نواختن بر طبل جنگ؛ چرا؟

نویسنده

» مقاله هافینگتن پست

مایکل لافگرن

در مدت سی سال کار من در زمینه مطالعه بودجه امنیتی در کنگره آمریکا، ایران همواره دو تا سه سال با بمب هسته ای فاصله داشته است. ایده یک بمب اسلامی همواره مورد توجه فرهنگ سیاسی آمریکائیان بوده است. منطق قدیمی توازن اتمی که در سیاست های آمریکا در دوران جنگ سرد برای جلوگیری از اقدام دولت های متخاصم کارآیی داشت، اکنون در مورد ایران چندان بکار نمی آید.

جالب است که بدانیم اکنون در سطح جهان بیش از صد بمب اسلامی وجود دارد که متعلق به دولت جمهوری اسلامی پاکستان است؛ و باز هم جالب تر اینکه پاکستان، حتی در زمان حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 علیه آمریکا، که باعث نزدیکی سریع واشنگتن و اسلام آباد شد، بین 30 تا 50 بمب هسته ای در اختیار داشت. یک دهه دوستی میان آمریکا و پاکستان بیش از 20 میلیارد کمک مالی و حداقل 50 بمب هسته ای عاید این کشور کرده است. هر کس کوچک ترین اطلاعاتی از مسائل مالی داشته باشد باید قبول کند که آمریکا دانسته یا ندانسته به ساخت سلاح هسته ای پاکستان کمک کرده است و هزینه آن را پرداخت کرده است. دولت پاکستان هم در مواردی، بصورت موثق به حمایت از سازمان های تروریستی که در خارج از منطقه فعالیت دارند متهم شده است. ولی همواره گفته شده که ایران متفاوت است. اکنون می گویند پنجره ایران نه ظرف دو سال بلکه ظرف شش ماه بسته خواهد شد و اینکه باید پیش از اینکه دیر شود کاری در مورد آن انجام داد.

در گذشته من در مورد نزدیک بودن جنگ با ایران تردید داشتم؛ مثلا در سال های 2003 تا 2006، زمانی که نومحافظه کاران اطراف جرج بوش اصرار داشتند که باید تهران راگوشمالی دهند. در همان زمان سیمور هرش مقالاتی در باره امکان حمله به ایران منتشر می کرد. بعد از مقاله سوم او من متقاعد شدم که احتمال جنگ وجود ندارد. ولی شرایط امروز یک کیفیت دیگر هم دارد.

اکنون در میانه یک مبارزه انتخاباتی شدید در آمریکا هستیم که با شنیدن سخنان نامزد ها گاهی تصور می شود که جرج بوش فرد صلح طلبی بوده است. اوباما در این میان سعی دارد میان موضع ضد جنگ دموکرات ها و گرایشات نظامی و لابی های اسرائیل آشتی برقرار کند. اوباما فرض می کند که می تواند با افزودن بر تحریم ها و استراتژی تنش بدون جنگ، نه ماه آینده را تا انتخابات سپری کند، ولی دولت اسرائیل سعی دارد سرعت عمل بیشتری به خرج دهد. اسرائیل همچنین در حال مذاکره با کنگره هم هست. اینکه آیا منابع تل آویو یا منابع واشنگتن است که داستان ایران را در مطبوعات و اخبار پررنگ می کنند مشخص نیست. هر کس در پشت آن هست، نحوه انجام آن ماهرانه است. به زبان پنتاگون این همان «آماده سازی روانی است.»

البته هیچ مقایسه تاریخی ای دقیق و بی نقص نیست، ولی وضعیت امروز از حیث روانشناسی بازیگران، شبیه وضعیت بحران 1914 و چک سفید برلین به مشتری خود در وین است. آلمان تحت بیسمارک یک قدرت جهانی بود که از جنگ هیچ چیز عایدش نمی شد. اطریش، مشتری ضعیف آلمان، همواره شکایت می کرد که دچار کمبود جمعیت است و در میانه خصومت همسایگان قرار دارد. آشنا به نظر نمی آید؟ این کشور همواره از تهدید «اسلاوها» که در اطراف آن قرار داشتند سخن می گفت. قتل اسقف فردیناند اطریشی در سارایوو مانند برنامه هسته ای ایران بود ؛خط قرمز اسلاو ها (بخوان ایرانیان) دیگر مورد تجاوز قرار گرفته بود. باید «کاری» انجام می شد و برلین چک سفید را به اطریش داد تا با حمایت آلمان اولتیماتوم شدیدی بدهد و به جنگی «پیشگیرانه» دست بزند؛ جنگی که به جنگ جهانی اول بدل شد.

برگردیم به زمان حال: در منطقه خاورمیانه به دلیل وقایع معروف به بهار عربی با بی ثباتی فزاینده روبرو هستیم. نگاه کنید به مصر؛ دولت شیعه مشتری آمریکا در عراق؛ جنگ داخلی در مرز سوریه؛ حمله سوزان رایس، نماینده آمریکا در سازمان ملل به چین و روسیه به دلیل سیاست های آنها در قبال سوریه؛ و درگیری و تنش میان ایران و آمریکا بر سر بستن تنگه هرمز. همه این عوامل فضای چنان مسمومی را بوجود می آورد که حتی جنگ طلب ترین سیاستمدار آمریکایی را هم به مکث وا می دارد.

سیاستمداران واشنگتن روی کوتاه بودن حافظه مردم حساب می کنند؛ تنها یک ماه و نیم از خروج آخرین سربازان ما از عراق گذشته است، و ما در حال بحث در باره حمله نظامی به ایران هستیم. ماجراجویی آمریکا در عراق هفت سال طول کشید، 4500 سرباز کشته  و 100000 عراقی کشته بر جای گذاشت و یک تریلیون دلار خرج برداشت. تازه این کار قرار بود کاری ساده باشد؛ یادتان هست؟

منبع: هافینگتن پست - 7 فوریه 2012