ما اصلاح ناپذیریم!

نویسنده
سها سیفی

‏”جمهور” در حاشیه افزوده شدن بر تعداد رد صلاحیت ها توسط هیات های نظارت می نویسد:‏

این اتفاق که ابعاد آن تا چند روز آینده به شکل کامل و روشن مشخص خواهد شد، تنها یک پیام از سوی ‏اقتدارگرایان برای کسانی که به هر شکل برای آینده ایران نگران هستند، دارد: “ما اصلاح ناپذیریم”.‏

دیگر سخن از حضور به هر شکل در انتخابات مضحک و غیرعقلایی خواهد بود. انتخاباتی که در بهترین شرایط ‏و در صورت تشکیل مجلسی دموکراتیک نیز با وجود ساختار معیوب و تسلط کامل شورای نگهبان بر قوه فانون ‏گذاری، کم اثر و ناکارآمد است در شرایط فعلی حتی امکان تشکیل حداقلی همچون مجلس هفتم نیز وجود نخواهد ‏داشت.‏


‎ ‎به خدا که راحت شد‎ ‎

روایت “اکبر منتجبی” از خبر مرگ بورقانی این است که بخش هایی از آن را می خوانیم:‏

میان خواب و بیداری می راندم. جرات نکردم به سهام زنگ بزنم که مبادا راست باشد. در بیمارستان نیما فاتح را ‏دیدم. او هراسان تر از من. من از بدتر او. کشیک شب از ما پرسید کی بوده؟ خبرنگاره؟ و ما بی اعتنا رفتیم سمت ‏اورژانس. و بعد یک به یک چهره های ریز و درشت سیاسی می آمدند. که رسیدم به سهام و مادرش و حاج آقا ‏معمار. بغض و گریه و تسلیت. ‏

ناله سهام در گوش مادر که: “به خدا راحت شد از این زندگی. می ماند که چی بشه.” مادر سهام را دلداری داد. ‏رضا خاتمی با پدر صحبت کرد. که “همه چیز و همه کارها انجام شده.” سینه دیوار بچه های مشارکت ایستاده ‏بودند. انگار جلسه شورای مرکزی بود. ‏


‎ ‎از وزیرش، جلوتر بود‎ ‎

‏”نیک آهنک کوثر” هم راوی خاطره ای از ملاقات با بورقانی است:‏

من و جواد کاظمی رفته بودیم دفتر بورقانی در میدان تختی. شنیده بودیم که دارند برایش مساله میسازند. گمانم ‏جواد، بحث نشریات زرد را پیش کشید، و بورقانی از وجود آنها هم حمایت کرد. اگر خطا نکرده باشم، گفت بخش ‏عمده روزنامهخوان شدن خیلیها به خاطر وجود همانهاست. برایم جالب بود. نگاه تبعیض آمیزی به نشریات ‏نداشت.‏

من زمانی از مهاجرانی خوشم میآمد، و بعدها نگاه خوبی به او نداشتم. بخصوص بعد از رفتن بورقانی از وزارت ‏ارشاد. ظریفی میگفت که ناراحتی مهاجرانی بابت این است که معاونش از خودش جلوتر است و رسانهها به ‏خاطر احمد بورقانی دارند پیشرفت میکنند که با سیاسیبازیهای عطا نمیخواند. مهاجرانی حراف بود و زنبور ‏بیعسل، و بورقانی اهل کار بود و مرد عمل.‏


‎ ‎بیچاره من، بیچاره ما‎ ‎

‏”هوشنگ دودانی” در حاشیه ی مرگ نامنتظره احمدبورقانی این گونه می نویسد:‏

مردم ایران اگر بدانند بر آنها چه می‌رود؛ در یک چشم به هم زدنی همه چیز را زیر و زبر می‌کنند. شک ندارم. و ‏اگر چنان نمی‌کنند، نمی‌دانند بر آنها چه می‌رود. من دریافته بودم احمد بورقانی می‌دانست بر او و مردمان ایران ‏چه می‌رود. هولناک است. و من این را چندی از دوم خرداد هفتاد و شش نگذشته دریافته بودم و نگرانش می‌شدم. ‏و کم نبودند کسانی که می‌دانستند او می‌داند. برای همین بود که آخرین یادمان من پیش از صندوقچه‌نشینی او یک ‏آی، آی، آی دوست داشتنی است. بیچاره احمد بورقانی. بیچاره ما. بیچاره من. ‏


‎ ‎سکوت کرد و از درون سوخت‎ ‎

واکنش جمیله کدیور در “مکتوب” به این خبر اینگونه است:‏

بورقاتی از جمله انسان های استثنایی بود که می خواست با حقیقت زندگی کند، برای مصلحت ارزشی قائل نبود و ‏صداقت متاعش بود. افرادی چون بورقانی خود را در جامعه ای می بینند که فضای زندگی و تنفس برای آنان روز ‏به روز و لحظه به لحظه تنگ تر و بسته تر می شود؛ سکوت می کنند و از درون می سوزند؛ لبخند می زنند و ‏میان خنده می گریند… ‏

بورقانی در همه عمر کوتاهش نگذاشت حقیقت قربانی حفظ وضع موجود شود. وقتی دید نمی گذارند و نمی تواند ‏از حقیقت در عرصه حکومت دفاع کند، به عرصه عمومی بازگشت، مقاله نوشت و شاهد زمانه خویش شد. ‏


‎ ‎بیایید جلو تا خدمت تان عرض کنم!‏‎ ‎

‏”بهزاد افشاری” به نقل از بولاگ “زیر تیغ” راوی کتک زدن یک خبرنگار توسط محمدباقر قالیباف است:‏

محمد باقر قالیباف دیروز خبرنگار ایران را کتک زد. این یعنی ریاست جمهوری پر! الان که خبر را خواندم ‏خشکم زد! واقعا چطور او حاضر شده یک خبرنگار را جلوی چشمان همه حتی مهدی چمران کتک بزند؟ وبلاگ ‏زیر تیغ نوشته : ‏

هنگامی که قالیباف به همراه مهدی چمران وارد موزه آزادی واقع در طبقه ی زیرین میدان آزادی شدند از سقف ‏موزه روی سرشان آب چکه می کرد و خبرنگار روزنامه ایران با دیدن این صحنه ضبط صوت دیجیتالی خود را ‏روشن می کند و از سردار قالیباف می پرسد: “آقای قالیباف چرا در عموم پروژه های شهری نوعی شتابزدگی دیده ‏می شود؟” سردار قالیباف در حالی که به شدت خشمگین بوده به ایشان می گوید: “بیایید جلو تا خدمتتان عرض ‏کنم.” ‏


‎ ‎اتمام حجت‎ ‎

روز اول گزارش هفتگی“آزادنویس” مطلبی ست در حاشیه بیانیه 350 فعال سیاسی و اجتماعی که نسبت به ‏سیاست های خارجی نظام و تبعات آن برای منافع ملی کشور هشدار داده بودند:‏

مردمی که قرار است مخاطب چنین بیانیه‌ای باشند خودشان دارند از زور گرانی ضعف را می‌چشند، مذهبی هم که ‏باشند یک بار که بروند سوریه متوجه آزادی لباس پوشیدن مردم و فروش بدون ممنوعیت سی‌ دی‌های رقص و ‏آواز عربی می‌شوند و تفاوت‌ها را می‌بینند. یک کمی بهترشان هم که پایش برسد به دوبی؛ اصولأ از فرودگاه ‏درنیامده فک و فامیل حکومت را به همدیگر وصلت می‌دهد. بنابراین برای اثبات خرابکاری‌های داخلی‌ و خارجی ‏حکومت به مردم عادی بیانیه دادن لازم نیست. می‌ماند خواص، که باز انتشار چنین بیانیه‌ای برای‌شان مثل کار ‏آرایشگرهایی‌ست که از بیکاری سر همدیگر را می‌تراشند. ‏

پس این بیانیه به چه کاری می‌آید؟ اگر خودسانسوری‌ وجود نداشت؛ این بیانیه می‌توانست اتمام حجت با حکومت ‏باشد، یعنی همان حرفی که مهندس بازرگان در دادگاه نظامی دوره‌ی شاه گفته بود که ما آخرین نسلی هستیم که با ‏شما با چنین ادبیاتی حرف می‌زنیم. ‏


‎ ‎چرا منابع مالی انتخاباتی مشخص نیست؟!‏‎ ‎

‏”امیدمعماریان” از عدم شفافیت مالی در ساختار سیاسی و انتخاباتی ایران می گوید:‏

یکی از مواردی که در خصوص انتخابات درایران وجود دارد وبه نظرم انعکاس دهنده وضعیت کلی کشور است، ‏عدم شفافیت در اعلام منابع مالی کمپین های انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری ومجلس و یا مجلس خبرگان و ‏وشورای شهر است. یعنی ما نمی فهمیم هیچ وقت که فلان شخص یا سازمان ویا نهاد چقدر به فلان کس پول داده ‏است و یا چه امکاناتی دراختیار کاندیداهای خود قرار داده اند. همه هم ظاهرا پذیرفته اند که کسی دراین زمینه ‏چیزی نگوید وکسی هم کاری نمی کند که زمینه های قانونی اجباری شدن چنین اعلامی فراهم آید. ‏


‎ ‎تشریف بیاورید برای سنگسار‏‎ ‎

‏”عبدالقادر بلوچ” در حاشیه اظهارنظری از یک مسئول ایرانی در سیستان و بلوچستان که خواسته است کتابخوانی ‏تبدیل به یک سنت رایج در ایران بشود، طنزنوشته ای دارد کوتاه و خواندنی:‏

زندانیان محترم کتابی را که امروز برایتان می‌خوانم آئین دوست یابی دیل کارنگی است.‏

‏- آقا! آقای محترمی که فردا بناست اعدام بشی گوش بده…دیل کارنگی توی کتاب خودش می‌گه…‏

‏- برادر اجازه؟‏

‏- بفرمائید.‏

‏- برادر غروب بناست دست راست و پای چپ منو قطع کنن. من می‌تونم برم بیرون؟

‏- نه جانم. تو اتفاقاً بیشتر احتیاج داری. دیل کارنگی که برای دست و پا دارا کتاب ننوشته.‏

داشتم می‌گفتم: دیل کارنگی که یکی از نویسندگان…‏

‏- تق…تق…تق

‏- بفرمائید تو

‏- برادر، اون خواهری که تو کلاستون هست، باید تشریف بیاره ببریم سنگسارش کنیم.‏

کلاس شلوغ می‌شود. برادران، خواهر را می‌برند. کتابخوان سرسام گرفته. یکی می‌گوید دوست به چه درد ما ‏می‌خورد. یکی داد می‌زند ما اگه دوست داشتیم وضعمون بهتر از این بود.‏

برادر با کلتش چند تیر به سقف کلاس می‌زند. کلاس ساکت می‌شود! ‏


‎ ‎بی اخلاقی در ورزشگاه های ایران‎ ‎

‏”ایمان امروز” از وضع بد و منحط فضای اخلاقی حاکم بر ورزشگاه های ایران نوشته است:‏

در ورزشگاههای فوتبال ایران، پرتاب سنگ و اشیاء آتش‌زا و گازهای سمی به درون زمین و به سوی داور که ‏بی‌طرف‌ترین و دادگرترین افراد مسابقه است، به یک عادت و رسم تبدیل شده. در ورزشگاههای فوتبال ایران؛ ‏اگر از واژگان رکیک و غیراخلاقی استفاده نکنی، اگر به تیم مقابل، به بازیکن حریف، به سردسته‌ی رقیب و به ‏داور توهین نکنی، با “چشم دیگر”ی تو را می‌نگرند. چون حالا دیگر ناسزا گفتن و بددهنی کردن را به بخشی از ‏فرهنگ ما تبدیل کرده‌اند.‏


‎ ‎برائت از نومحافظه کاری‎ ‎

‏”کالاتاکسی” در معرفی کتاب تازه منتشر شده ای از فوکویاما یعنی “امریکا بر سر تقاطع” می نویسد:‏

خوبی فوکویاما برای سیاستمداران ایرانی اینست که مسایل را صرفا سیاسی نمی بیند و دید خوبی نسبت به اقتصاد ‏دارد. همچنین او به آزادی های سیاسی بصورت مطلق نمی نگرد و پیش شرط های لازمی همچون شرایط ‏اقتصادی را برای آن در نظر می گیرد.‏

او در این کتاب به طور خلاصه، به جریان شناسی سیاسی در آمریکا پرداخته و اصول و تاریخ تفکر نومحافظه ‏کاری را می شکافد و عملا نشان می دهد که دولت بوش آن قدرها هم که گفته می شود با نومحافظه کاری مرتبط ‏نیست. ‏


‎ ‎سکولار و مذهبی، همپای هم‏‎ ‎

ناهید کشاورز در “مدرسه فمینیستی” یاداشتی در باره ماهیت مذهبی یا سکولار فعالان کمپین یک میلیون امضا ‏نوشته است:‏

ایده اصلی کمپین، توسط جمعی سکولار مطرح شده است. جمعی که دارای هویت سکولار است اما آمیزه ای است ‏متشکل از افراد دین باور و غیر مذهبی. برخی از فعالان زنان به این نتیجه رسیده اند که برای کار در میان مردم ‏و ایجاد حساسیت نسبت به حقوق برابر، می بایست باورهای مردسالارانه ای که با باورهای دینی آنان گاه پیوند می ‏خورد را به چالش کشید. چرا که اسلام نیز همچون بقیه ادیان، نمی تواند از زمینه اجتماعی و فرهنگی خود جدا ‏باشد.‏


‎ ‎زردنویسی سیاسی‎ ‎

‏”ملکوت” زردنویسی سیاسی را هم تقبیح می کند:‏

در روزنامه‌نگاری ایران البته دو نوع روزنامه‌نگاری زرد داریم: زردنویسی سیاسی و زردنویسی عوامانه. ‏زردنویسی سیاسی البته شاخه‌ای از همان زردنویسی عوامانه است. یعنی اگر تا دیروز «عوام» ذوق می‌کردند از ‏با خبر شدن از اسرار زندگی خصوصی فلان هنرپیشه، الآن «رقبای سیاسی» بر ملا شدن و بر ملا کردن اسرار ‏زندگی خصوصی سیاست‌مدار رقیب را فرض واجب می‌شمارند و مهم نیست که آن بخش زندگی خصوصی رقیب ‏واقعاً چه ربطی به اختلاف‌نظرهای سیاسی‌شان دارد.‏


‎ ‎کاستی اندیشه‎ ‎

و سرانجام محمد جواد کاشی نیز در روزهایی که به سالگرد انقلاب اسلامی نزدیک می شویم در “زاویه دید” می ‏نویسد:‏

هیچگاه باور نکرده‌ام که انقلاب یک رخداد تصادفی، سطحی، خطا و کنشی غیر عقلانی بوده است.نه تنها بر این ‏باور نبوده‌ام، بلکه بر این نظرم که نادیده انگاشتن اهمیت رخداد انقلاب، کاستی مهم اندیشه و استراتژی‌های سیاسی ‏ما در ایران امروز است. ‏