوچک از دولت یا بیان خاطره ای تاریخی، حتی تائید شده توسط ‏هاشمی رفسنجانی، طاق می شود گوشی تلفن را برمی دارد و از دادستان تهران که خود روزی عنوان قاضی معروف ‏مطبوعات را یدک می کشید و پشت ماجرای تعطیلی ده ها روزنامه و نشریه بود، می خواهد که هفته نامه “شهروند ‏امروز” را توقیف کنند و چون به ظاهر جواب رد می شنود، چندان صبر نمی کند و ماموریتش را در “هیات نظارت بر ‏مطبوعات” تکمیل می کند. هیاتی که نماینده ی مدیران مطبوعاتش مدیری ست حکومتی و ضد مطبوعات مستقل و منقد، ‏و نماینده ی مجلسش در تبعیت از هشدارهای رهبر کشور خطاب به این جماعت می گوید: “با اتخاذ شیوه تخریب به ‏عنوان یک رسم، اصل نظام زیر سئوال می رود… به جرایدی که سیاه نمایی می کنند توصیه می کنم شیوه تخریب را ‏رها کنند”.‏

‏ آن زمان وقتی مدیران مسئول را به وزارت ارشاد فرامی خواندند تا در جریان “گلایه های رهبر” قرار گیرند، آنان با ‏گردنی افراشته، از روش و منش به حق خویش دفاع می کردند و در برابر اتهام هایی چون “پایگاه دشمن بودن”، “ بی ‏دین و ضدانقلاب و آمریکایی بودن” کوتاه نمی آمدند، از پیشینه خود در انقلاب می گفتند و در جنگ و… و اینکه آنان ‏هستند که صاحب واقعی انقلابند و بیرون کنندگان دشمن از میهن. و در مقابل، بسیاری از اتهام زنندگان راحت طلبان ‏دیروز و غاصبان امروز. این دفاعیات دندان شکن در برابر آن اتهام های واهی، آن هم در مقابل دوربین تلویزیونی در ‏حال ضبط در اتاق کنفرانس، برای انتقال دیدگاه آنان برای رهبری است که وزیر ارشاد وقت را هم وادار می کند که پس ‏از نشست با مدیران مسئول و سردبیران روزنامه های کثیر الانتشار کشور به خبرنگاران بگوید: “مدیران مطبوعات هم ‏از رهبری گلایه داشتند”!‏

‏ سخن حق و درستی که به دیگران چنان گران می آید که دستور می دهند در “بیت” را بر روی او ببندند و عاقبت نیز ‏پرونده سازی و تهدید چون بسیاری دیگر آواره اش کنند در دیاری غریب. دیاری که گروهی از روزنامه نگاران دوران ‏او اکنون کماکان به همان حرفه مشغولند، اما این بار نه در روزنامه های چاپ داخل، بلکه فعال در وب لاگ ها، سایت ‏های خبری، رادیوهای اینترنتی و تلویزیون های فارسی ماهواره ای.‏

این زمان، اگرچه وزیر جرات و جسارت نقل سخنان مدیران و سردبیران مطبوعات را در برابر روزنامه نگاران ‏ندارد، اما آنان خود می دانند که چگونه از حقوق خویش دفاع کنند و بخشی از حرف حق خود در جلسه ی دربسته با ‏مقام های دولتی را به گوش افکار عمومی برسانند- حتی اگر شده از طریق رسانه های خبری که محل کار همکاران ‏دیروزشان است در لندن و…‏

‏ حال مهم نیست که آقای الهام از “پروژه مخالفان دولت” خبر دهد و نقد علمی و عالمانه را “جنجال آفرینی رسانه ای” ‏بخواند و درج مطالبی چون نامه ی منتقدانه ی 60 اقتصاددان صاحب نظر کشور را برنامه ای برای “بالا بردن هزینه ‏ی تصمیم گیری دولت”‏‎ ‎بنامد.‏

‏ حال مهم نیست که “دولت مداحان” و سخنگویان آن‎-‎‏ “ آمار سازان، جاعلان و دروغ گویان حرفه ای” و اسوه های ‏‏”شارلاتانیزم سیاسی”‏‎-‎‏ از “خبرنگار” بخواهند که تنها “خبربیار” باشد و “مطبوعات مستقل و منتقد” جایگزین “روابط ‏عمومی های بی جیره و مواجب”. اوضاع چنان شیر تو شیر است و…، و دامنه ی پوشش رسانه ها و نفوذ روزنامه ‏نگاران چنان وسیع و گسترده که ملت بیشتر از هر روزی آگاهی دارند که در مملکت چه می گذرد و پول نفت به جیب ‏چه کسانی می رود و نصیب آنان چه می شود.‏

‏ حال مهم نیست که وزیر ارشاد رگ گردن ستبر سازد و چون فرماندهان نظامی فریاد برآورد که “به جرأت می گویم ‏هیچ گاه به فردی اجازه کودتای ‏فرهنگی داده نخواهد شد. اگر در گذشته شلختگی هایی اتفاقاتی افتاده، در آینده دیگر از ‏این اتفاقات نخواهد افتاد… هیچکس حق ندارد به دلیل آنکه یک سال دیگر دولت تغییر می کند، این قضیه را سرسری ‏بگیرد…“‏. فردا، او نیز چون عربده کشان دیروز، و گردن کلفت های پریروز که اکنون همگی در زباله دان تاریخ جا ‏خوش کرده اند، خواهد دید که مسیر تاریخ بر خلاف میل و اراده ی او و رای و حکم دیگران راه خود را خواهد رفت و ‏ملت نیز کار خود را خواهد کرد، چه مطبوعات را ببندند، چه روزنامه نگاران را بگیرند و چه…‏

ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ از این فسانه هزاران هزار دارد یاد

‏ ‏