شاهین نجفی می خواند. بغض دارد. سیگارش را روشن کرده و از “سال خون” می گوید:
- دستی که قلم داشت و قلم کردن…
مادر نازنین خسروانی، روزنامه نگار تایید می کند: “نازنینم عطر وجودت تنها هوای نفس کشیدنم شده است. ای کاش می دانستم به کدامین گناه از من جدایت کرده اند.”
شاهین می خواند و چلچراغ را در هشت سالگی اش خاموش می کنند. توقیف می شود. بیکار می شوند.
- گفتن… مث ندا به عزا می شونیم مادرتو…
محمد جواد لاریجانی اساسا صورت مساله را پاک می کند: “سازمان جاسوسی بریتانیا ندا آقا سلطان را کشت.”
- به اسم خدا کشتن و قلع و قمع کردن…
قاتل حادثه سعادت آباد به اعدام آن هم در ملا عام محکوم می شود. دست یک زندانی در زندان مشهد قطع می شود. و دوازده سال می گذرد از روزی که داریوش و پروانه فروهر در خون غلطیدند.
آذر می آید. سیگار شاهین نجفی هنوز خاموش نشده است. از زندان و شکنجه می گوید. او می خواند و خانواده ابراهیم یزدی ۷۹ ساله هم می گویند: “آقای یزدی را تحت فشار مضاعف قرار داده تا وی دست از مخالفت در برابر سیاستهای سرکوبگر حاکم بردارد.”
او پیرترین زندانی سیاسی اوین است. جوان ترین وبلاگ نویس زندانی در جهان یعنی نوید محبی هم که همراه با ضرب و شتم بازداشت شده، دوره محکومیتش را می گذراند. به اتهام توهین به رهبر.
آلودگی هوا، تهران را به تعطیلی می کشاند. باز در سنندج بمب منفجر می شود. نیروی انتظامی در بلوچستان جوانی را می کشد.
شاهین می گوید:
- ما مرز بین مرد و زنو خط زدیم.
و دولت هم به دختری که در مسابقات آسیایی برنده مدال طلا شده می گوید: تا ازدواج نکنی پاداش نمی دهیم!
صدای شاهین به اوج رسیده. فریاد می زند:
- تو داری می بری در دنیا حیثیتم رو. خوار کردی به خدا شخصیتمو.
ایران در دنیا محکوم می شود. مجمع عمومی سازمان ملل ایران را محکوم می کند. قطع نامه ای در اعتراض به نقض حقوق بشر صادر می شود. ناوی پیلای رییس کمیساریای عالی حقوق بشر هم تایید می کند. اعتراض می کند. فشار بر فعالان حقوق بشر را محکوم می کند. وزیر خارجه آلمان آزادی دو خبرنگار آلمانی را که در ایران دربندند خواستار می شود. آمریکا هم می گوید جمهوری اسلامی فضای تهدیدآمیزی برای غیرشیعیان بوجود آورده.
دادستان کل کشور موسوی را تهدید می کند. دایره حصر خانگی کروبی تنگ تر می شود. نوریزاد می گوید: “ماموران وزارت اطلاعات، با نقاب سربازی امام زمان، فحش و ناسزا میگویند و درندهخویی میکنند”.
شاهین حرف آخرش را می زند:
- شکستند ما رو ولی ما سر پا موندیم.
میرحسین موسوی هم حرفش را تایید می کند:
- در این راه شکست نیست، ما همه با هم هستیم.
“سال خون” تمام می شود.
- من مثل تو مطمئنم این روزها سر می یاد.
سیگار شاهین خاموش می شود.