روایت

محمد صفریان
محمد صفریان

گزارشی از مراسم معرفی رمان قفس طلایی نوشته ی شیرین عبادی

تنیده ز دل بافته ز جان…

 

مخاطبین ایرانی و آنها که پیگیر فعالیت هایش هستند؛ او را به عنوان یک فعال حقوق زنان و وکیلی دلسوز مردم می شناسند، اما این بار در کنار مباحث همیشگی حقوق بشر و اوضاع نابسامانش در ایران امروز؛ حرف از داستان بود و روایتی ادبی؛ در مراسمی که به معرفی کتاب قفس طلایی نوشته ی شیرین عبادی اختصاص داشت.

عصر روز جمعه، سالن آمفی تئاتر دانشکده ی مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، میزبان یک جلسه ی معرفی کتاب بود. مراسمی که به همت انجمن سخن و با حضور جمعی از مشتاقان ادبیات و فعالین مدنی ایرانی و در فضایی دلچسب و صمیمی برگزار شد.

گشایگر برنامه ی جمعه شب؛ صبا انصاری از اعضای هیات مدیره ی انجمن سخن بود که طی سخنان کوتاهی به ارائه ی شمه ای از فعالیت های این کانون فرهنگی در چهارده سال گذشته پرداخت و در ادامه نیز، میهمانان و سخنران های برنامه را نزد حاضرین معرفی کرد.

پس از صحبت های آغازین خانم انصاری، آزاده معاونی نویسنده و ژورنالیست ساکن آمریکا، تریبون را در اختیار گرفت و از تجربه ی اولین آشنایی اش با شیرین عبادی گفت.

خانم معاونی که فارسی را با لهجه ی انگلیسی صحبت می کرد در ذکر اولین خاطره، به روزهای پس از حوادث کوی دانشگاه سرک کشید و گفت که در آنزمان به عنوان یک جوان تازه کار، مشغول آماده کردن گزارشی از قربانیان حادثه ی کوی دانشگاه بوده و در همان راه هم با خانم عبادی آشنایی پیدا کرده. وی گفت که در ادامه ی آن آشنایی با خانم عبادی که وکیل دانشجویان مصیبت کشیده شده بود، راهی دادگاه شده. خانم معاونی با کلامی شوخ چشمانه از حکم قاضی گفت که نه حمله به خوابگاه را جرم شناخته بود و نه ضرب و شتم دانشجویان را و نه چه و چه و چه… : “ تنها یک حکم برای یکی از افراد نیروی انتظامی صادر شد، آن هم برای دزدیدن یک ریش تراش برقی!!! “

خانم معاونی در ادامه با پوزش از حاضرین، از زبان انگلیسی برای ادامه ی حرف هایش استفاده کرد و طی شرحی نسبتا مفصل از دیگر تجربه ی همکاری اش با خانم عبادی در پروژه ی کتاب بیداری ایرانیان گفت.

دومین سخنران برنامه، دکتر شاداب وجدی، شاعر و زبان شناس مقیم لندن بود؛ هم او که به گفته ی مجری برنامه، سالها قبل و در دبیرستان نوربخش، استاد ادبیات خانم عبادی بوده است.

خانم وجدی سخنانش را با قرائت یک بیت از فرخی سیستانی آغاز کرد:

با کاروان حله برفتم ز سیستان / با حله تنیده ز دل بافته ز جان

وی از این سروده ی فرخی مدد گرفت تا بگوید که ارزش رمان قفس طلایی به آن ست که چنان گفته ی شاعر با دل و جان نوشته شده است. وی همچنین گفت که از نگاه او، خوب در آمدن این قصه دو دلیل دارد. نخست آنکه خانم عبادی طی سالها با شخصیت های این رمان از نزدیک زندگی کرده و آنها را به خوبی می شناسد و دلیل دوم هم، حساسیت نویسنده بر روی حوادث زندگی ست که کار را ملموس و دلچسب و خواندنی کرده.

وی گفت که با مرور این کتاب، تاریخ معاصر ایران و ائدئولوژی های حاکم بر اندیشه ی ایرانی را از نو ورق می زنیم. خانم وجدی در ادامه ی کلامش به بازگو کردن شخصیت های رمان پرداخت و یادآور شد که کاراکترهای اصلی در این کتاب، سه برادر هستند از سه دوره و سه کلاسه ی عمده ی فکر ایرانی در دوران اخیر. برادر اول شاهی ست، دومی صاحب اندیشه های چپ است که به گونه ای در آن روزگار همه گیر بود و برادر سوم هم معاصر دوران جمهوری اسلامی و دوره ی اعدام باید گردد های پیاپی.

خانم وجدی در انتهای کلامش اشاره گر پیام اصلی کتاب شد و عنوان کرد که خواننده با مرور این رمان می بیند که چگونه ایدئولوژی و باور سیاسی حتی می تواند عواطف معمول و طبیعی خانوادگی را از هم بگسلد و میان اعضای یک خانواده بذر نفاق بیافکند.

پس از سخنان دکتر وجدی، نوبت سخن به شیرین عبادی رسید تا به عنوان سومین و آخرین سخنران جمع تریبون را در اختیار بگیرد.

خانم عبادی در آغاز کلامش، از نسرین ستوده یاد کرد و پایمردی وی در مبارزه و شجاعت بی بدلیل او را ستود.

وی گفت که خانم ستوده برای خواسته ی منطقی و اندکش، چهل و نه روز تمام را در اعتصاب غذا به سر برد و همگان دیدند که چگونه توانست با مبارزه اش، حکومت را وادار به عقب نشینی کند.

برنده ی جایزه ی صلح نوبل در ادامه ی کلامش عنوان کرد که حرکت نسرین ستوده به ما نشان داد که با مقاومت، همبستگی و انتخاب راه های درست برای مبارزه، می توانیم به هر آنچه می خواهیم برسیم.

وی پس از اشاره به مفاهیم همبستگی و با هم بودن، یاد یکی از همکارانش را زنده کرد: حمید مصدق که پیشتر از حرفه ی شاعری یک وکیل دادگستری بوده است… :

” حمید، سالها پیش گفت و سرود که، چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم، خانه اش ویران باد. ما باید بدانیم که برای پیروزی پیش از همه باید ما شویم؛ گرنه همچنان چه در خانه چه در کوچه پس کوچه های اروپا و آمریکا، آواره خواهیم بود “

خانم عبادی در ادامه ی کلامش، به رمان قفس طلایی و چرایی و چگونگی نوشتنش رسید. وی گفت که به طبیعت کارش همیشه با مقوله ی نوشتن سر و کار داشته، اما نوشته های او بیشتر جنبه ی حقوقی داشته و از لطف و لطافت قصه و ادبیات دور بوده اند.

وی در ادامه ی کلامش به رمان های خالد حسینی – نویسنده ی افغان – رسید و عنوان کرد که خواندن آن رمان ها سبب ساز نوشتن این کتاب بوده است… :

” من خیلی چیزها از افغانستان و قوانین ضد حقوق بشری رایج در آنجا می دانستم اما وقتی کتاب های آقای حسینی را خواندم، متوجه شدم که هیچ چیز از آنجا نمی دانم… “

وی گفت که پس از مرور آن کتاب ها به این نتیجه رسیده که تاریخ را باید از خلال سرگذشت های واقعی زندگی مردم ثبت و ضبط کرد و همین شده که بیش از پیش به نوشتن رمان مصمم شده.

خانم عبادی در ادامه ی کلامش، از سیمین دانشور یاد کرد و گفت که وی همیشه قصه نوشتن را به من توصیه می کرده و بر این باور بوده که من به طبیعت کارم با قصه های واقعی زیادی آشنا هستم و چه خوب است که اینها را بنویسم و برای تاریخ به یادگار بگذارم.

وی در انتهای کلامش از خط واقعی داستان کتاب گفت و عنوان کرد که این قصه را یکی از موکلانش برایش تعریف کرده و عنوان قفس طلایی هم وام گرفته از سخنان هم اوست. وی گفت که از نگاه او، تنها آدم عاقل آن خانه، پری، خواهر خانواده ست که در زمانی که دیگران در قفس ایدئولوژی های جور به جور گرفتار آمده اند، خوب می داند که چه می خواهد و برای خواسته اش هم پا فشاری می کند.

مراسم پرسش و پاسخ و امضای کتاب هم بخش انجامین مراسم جمعه شب بود. در همین قسمت بود که خانم عبادی در پاسخ به سوال یکی از حاضرین عنوان کرد که دوست دارد نسخه ی فارسی کتابش تنها در ایران چاپ شود و به همین دلیل هم از انتشار این کتاب توسط ناشرین ایرانی خارج از کشور ممانعت به عمل آورده است. وی شوخ چشمانه گفت که بیشتر ایرانیان با زبان های دیگر آشنا هستند، آنها که زبان دیگری نمی دانند هم، اندکی صبر کنند. به زودی همه به ایران بر می گردیم و کتاب را هم در همان جا چاپ می کنیم.

عکس: نرگس توسلیان