فیلم

نویسنده
اندیشه مهرجویی

” بیگانه ای در میان آدم ها  “

نخستین بار فیلم را در جشنواره تماشا کردم و همان موقع تحلیلی مفصل بر ساختار اسطوره شناسی کهن ایرانی و ارتباط ریشه های شخصیتی وموقعتی فیلم با آنها نوشتم .

حالا چندین ماه می گذرد و فیلم به نمایش عمومی در آمده است و بهتر می توان به ابعاد مختلف آن پرداخت .

هملت در قرن هفدهم نوشته می شود و بعد از گذشت قرن ها استقبال عمومی  خود را علاوه بر تالیف نوشته ، مدیون اجراهای گوناگون سینمایی و تئاتری ست . از دیر بازی که نمایشنامه نگاشته شده است همواره بازنمایی های متفاوتی از آن صورت گرفته است . مقوله ی بومی کردن این نوشته ی بلژیکی نیز از این ماجرا فاصله چندانی نداشته است .

 

کریم مسیحی در همان اثر نخست خود نشان داده است که به فضاهای وهمی و رمز آلود تسلط دارد . در نمایش فیلم “ پرده ی آخر ” ، با شگفتی در لابه لای داستان معماگونه ، تعلیق را جلو می برد . فضاهایی تئاتری که مخاطب را وادار به کشف آنچه اتفاق افتاده و یا قرار است رخ دهد می کند و همواره نخ نامرئی کشف و ارتباط از میان تمامی رخداد ها می گذرد .

هملت نوشته ای است که عمیقا متاثر از این رمز آلودی ست و تابع متغیر هایی روانشناختی چون عشق ، شهوت َ، ترس و عذاب وجدان که هرکدام در شخصیت یکی از کاراکتر ها نمود درونی و بیرونی میابد . پس کریم مسیحی با این پیش فرض تبحر در نمایش چنین نشانه هایی حساب خوبی را تا پیش از ساخته شدن تردید پس داده است . این انتظار مخاطب را بالا می برد .

سوال اساسی و بنیادی نیز در همین جاست . آیا تردید توانسته است این حجم دراماتیک از شخصیت ها و وقایع را در یک ساختار بومی به نمایش بگذارد ؟

 

سیاوش یک اشراف زاده است . پدر او توسط عمویش کشته است و او به کمک دوستش این ماجرا را در میابد و سعی در نشان دادن این دانایی به عمو و مادرش را ، از طریق اجرای صحنه ای از هملت دارد .

اما نه سیاوش هملت را- در نشان دادن آنچه از توانایی بهرام رادان سراغ داریم – می شناسد ، نه اوفلیا حتی رگه هایی هرچند امروزی ازبیان عشقی محکم را دارد .

ترانه علیدوستی در نقش مهتاب دختری لوس و بازیگوش است که انگار دارد دوران  نوجوانی مهتاب را بازی می کند و بیشتر درگیر بازی های کودکانه ی آن دوران است تا معشوقه ای که قرار است گره ای از معمای داستان توسط او باز شود .

سیاوش فردی ست که هیچ گونه تناسبی حتی رفتاری و نه اعتقادی با اشرافیت اطراف خود ندارد و در بروز نشانه های شخصیتی ، یک فرد از طبقه ی متوسط شهری را بازی می کند که حتی با امرو نهی های مختصر او به خدمه ی منزل پدرش نیز ، این عدم تناسب رفع نمی شود شاید این اشرافیت اقراق شده برای او ثقیل باشد . اگرچه فیلم با ایجاد فضاهای شیک و ایرانی سعی در ایرانیزه کردن فضای اشرافی هملت دارد ، اما این شبیه سازی تنها در ساختار دکور فیلم محصور شده است و هرگز در درونیات و کشمکش های درونی آدم های فیلم خصوصا سیاوش نمود نمیابد .

یاد فیلم  ” گاوخونی “ می افتم که بهرام رادان ماجراهای زندگی خود را علاوه بر قاب تصویر با نریشن صدای خودش به عنوان اول شخص ، درونیاتش را بیرون می ریزد . ای کاش حالا که ما جدال های درونی کاراکتر ها را نمی بینیم آن هم با اقتباس از اثری تاریخی که وجه غالب اثر گذاری خود را مدیون کشف درونیات آدم هاست ، از چنین تکنیکی استفاده می شد . ما حتی تعلق خاطر او به پدرش را نیز لمس نمی کنیم و باورش نداریم . هملت شاهکار نشان دادن اضطراب ها و ویرانی های مشکوک آدم هاست .

برادر کوچک مهتاب – دانیال - مبتلا به سندرم است . او بخش تقدیر فیلم را نمایش می دهد و شاید بیشترین شخصیتی که درکش می کنیم و سکانس های بازی او خصوصا در پایان فیلم را دوست داریم ، دانیال باشد . او پایانی تلخ را بر این خاندان رقم می زند . مصداق ضرب المثل معروف “ چاهی مکن بحر کسی ، اول خودت دوم کسی ”  باشد .

 

دانیال را اجیر کرده اند که ماجرای خیانت ها و قتل های آدم های بد فیلم به سرانجام برسد اما آنها در همان چاهی گرفتار می آیند که خود برای دیگری کنده اند . بهترین بخش بومی کردن نمایشنامه در این اتفاق به وجود آمده است و به خوبی از نگاه های مخاطب می توان به این پی برد که این تعقیب و گریز را دوست دارد و هیجانش را درک می کند .

پرده ی آخر، فیلم پیشین این کارگردان نیز به راستی یکی از زیباترین ساخته های ایرانی ست . کاش کریم مسیحی 17 ، 18 سال از فضای ساخت فیلم دور نبود تا بتوان شاهد نمایش قوت دار تری از او باشیم و یا از منظری دیگر همین که در فضای پر التهاب کنونی یک فیلم ساز مستعد کار خودش را دوباره آغاز کرده است را می توان به فال نیک گرفت .