دولت حسن روحانی، یک سال و نیم پس از آمدن بر سر کار بر لبه همان سراشیبی قرار گرفته است که دولت محمود احمدی نژاد در آن سقوط کرد.
در دولت محمود احمدی نژاد روال بر این بود که واقعیت های تلخ در عرصه های اقتصادی و اجتماعی انکار شود و استناد به ادعاهای دروغ مبنای ارزیابی وضعیت کشور قرار گیرد. هواداران حسن روحانی در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری بر همان نقطه ضعف دولت احمدی نژاد، که دروغ گویی بود، دست نهادند و آقای روحانی قول داد دولتی بر سر کار آورد که به مردم دروغ نگوید. اثر ویرانگر دروغ در اداره کشور روشن تر از آن است که بر مردم پوشیده باشد اما آنچه سیاست مداران را به دروغ گفتن وا می داردنه امید به پنهان ماندن همیشگی آن، که اتکا به اثر فوری و کوتاه مدت آن درنادیده انگاشتن واقعیت هایی است که در برابر آن مسوول هستند.
دولت ها با انکار واقعیت در تبلیغات خود، مردم را می فریبند و در ناآگاهی نگاه می دارند تا انتقاد های منتقدان و مخالفان را بی اثر بگذارند. این شیوه تازه ای در جمهوری اسلامی نیست اما در دولت های اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی وجود بخش های تکنوکرات و تعدد جناح های شریک درحاکمیت امکان دروغ گفتن را محدود تر می کرد و به جز در موارد امنیتی، در سایر امور نظام اطلاع رسانی و آماری نسبتا قابل تکیه ای برای ناظران فعالیت دولت وجود داشت. دولت احمدی نژاد به دلیل شخصیت عوام فریبانه شخص رییس جمهوری و درهم کوبیدن نظام تخصصی درون دولت و کارکردزدایی از دستگاه های اطلاع رسانی، عملا قابلیت دروغ گویی دولت را تا حدحیرت انگیزی بالا برد.
دولت آقای روحانی در شرایطی بر سر کار آمد که حرکت اجتماعی و سیاسی مخالف احمدی نژاد بیش از هر چیز انتظار داشتند دولت جدید راه صداقت رادر برخورد با مردم در پیش گیرد. رای دهندگان به روحانی می دانستند که مداخله های نیروهای تندرو مسلط بر قوه قضاییه و مجلس و سپاه خود به خوددست دولت را در اجرای بسیاری از برنامه هایش می بندد. با وجود این، امیدوار بودند دولت تدبیر و امید با آن ها صادق باشد و مسوولیت توانایی ها وناتوانی های خود را بر دوش گیرد.
در ماه های اخیر و پس از نخستین وقفه در مذاکرات اتمی در تیرماه سالجاری و با آشکار شدن سختی های پیش رو در برداشتن تحریم ها به تدریج زبان دولت تغییر کرد؛ زبانی که علاوه بر انکار واقعیت ها، از نظر سیاسی به لحن سیاسی تندرو ها و اصول گرایان نزدیک تر شد. تغییری که از انکارزندانی بودن روزنامه نگاران در نیویورک شروع شد و اینک به انکار پیامدهای مخرب تحریم ها بر اقتصاد و فرهنگ و ظرفیت های اجتماعی در کشورانجامیده است.
بیش از یک سال پیش اقتصاددانان نزدیک به دولت می گفتند که تحریم ها چه اثرمخربی بر کشور دارند در حالی که امروز سخن از کم اهمیت بودن تحریم هامی رانند. نگاه کنید به تازه ترین سخنان سعید لیلاز، روزنامه نگار اقتصادی نزدیک به دولت، که در تلاش برای کم اهمیت نشان دادن تحریم ها دو ادعای آشکارا نادرست می کند. آقای لیلاز می گوید کشوری مانند کوبا بیش از شصت سال تحریم را تحمل کرده اما توانسته بر مشکلات غلبه کند. اگر این سخنان را چهره ای ناآگاه بر زبان می آورد می شد نادیده گرفت اما چهره ای مانند آقای لیلاز می داند که تحریم های اعمال شده علیه کوبا با تحریم های علیه ایران قابل مقایسه نیست. اولا تحریم های علیه ایران تقریبا جهانی است و نه خاص امریکا و در مورد تحریم های امریکا هم می دانیم تحریم کوبا شامل مجازات طرف های سومی که با این کشور در موارد تحریم همکاری می کنند نمی شود. اما تحریم ایران با مجازات جهانی نقض کنندگان همراه است. صرف نظر از این که شرایط اقتصادی کوبا و نوع پیوند اقتصادی آن با شوروی قابل مقایسه با وضعیت ایران نیست.
آقای لیلاز در ستایش از دستاورد مذاکرات اتمی مبنی بر پرداخت ماهانه هفتصد میلیون دلار به ایران آن را معادل افزایش سی درصد صادرات نفت ایران می داند. بازهم بعید است اقتصاد شناسی مانند آقای لیلاز نداند که فرق است میان این که شما بخش اقتصادی فعال داشته باشید و چنین سودی داشته باشید با این که چنین درآمدی بدون هیچ فعالیت اقتصادی به بودجه تزریق شود. گذشته از این که صاحبان این نگاه نادیده می گیرند که تحریم ها نه فقط درآمد دولت را کاهش می دهد بلکه امکان فعالیت بخش خصوصی را در کشور در مبادلات بین المللی از بین می برد.
متاسفانه کارشناسان دولت و روزنامه نگاران حامی دولت همچنان بر این باور پافشاری می کنند که نادیده گرفتن واقعیت ها و انکار حقایق ( مانند گرانی فلج کننده یا نقض حقوق شهروندان و بحران های اجتماعی مانند اسید پاشی در اصفهان و اخیرا چاقو کشی در جهرم) که متاسفانه نمونه های متعددی از آن در ماه های اخیر دیده می شود، می تواند در حفظ امید مردم به دولت یا به قول برخی از روزنامه نگاران تمدید امید موثر افتد. در حالی که پناه بردن به دروغ فقط اعتماد به دولت را از بین خواهد برد و از میزان مشارکت مردم در حل بحران ها و مشکلات خواهد کاست. دولت روحانی امیدوار است با نزدیک شدن به بیان تبلیغاتی جناح های نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی و نشان دادن حمایت خود از این سیاست ها، دل جناح های تندرو و رهبر جمهوری اسلامی را برای حمایت از برنامه های دولت به دست آورد اما تجربه یک سال اخیر خلاف این امیدواری را نشان می دهد. ناتوانی دولت در برداشتن تحریم ها و عقب نشینی از برنامه های فرهنگی و اجتماعی که وعده داده یا آغاز کرده بود نشان می دهد که آقای روحانی در استراتژی مهار تندرو ها موفقیت اندکی داشته است. مثلا در تازه ترین اقدام وزارت ارشاد عملا اختیار تصمیم گیری در باره مجوز اکران فیلم های سینمایی را به سازمان تبلیغات اسلامی سپرده است یا این که زمام اداره وزارت کشور و نیروی انتظامی کاملا به نیروهایی بیرون از دولت آقای روحانی واگذار شده است.
اگر قرار بود با انکار واقعیت یا بهره گیری از دروغ به عنوان تدبیری برای خریدن زمان و فریفتن مردم، فرصتی برای حل مشکلات پیش آید امروز مردم همچنان به آقای احمدی نژاد و تیم او اعتماد می کردند. یا اگر قرار بود دروغ گفتن و تملق گفتن دل تندروهای اطراف آقای خامنه ای و سپاه را نرم کند تیم آقای احمدی نژاد قطعا بهتر از تیم آقای روحانی از عهده این کار بر می آمد. بی توجهی آقای روحانی به انتقاد ها در باره ناکار آمدی تیم رسانه ای او و بی اعتنایی به روزنامه نگاران مستقل و دل خوش کردن به روزنامه نگارانی که به نان دولت دل خوش کرده اند نه فقط ضربه ای جبران ناپذیر به رسانه های ایران زده بلکه دید دولت در باره چشم انداز آینده خود را کور کرده است. از سیاستمدار تیزهوشی مانند آقای روحانی بعید است که متوجه این تنگنا ها نباشد اما به نظر می رسد استراتژی نادرست رسانه ای و پنهان کاری سبب شده است تا سازمان دروغ دولتی بار دیگر به راه بیفتد؛ در شرایطی که بهره های این سازمان دروغ پردازی را تندرو ها خواهند برد و ضربه اش را کسانی خواهند خورد که می پندارند با دروغ می توان به تمدید امید دلخوش کرد.