”جمهور” در حاشیه افزوده شدن بر تعداد رد صلاحیت ها توسط هیات های نظارت می نویسد:
این اتفاق که ابعاد آن تا چند روز آینده به شکل کامل و روشن مشخص خواهد شد، تنها یک پیام از سوی اقتدارگرایان برای کسانی که به هر شکل برای آینده ایران نگران هستند، دارد: “ما اصلاح ناپذیریم”.
دیگر سخن از حضور به هر شکل در انتخابات مضحک و غیرعقلایی خواهد بود. انتخاباتی که در بهترین شرایط و در صورت تشکیل مجلسی دموکراتیک نیز با وجود ساختار معیوب و تسلط کامل شورای نگهبان بر قوه فانون گذاری، کم اثر و ناکارآمد است در شرایط فعلی حتی امکان تشکیل حداقلی همچون مجلس هفتم نیز وجود نخواهد داشت.
به خدا که راحت شد
روایت “اکبر منتجبی” از خبر مرگ بورقانی این است که بخش هایی از آن را می خوانیم:
میان خواب و بیداری می راندم. جرات نکردم به سهام زنگ بزنم که مبادا راست باشد. در بیمارستان نیما فاتح را دیدم. او هراسان تر از من. من از بدتر او. کشیک شب از ما پرسید کی بوده؟ خبرنگاره؟ و ما بی اعتنا رفتیم سمت اورژانس. و بعد یک به یک چهره های ریز و درشت سیاسی می آمدند. که رسیدم به سهام و مادرش و حاج آقا معمار. بغض و گریه و تسلیت.
ناله سهام در گوش مادر که: “به خدا راحت شد از این زندگی. می ماند که چی بشه.” مادر سهام را دلداری داد. رضا خاتمی با پدر صحبت کرد. که “همه چیز و همه کارها انجام شده.” سینه دیوار بچه های مشارکت ایستاده بودند. انگار جلسه شورای مرکزی بود.
از وزیرش، جلوتر بود
”نیک آهنک کوثر” هم راوی خاطره ای از ملاقات با بورقانی است:
من و جواد کاظمی رفته بودیم دفتر بورقانی در میدان تختی. شنیده بودیم که دارند برایش مساله میسازند. گمانم جواد، بحث نشریات زرد را پیش کشید، و بورقانی از وجود آنها هم حمایت کرد. اگر خطا نکرده باشم، گفت بخش عمده روزنامهخوان شدن خیلیها به خاطر وجود همانهاست. برایم جالب بود. نگاه تبعیض آمیزی به نشریات نداشت.
من زمانی از مهاجرانی خوشم میآمد، و بعدها نگاه خوبی به او نداشتم. بخصوص بعد از رفتن بورقانی از وزارت ارشاد. ظریفی میگفت که ناراحتی مهاجرانی بابت این است که معاونش از خودش جلوتر است و رسانهها به خاطر احمد بورقانی دارند پیشرفت میکنند که با سیاسیبازیهای عطا نمیخواند. مهاجرانی حراف بود و زنبور بیعسل، و بورقانی اهل کار بود و مرد عمل.
بیچاره من، بیچاره ما
”هوشنگ دودانی” در حاشیه ی مرگ نامنتظره احمدبورقانی این گونه می نویسد:
مردم ایران اگر بدانند بر آنها چه میرود؛ در یک چشم به هم زدنی همه چیز را زیر و زبر میکنند. شک ندارم. و اگر چنان نمیکنند، نمیدانند بر آنها چه میرود. من دریافته بودم احمد بورقانی میدانست بر او و مردمان ایران چه میرود. هولناک است. و من این را چندی از دوم خرداد هفتاد و شش نگذشته دریافته بودم و نگرانش میشدم. و کم نبودند کسانی که میدانستند او میداند. برای همین بود که آخرین یادمان من پیش از صندوقچهنشینی او یک آی، آی، آی دوست داشتنی است. بیچاره احمد بورقانی. بیچاره ما. بیچاره من.
سکوت کرد و از درون سوخت
واکنش جمیله کدیور در “مکتوب” به این خبر اینگونه است:
بورقاتی از جمله انسان های استثنایی بود که می خواست با حقیقت زندگی کند، برای مصلحت ارزشی قائل نبود و صداقت متاعش بود. افرادی چون بورقانی خود را در جامعه ای می بینند که فضای زندگی و تنفس برای آنان روز به روز و لحظه به لحظه تنگ تر و بسته تر می شود؛ سکوت می کنند و از درون می سوزند؛ لبخند می زنند و میان خنده می گریند…
بورقانی در همه عمر کوتاهش نگذاشت حقیقت قربانی حفظ وضع موجود شود. وقتی دید نمی گذارند و نمی تواند از حقیقت در عرصه حکومت دفاع کند، به عرصه عمومی بازگشت، مقاله نوشت و شاهد زمانه خویش شد.
بیایید جلو تا خدمت تان عرض کنم!
”بهزاد افشاری” به نقل از بولاگ “زیر تیغ” راوی کتک زدن یک خبرنگار توسط محمدباقر قالیباف است:
محمد باقر قالیباف دیروز خبرنگار ایران را کتک زد. این یعنی ریاست جمهوری پر! الان که خبر را خواندم خشکم زد! واقعا چطور او حاضر شده یک خبرنگار را جلوی چشمان همه حتی مهدی چمران کتک بزند؟ وبلاگ زیر تیغ نوشته :
هنگامی که قالیباف به همراه مهدی چمران وارد موزه آزادی واقع در طبقه ی زیرین میدان آزادی شدند از سقف موزه روی سرشان آب چکه می کرد و خبرنگار روزنامه ایران با دیدن این صحنه ضبط صوت دیجیتالی خود را روشن می کند و از سردار قالیباف می پرسد: “آقای قالیباف چرا در عموم پروژه های شهری نوعی شتابزدگی دیده می شود؟” سردار قالیباف در حالی که به شدت خشمگین بوده به ایشان می گوید: “بیایید جلو تا خدمتتان عرض کنم.”
اتمام حجت
روز اول گزارش هفتگی“آزادنویس” مطلبی ست در حاشیه بیانیه 350 فعال سیاسی و اجتماعی که نسبت به سیاست های خارجی نظام و تبعات آن برای منافع ملی کشور هشدار داده بودند:
مردمی که قرار است مخاطب چنین بیانیهای باشند خودشان دارند از زور گرانی ضعف را میچشند، مذهبی هم که باشند یک بار که بروند سوریه متوجه آزادی لباس پوشیدن مردم و فروش بدون ممنوعیت سی دیهای رقص و آواز عربی میشوند و تفاوتها را میبینند. یک کمی بهترشان هم که پایش برسد به دوبی؛ اصولأ از فرودگاه درنیامده فک و فامیل حکومت را به همدیگر وصلت میدهد. بنابراین برای اثبات خرابکاریهای داخلی و خارجی حکومت به مردم عادی بیانیه دادن لازم نیست. میماند خواص، که باز انتشار چنین بیانیهای برایشان مثل کار آرایشگرهاییست که از بیکاری سر همدیگر را میتراشند.
پس این بیانیه به چه کاری میآید؟ اگر خودسانسوری وجود نداشت؛ این بیانیه میتوانست اتمام حجت با حکومت باشد، یعنی همان حرفی که مهندس بازرگان در دادگاه نظامی دورهی شاه گفته بود که ما آخرین نسلی هستیم که با شما با چنین ادبیاتی حرف میزنیم.
چرا منابع مالی انتخاباتی مشخص نیست؟!
”امیدمعماریان” از عدم شفافیت مالی در ساختار سیاسی و انتخاباتی ایران می گوید:
یکی از مواردی که در خصوص انتخابات درایران وجود دارد وبه نظرم انعکاس دهنده وضعیت کلی کشور است، عدم شفافیت در اعلام منابع مالی کمپین های انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری ومجلس و یا مجلس خبرگان و وشورای شهر است. یعنی ما نمی فهمیم هیچ وقت که فلان شخص یا سازمان ویا نهاد چقدر به فلان کس پول داده است و یا چه امکاناتی دراختیار کاندیداهای خود قرار داده اند. همه هم ظاهرا پذیرفته اند که کسی دراین زمینه چیزی نگوید وکسی هم کاری نمی کند که زمینه های قانونی اجباری شدن چنین اعلامی فراهم آید.
تشریف بیاورید برای سنگسار
”عبدالقادر بلوچ” در حاشیه اظهارنظری از یک مسئول ایرانی در سیستان و بلوچستان که خواسته است کتابخوانی تبدیل به یک سنت رایج در ایران بشود، طنزنوشته ای دارد کوتاه و خواندنی:
زندانیان محترم کتابی را که امروز برایتان میخوانم آئین دوست یابی دیل کارنگی است.
- آقا! آقای محترمی که فردا بناست اعدام بشی گوش بده…دیل کارنگی توی کتاب خودش میگه…
- برادر اجازه؟
- بفرمائید.
- برادر غروب بناست دست راست و پای چپ منو قطع کنن. من میتونم برم بیرون؟
- نه جانم. تو اتفاقاً بیشتر احتیاج داری. دیل کارنگی که برای دست و پا دارا کتاب ننوشته.
داشتم میگفتم: دیل کارنگی که یکی از نویسندگان…
- تق…تق…تق
- بفرمائید تو
- برادر، اون خواهری که تو کلاستون هست، باید تشریف بیاره ببریم سنگسارش کنیم.
کلاس شلوغ میشود. برادران، خواهر را میبرند. کتابخوان سرسام گرفته. یکی میگوید دوست به چه درد ما میخورد. یکی داد میزند ما اگه دوست داشتیم وضعمون بهتر از این بود.
برادر با کلتش چند تیر به سقف کلاس میزند. کلاس ساکت میشود!
بی اخلاقی در ورزشگاه های ایران
”ایمان امروز” از وضع بد و منحط فضای اخلاقی حاکم بر ورزشگاه های ایران نوشته است:
در ورزشگاههای فوتبال ایران، پرتاب سنگ و اشیاء آتشزا و گازهای سمی به درون زمین و به سوی داور که بیطرفترین و دادگرترین افراد مسابقه است، به یک عادت و رسم تبدیل شده. در ورزشگاههای فوتبال ایران؛ اگر از واژگان رکیک و غیراخلاقی استفاده نکنی، اگر به تیم مقابل، به بازیکن حریف، به سردستهی رقیب و به داور توهین نکنی، با “چشم دیگر”ی تو را مینگرند. چون حالا دیگر ناسزا گفتن و بددهنی کردن را به بخشی از فرهنگ ما تبدیل کردهاند.
برائت از نومحافظه کاری
”کالاتاکسی” در معرفی کتاب تازه منتشر شده ای از فوکویاما یعنی “امریکا بر سر تقاطع” می نویسد:
خوبی فوکویاما برای سیاستمداران ایرانی اینست که مسایل را صرفا سیاسی نمی بیند و دید خوبی نسبت به اقتصاد دارد. همچنین او به آزادی های سیاسی بصورت مطلق نمی نگرد و پیش شرط های لازمی همچون شرایط اقتصادی را برای آن در نظر می گیرد.
او در این کتاب به طور خلاصه، به جریان شناسی سیاسی در آمریکا پرداخته و اصول و تاریخ تفکر نومحافظه کاری را می شکافد و عملا نشان می دهد که دولت بوش آن قدرها هم که گفته می شود با نومحافظه کاری مرتبط نیست.
سکولار و مذهبی، همپای هم
ناهید کشاورز در “مدرسه فمینیستی” یاداشتی در باره ماهیت مذهبی یا سکولار فعالان کمپین یک میلیون امضا نوشته است:
ایده اصلی کمپین، توسط جمعی سکولار مطرح شده است. جمعی که دارای هویت سکولار است اما آمیزه ای است متشکل از افراد دین باور و غیر مذهبی. برخی از فعالان زنان به این نتیجه رسیده اند که برای کار در میان مردم و ایجاد حساسیت نسبت به حقوق برابر، می بایست باورهای مردسالارانه ای که با باورهای دینی آنان گاه پیوند می خورد را به چالش کشید. چرا که اسلام نیز همچون بقیه ادیان، نمی تواند از زمینه اجتماعی و فرهنگی خود جدا باشد.
زردنویسی سیاسی
”ملکوت” زردنویسی سیاسی را هم تقبیح می کند:
در روزنامهنگاری ایران البته دو نوع روزنامهنگاری زرد داریم: زردنویسی سیاسی و زردنویسی عوامانه. زردنویسی سیاسی البته شاخهای از همان زردنویسی عوامانه است. یعنی اگر تا دیروز «عوام» ذوق میکردند از با خبر شدن از اسرار زندگی خصوصی فلان هنرپیشه، الآن «رقبای سیاسی» بر ملا شدن و بر ملا کردن اسرار زندگی خصوصی سیاستمدار رقیب را فرض واجب میشمارند و مهم نیست که آن بخش زندگی خصوصی رقیب واقعاً چه ربطی به اختلافنظرهای سیاسیشان دارد.
کاستی اندیشه
و سرانجام محمد جواد کاشی نیز در روزهایی که به سالگرد انقلاب اسلامی نزدیک می شویم در “زاویه دید” می نویسد:
هیچگاه باور نکردهام که انقلاب یک رخداد تصادفی، سطحی، خطا و کنشی غیر عقلانی بوده است.نه تنها بر این باور نبودهام، بلکه بر این نظرم که نادیده انگاشتن اهمیت رخداد انقلاب، کاستی مهم اندیشه و استراتژیهای سیاسی ما در ایران امروز است.