تا فاجعه راه درازی هست

نویسنده

‏ رنو ژیرار

روز چهارشنبه، ایران اقدام به پرتاب موشک های دوربرد کرد و تصاویر تلویزیونی این آزمایش های موشکی در سراسر جهان ‏پخش شد. روز پنج شنبه، کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه امریکا، اعلام کرد که ایالات متحده حضور نظامی خود در منطقه را ‏افزایش می دهد. آیا جهان مجدداً وارد گرداب شومی شده که با بمباران تحریک آمیز ایران، نه الزاماً تأسیسات هسته ای، [توسط ‏اسراییل یا امریکا] به جنگ جدیدی در دو کرانه خلیج فارس منتهی خواهد شد؟ ‏

آیا مسایل به گونه ای در جریان اند که گویی دو قطار ترمز بریده به سوی یکدیگر در حرکت اند و هیچ کس، حتی با آگاهی از ‏وقوع این تصادف هولناک، جرأت متوقف کردن آنها را ندارد؟ احمدی نژاد، رییس جمهور ایران، به عنوان یک شخصیت اسلام ‏گرای نمونه، راننده اولین قطار ترمز بریده است و دیک چنی، معاون نومحافظه کار رییس جمهور امریکا نیز راننده دومین قطار ‏است. خوشبختانه این دو “کارگر راه آهن” از استقلال لازم در تصمیم گیری نهایی برای آغاز جنگ بی بهره اند. تصمیم نهایی در ‏ایران توسط آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، اتخاذ می شود و در واشنگتن، نفوذ و تأثیر نوکان ها بر رییس جمهور ‏جرج بوش، به دلیل شکست در عراق بسیار کاهش یافته. ازطرف دیگر، رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحده، مخالف گشایش ‏جبهه سوم در ایران است، و این درحالی است که نیروهای مسلح امریکا همچنان درگیر ایجاد ثبات در عراق و افغانستان هستند.‏

در ایالات متحده، مؤسسه پژوهشی راند، به عنوان یک مؤسسه مستقل، اخیراً تحقیقی پیرامون بی نتیجه بودن حمله علیه تأسیسات ‏غنی سازی اورانیوم ایران انجام داده. چنین حملاتی نه تنها برنامه هسته ای ایران را تغییر نخواهند داد، بلکه می توانند با تحریک ‏حس ملی گرایانه مردم ایران، آنها را به طرفداری از حکومت تهران مجاب کنند؛ و این درحالی است که حکومت به دلیل شکست ‏های اقتصادی پی در پی محبوبیت خود را تا حد قابل توجهی از دست داده. ازطرف دیگر، مؤسسه راند توصیه می کند که شرایطی ‏ایجاد شود تا طی آن امکان گفتگوی مستقیم بین واشنگتن و تهران در سطوح بالا مهیا شود. ‏

به علاوه، بعید به نظر می رسد که کنگره امریکا که اکثریت آن را دموکرات ها تشکیل می دهند، اجازه مداخله نظامی علیه ایران ‏را به رییس جمهور بوش بدهد. از سوی دیگر بسیار بعید است که کاخ سفید از حمایت کنگره صرف نظر و فرمان حمله هوایی علیه ‏ایران را صادر کند و بدین طریق خود را در برابر پیامدهای غیرقابل پیش بینی آن قرار دهد. ‏

ولی در بدترین سناریوها، یک ماشه مضاعف کشیده خواهد شد. اولین فاز: حمله هوایی اسراییل علیه تأسیسات هسته ای ایران. فاز ‏دوم: اقدامات تلافی جویانه ایران و مسدود کردن تنگه هرمز در خلیج فارس به منظور ایجاد اختلال در انتقال نیازهای نفتی غرب. ‏فاز سوم: ایالات متحده مجبور به مداخله نظامی می شود تا امکان عبور و مرور نفت کش ها را مجدداً بازگرداند. فاز چهارم: سپاه ‏پاسداران جمهوری اسلامی به موشک باران پایگاه های امریکا و کشورهای عربی که پذیرای این پایگاه ها شده اند اقدام می کند و ‏بی شک اولین هدف قطر خواهد بود.‏

در عراق، شبه نظامیان شیعه جیش المهدی به فرماندهی مقتدا صدر به طور سراسری شروع به حمله علیه نیروهای امریکایی می ‏کنند. خلیج فارس به آتش کشیده خواهد شد. مطمئناً در خاورنزدیک نیز، حزب الله لبنان که پسرخوانده سپاه پاسداران است، در برابر ‏اسراییل دست به سینه نخواهد نشست. قیمت هر بشکه نفت از مرز 500 دلار خواهد گذشت و روسیه تنها کشور برنده این درگیری ‏ها خواهد بود. البته سناریوی دیگری نیز قابل پیش بینی است. فاز اول: ایالات متحده گفتگوی مستقیمی را با ایران آغاز خواهد کرد. ‏فاز دوم: تهران امکان ایجاد ثبات در جنوب عراق را فراهم خواهد کرد و واشنگتن به تحریم های خود علیه صنایع نفتی ایران خاتمه ‏می دهد. فاز سوم: عرضه نفت افزایش می یابد و قیمت آن ثابت می شود. فاز چهارم: مذاکرات هسته ای با ایران به شکلی آرام ‏ازسر گرفته خواهد شد. و وضعیت جهان تثبیت می شود…‏

فرانسه نیز در این میان افتخار ایفا کردن نقش یک “واسطه درستکار” بین ایران و ایالات متحده را خواهد داشت تا بلکه بتواند ‏سناریوی دوم را عملی نماید.‏

منبع: فیگارو، 11 ژوئیه

مترجم: علی جواهری