امید به برقراری دموکراسی

نویسنده

» تحلیل لوموند درباره جنبش آزادیخواهی در ایران

میشل توبمان

تصاویر شگفت آوری که روز 28 اکتبر گذشته از تلویزیون ایران پخش شد ما را به یاد سئوال و جواب معروف لوئی شانزدهم و دوک دولاروشفوکو در پی حوادث 14 ژوئیه 1789 انداخت، آنجا که لوئی شانزدهم می پرسد: “آیا این شورش است”؟ و دوک پاسخ می دهد:” خیر اعلیحضرت، انقلاب است”.

 آن روز از تلویزیون جلسه دیدار آیت الله خامنه ای رهبر ایران ـــ که بیست سالی می شود بالاترین مقام را در جمهوری اسلامی به عهده دارد ـــ با گروهی از دانشجویان ایرانی دست چین شده  از میان “نخبگان دانشگاهی” به طور مستقیم پخش می شد که ناگهان یکی از آن ها به نام محمود وحیدنیا دانشجوی دانشگاه شریف ــ که از نظر اعتبارهم طراز دانشگاه پلی تکنیک فرانسه است ـــ و نفر اول المپیاد ریاضی به پا خواست و درمیان بهت و حیرت عمومی  کیفر خواستی تند علیه نظام صادر کرد. وی حدود بیست دقیقه حرف زد و به افشای سانسور و کاربرد خشونت از سوی نیروی انتظامی و فقدان آزادی پرداخت تا بالاخره تلویزیون مجبور به قطع ناگهانی پخش مستقیم برنامه شد. مهم ترین قسمت سخنان این جوان عینکی که خود را تنها مسئول گفته هایش معرفی می کرد این بود که طرف خطابش به طور مستقیم آیت الله خامنه ای بود و این یعنی شکستن خط قرمز نظامی که منشأ قدرت رهبر را خدا می داند.

 رهبرعالی نظام در مقابل این سخنان تند که تا چند هفته پیش از آن حتی تصورش به ذهن خطور نمی کرد، خود را کاملاً باخته بود و پاسخی که داد حاکی از قرار داشتن او در موضع ضعف بود: “ما از انتقاد استقبال می کنیم. از خود من هم به طور معمول انتقاد می شود. انتقاد را باید پذیرفت و درک کرد”.

مواجهه رودروی دانشجوی جوان با آیت الله سالخوردۀ و  بیمار، نمادی از مبارزه خاموش ناشدنی ایران دو پاره شده است: در یک سو ایران واقعی قرار دارد که نیمی از آن را جوانان زیر سی سال تشکیل می دهند، فرهیخته و پر تکاپو، آغوشش به روی دنیا باز که  برای آزادی له له می زند و در سوی دیگر گروه حاکم فرسوده و دچار تفرقه و چنبره زده در پیله خود  که تجسم “کشوری” است که دیگر کمتر کسی جرئت می کند آن را کشوری بداند که “قانون برآن حاکم است”.

در روز 12 ژوئن گذشته رهبر ایران از صحه گذاشتن بر پیروزی نفر اول انتخابات، که در شرایطی نه چندان آزاد برگزار شده بود، یعنی میرحسین موسوی امتناع کرد و با این عمل قانون را، آنهم قانونی را که خود جمهوری اسلامی وضع کرده و او قرار است پاسدارش باشد، زیر پا گذاشت. این حرکت سبب شد که میلیون ها تن از مردم ایران به خیابان بیایند و انزجار خود از این قانون شکنی ابراز کنند امّا طی هفته های بعد و به دنبال کشته شدن ده ها نفر و دستگیری صدها و شاید بتوان گفت هزاران تن حضور معترضین به انتخابات در خیابان ها کمرنگ تر شد.

اگرچه پرده آهنینی که حکومت ایران با اخراج اکثر روزنامه نگاران غربی به دور کشور کشیده نمی گذارد شاهدان بیرونی درک روشنی از وقایع ایران داشته باشند امّا باید گفت که جنبش اعتراض درعمق جامعه ایران ریشه دوانیده است.

 از پایان تابستان گذشته تا حال مراسم رسمی حکومتی دستاویزی برای به خیابان آمدن صدها هزار تن به پیشاهنگی جوانان و زنان قرار گرفته است. روز 18 سپتامبر معترضین محتوای روز قدس را که روز تبلیغ حکومتی برای آزادی اورشلیم است با فریاد “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” و شعار “فلسطینو ولش کن، فکری به حال ما کن” به سود خود تغییر دادند.

 روز چهارم نوامبر( 13 آبان) نیز به مناسبت سی امین سالگرد تسخیر سفارت آمریکا جنبش بار دیگر قدرت خود در بسیج مردم را به نمایش گذاشت. در این روز در چند نقطه تهران برای نخستین بار تظاهر کنندگان به رغم آنکه مسلح نبودند در برابر هجوم بسیجیان موتور سوار و چماق به دست عقب ننشستند و این نشانه آنست که خشم می رود بر ترس چیره شود. شعار “مرگ بر روسیه، مرگ برچین” معترضین در مقابل فریاد” مرگ بر آمریکا”ی هواداران کم شمار حاکمیت هشداری بود به دوستان خارجی نظام و فریاد “اوباما، اوباما یا با اونا یا با ما” دعوتی بود از رئیس جمهور آمریکا برای انتخاب جبهه خود. در این روز معترضین که لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده می شد مستقیماً شخص خامنه ای و بالاتر از آن اصل زیربنائی ولایت فقیه ـــ اصل تبعیت بی چون و چرای مردم از روحانیون ـــ را نشانه گرفته بودند و در این حرکت قطعاً دانشجوی موأخذه کننده خامنه ای، محمود وحید نیا، الگوئی بود که پیش چشم داشتند.حلقه معترضین تنها به مردمی که به خیابان می آیند محدود نمی شود. آیت الله منتظری، عالی ترین مقام روحانی شیعه کشور که زمانی نامزد جانشینی خمینی بود و اکنون بیش از بیست سال است که مغضوب واقع شده است و بخشی از روحانیت که روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود آشکارا دولت فعلی را ضد اسلام می خوانند.

 تاریخ انقلاب های جهان مشحون است از حوادثی نظیر آنچه که در 28 اکتبر در تهران روی داد: دستگیری لوئی شانزدهم در حین فرار با لباس مبدل نوکرهای دربار، هو شدن چائوشسکو از سوی جمعیت در آخرین سخنرانی اش به تاریخ 1989. آخرین مثال را می توان از همین خود ایران و شاه آن آورد که در اواخر 1978 با چهره ای رنگ پریده و صدائی بی طنین به تجلیل از انقلابی برخاست که به سرنگونی اش انجامید. وقتی شاه نقاب از چهره برمی دارد و ضعف خود را آشکار می کند چیزی به پایان حکومتش نمانده است.

آنچه که در ایران می گذرد به همه ما مربوط می شود و به ما امید می دهد که شاهد تولد دموکراسی بر اساس جدائی دین از دولت در یک کشور بزرگ مسلمان باشیم که اگر این اتفاق بیافتد اهمیتش کمتر از سقوط دیوار برلین نخواهد بود. در ایران انقلاب آزادیخواهانه به پیش گام برمی دارد هرچند ضمانتی برای پیروزی آن وجود ندارد زیرا باند احمدی نژاد ــ خامنه ای برای جلوگیری از تحقق این پیروزی از هیچ کاری، حتی سوق دادن ایران در مسیر جنگ، ابا نخواهد کرد. با همه این ها نشانه سبز رنگ معترضین ایران سبزی امید به آزادی را بشارت می دهد.                       

 

منبع: لوموند 4 دسامبر