یک مقاله خواندم از مصطفی امین یکی از دو برادر امین و روزنامه نگار مشهور و صاحب سبک مصری که در سال 1357 در اخبار الیوم چاپ شده است و نویسنده آن ده خطای بزرگ شاه را نوشته بود. این ها خطاهایی هستند که باعث سقوط شاه شدند.
شاید مصطفی امین این مقاله را بعدها برای رهبران جمهوری اسلامی هم فرستاد تا آنها دیگر اشتباهات شاه را تکرار نکنند، و اصولا همین است که جمهوری اسلامی با وجود خطاهای زیادی که کرده است، هیچ وقت خطایی نمی کند که باعث سقوطش شود. ده خطای بزرگ شاه چنین است:
اولین خطای شاه این بود که میلیاردها دلار صرف خرید اسلحه کرد، در حالی که بلد نبود از آن استفاده کند. در عوض جمهوری اسلامی بدون این که هیچ پولی برای خرید اسلحه بدهد، با یک انقلاب همه آن اسلحه ها را به دست آورد و از آنها برای حفاظت از نظام استفاده کرد.
دومین خطای شاه این بودکه مردم را فریب می داد، به آنها وعده آزادی و انتخابات آزاد میداد، ولی به وعده اش عمل نمی کرد. اما جمهوری اسلامی بیخودی مردم را علاف نکرد و منتظر نگذاشت، نه وعده انتخابات آزاد داد و نه اجازه داد مردم به این مزخرفات فکر کنند.
سومین خطای شاه این بودکه به اصلاحات بزرگ و ساختن کارخانه های عظیم دست زد، ولی هویت ایرانی را فراموش کرد، شاه شلوار خارجی پای مردم می کرد و تهران پربود از ماشین های آخرین سیستم. اما جمهوری اسلامی اشتباه شاه را نکرد، اولا بیخودی اجازه اصلاحات بزرگ را نداد و جلوی آن را محکم گرفت، ثانیا اینقدر از هویت ایرانی دفاع کرد که همه مردم روستا و شهر خودشان شلوار خارجی پای شان کردند و تهران پر شد از ماشین خارجی، بدون اینکه کسی هم به آن اعتراض کند.
چهارمین خطای شاه این بود که او یک گروه بزرگ نسل جوان و روشنفکر را می فرستاد در دانشگاههای اروپا و آمریکا درست بخوانند، آنها هم وقتی درس می خواندند و برمی گشتند به ایران، دنبال عدالت و آزادی بودند. اما جمهوری اسلامی از همان اول به جوانان و روشنفکرانی که خارج می رفتند گفت که بیخودی خودشان را علاف نکنند و دنبال عدالت و آزادی به ایران برنگردند و اگر عدالت و آزادی می خواهند همانجا که هستند بمانند و اگر هم خواستند به ایران بیایند، نهایتا برای قورمه سبزی و زعفران تشریف بیاورند.
پنجمین اشتباه شاه این بودکه نفهمید حکومت زمانی ثبات پیدا می کند که به قلب مردم کشور تکیه داشته باشد. اما برخلاف حکومت احمق شاه، جمهوری اسلامی همان دو سه سال اول فهمید که باید به قلب تک تک مردم تکیه داشته باشد، به همین دلیل تک تک آنها را دستگیر کرد و به آنها فهماند که به قلب شان تکیه دارد و مردم هم از وقتی فهمیدند حکومت به قلب شان تکیه دارد، خیال شان راحت شد.
ششمین خطای شاه این بودکه به ایمان اسلامی ملت ایران اعتماد نداشت و فکر می کرد ملت ایران مسلمان نیستند، در حالی که این ملت در انقلاب نشان دادند با تمام وجود مسلمان هستند، و نشان دادند یک حکومت دینی می خواهند و آن حکومت را هم به دست آوردند. حکومت دینی هم اولین چیزی که فهمید این بود که ملت ایران مسلمان هستند و باید نماز بخوانند و روزه بگیرند و جهاد کنند و حجاب داشته باشند ، هرچه این مردم می گفتند بابا ما مسلمان نیستیم و اصلا نماز و روزه و حجاب را بیخیال، حکومت می گفت، نخیر، ما مطمئنیم که شما ملت مسلمانی هستید. حکومت چنان به مسلمان بودن ملت ایران ایمان داشت که از طریق رادیو و تلویزیون و روزنامه و مجله و سپاه و بسیج دائما در حال اثبات مسلمان بودن مردم ایران به خود مردم بود.
هفتمین خطای شاه این بود که به نیروی امنیتی خودش، یعنی ساواک، اعتقاد داشت و ساواک هم دائما می گفت که مردم در آرامش بسر میبرند و شاه را میخواهند. رژیم سابق این را باور می کرد، به همین دلیل وقتی انقلاب شد اصلا باورش نمی شد که مردم انقلاب کردند، در حالی که جمهوری اسلامی یک وزارت اطلاعات دارد که دائما اطلاع می دهد که معلمان هیچ مشکلی ندارند جز مشکل حقوق، با این حال دادگاه معلمان را دستگیر می کند، وزارت اطلاعات اعلام می کند که هیچ تشکیلاتی باقی نمانده که قصد براندازی داشته باشد، ولی دادستانی ماهی ده نفر را می گیرد و به زور مجبورشان می کند اعتراف کنند که قصد براندازی دارند، وزارت اطلاعات می گوید که دانشجویان اهل دشمنی با نظام نیستند، اما حکومت باور نمی کند و باز هم دانشجویان را زندانی می کند.
هشتمین خطای شاه این بود که تصمیماتش را دیر می گرفت، مثلا وقتی باید آزادی می داد اینقدر آزادی نمی داد که وقتی می داد همه کشور به هم می ریخت. یا وقتی می فهمید باید زندانیان را آزاد کند که دیگر فایده ای نداشت. یا وقتی حاضر می شد انتخابات آزاد برگزار کند که مردم داشتند برای رفتن حکومت رفراندوم برگزار می کردند، در حالی که جمهوری اسلامی همه تصمیماتش را بموقع می گیرد، سی سال است که بموقع تصمیم گرفته است آزادی ندهد، سی سال است بموقع تصمیم گرفته است انتخابات آزاد برگزار نکند و بیست سال قبل تصمیم اش را در مورد زندانیان سیاسی گرفت.
نهمین خطای شاه این بود که نمی دانست دنیا تغییر کرده است، و مردم روشنتر و با سوادتر از قبل شده اند، به همین دلیل مردم ایران همیشه پنج سال از بقیه دنیا عقب بودند و حکومت ایران همیشه همه چیز را پنج سال دیر به مردم می داد، در حالی که جمهوری اسلامی می داند که دنیا تغییر کرده است و مردم دنیا باسوادتر از قبل شده اند، به همین دلیل اگر سی سال هم بگذرد، حکومت ایران چیزهایی را که در همه جای دنیا حق طبیعی مردم است، به آنها نمی دهد، البته مردم هم به جای اینکه چیزهایی که همه جای دنیا هست در ایران داشته باشند، می توانند همه شان بروند به خارج و همه چیزهای خوب را در خارج به دست بیاورند.
دهمین خطای شاه این بود که از انقلاب افغانستان و سقوط حکومت اتیوپی درس نگرفت، در حالی که جمهوری اسلامی از سقوط همه حکومت ها در ایران درس عبرت گرفت و از هر جا دیگ حکومت های دیکتاتوری ترکیده بود، همان جا را لحیم کرد. اگر در برمه خانمی رهبر معترضین است جمهوری اسلامی زن ها را گرفت، اگر در یونان دانشجویان به حقوق خود رسیدند و در پاریس هم شورش دانشجویان دوگل را به خانه اش فرستاد، جمهوری اسلامی نفس دانشجوها را گرفت اگر در لهستان کارگرانی که چشمشان ضعیف بودند شلوغ کردند در ایران هم اسانلو را گرفتند و تا خورد زدند که چشم دیگرش هم کار نکند. اگر در چکسلواکی قدیمی واسلاو هاول نمایشنامه نویس اعتراض ها را رهبری کرد و به ریاست رسید، جمهوری اسلامی همه نمایشنامه نویس ها را سوار اتوبوس کرد و چون اتوبوس به دره نرفت دو سه نفرشان را خودسرانه کشت و بقیه را فرستاد به پاریس. همین طور بگیر و برو. پس محکم بیخ قضیه را گرفت که به هیچ وجه اتفاقاتی که آنجا ها افتاد، در ایران نیفتد.
نتیجه گیری اخلاقی: هیچ کس بیشتر از کسی که انقلاب کرده، از انقلاب نمی ترسد.
نتیجه گیری پلیسی: فقط کلکسیونرها هستند که اسلحه می خرند و از آن استفاده نمی کنند.
نتیجه گیری حقوقی: آزادی چیز خوبی است، آدم چیز خوب را به بقیه نمی دهد.
نتیجه گیری اجتماعی: هیچ وقت به زور شلوار خارجی پای مردم نکنید، اگر این کار را کردید زیرشلواریتان را می کشند سرتان.