از جریان به جامعه

نویسنده
میلاد کامیابیان

» از آنجا/ انجمن صنفی شاعران ایران

میلاد کامیابیان

 

 

1- جوامع بسته محفل می‌پرورند وجوامع باز به تشکل‌های صنفی اجازه اظهار وجود می‌دهند. مایه پیوند اعضای محفل اجتناب از دشمن مشترک است و عامل همبستگی اعضای صنف منافع مشترک. محافل را مریدان گرم می‌دارند و تشکل‌های صنفی را اعضای فعال آگاه می‌گردانند. در صدر محافل شیوخ و اعاظم تکیه می‌زنند و اساس کار صنفی شورایی است. محافل، به‌ویژه وقتی از شعر ایران سخن می‌گوییم، “جریان” می‌سازند و تشکل‌های صنفی مبین کنار هم نشستن “ژانر”های گونه‌گون است، فارغ از ترجیحات زیبایی‌شناختی. محافل تقلیل‌گرایند: شاعر را به مجموعه‌یی از رفتارهای زبانی و به‌طور متقارن، سیاست را به زیبایی‌شناسی فرو می‌کاهند؛ اصناف خواه‌ناخواه هویت جمعی را به هستی فردی می‌افزایند… آیا لازم است بیش از این محافل و تشکل‌ها را قیاس کنیم تا دریابیم چرا در وضعیت فعلی شعر ایران سامان دادن تشکلی صنفی برای شاعران و به دست آنان ناممکن به‌نظر می‌آید؟

2- توصیف مناسبات حاکم بر جامعه شاعران ایران در نوشته‌یی با این حجم نشدنی است. به علاوه، خود عنوان “جامعه شاعران ایران” بیش از حد کلی و نامتعین به نظر می‌رسد. همچو جامعه‌یی، اگر به‌واقع با همین میزان از فراگیری و شمول که در نامش ادعا شده وجود می‌داشت، خواه‌ناخواه نهادهای متنوعی، مبتنی بر اساسنامه‌ها و آیین‌نامه‌های صریح و به زبان حقوقی، پدید می‌آورد و مهم‌تر از آن، به شکل‌گیری “اخلاقیات مدنی” منجر می‌شد: مجموعه‌یی از دستورها و قوانین نانوشته که اعضای هر جامعه به فراست درمی‌یابند - بی‌که آموزش مستقیمی در کار باشد- و در تعامل با هم ناگزیر از اجرا و مراعات آن‌اند. نتیجه این حرف‌ها یکی است: جامعه شاعران ایران رویاست، تصوری نامحقق. بله، البته مشتی محفل و جمع و گعده و غیره و ذلک داریم، اما به همان اندازه هم بدبینی، نفرت، حسادت و بدتر از همه، توهم در انبان است. (همان سرمایه روانی همه اعضای قبایل پرت افتاده.) با این سرمایه، بعید است بتوان، همچون بنیانگذاران کهن کشورها، امید به ائتلاف این محافل منزوی و قبایل منفرد داشت. مگر، همچون همان بنیانگذاران، زور شمشیر و ضرب تازیانه در کار باشد، که نیست بحمدلله.

3- رویابافی را کنار بگذاریم؛ وقتی از “جامعه شاعران ایران” حرف می‌زنیم، دقیقا از چه حرف می‌زنیم؟ دیدیم که از کلیتی ناموجود و محول به آینده. اما فعلا چه در دست داریم؟ البته، نباید از یاد ببریم که در همچو نامگذاری‌هایی همواره خطر تقلیل‌گرایی و تعمیم دادن دو، سه مورد رویت‌پذیر به کل یک مجموعه وجود دارد. با این همه، حسب آنچه پیش چشم داریم از کرد و کار پایگاه‌های حقیقی و مجازی نشر شعر (از نشریه تا ناشر)، جوایز ادبی، کارگاه‌های شعرآموزی یا نقد و تحلیل، جلسات شعرخوانی و خلاصه، از تمام نهادهایی که به نحوی عینی با این جامعه مربوط‌اند، می‌توانیم بگوییم وضعیت روانی حاکم بر این جامعه هرچه هست، همدلی نیست؛ هر دستاورد ادبی داشته باشد، سایه اخلاق پارانوئیک روستایی‌وار بر آن سنگینی می‌کند؛ هر کوششی انجام شده است، تنها به جمع معدودی از “هواداران” معطوف است، نه به جمع بزرگ‌تر “همکاران.” این است حال ما. تعیین دورنما با شما.

4- جامعه شاعران ایران را، در بررسی صوری، می‌توان حوزه عمل و دایره تاثیر متقابل و چندگانه سه‌ضلع شاعر، شعر و مخاطب دانست که بر زمینه‌یی از نهادها و نیروهای اجتماعی کلان‌تر، از ناشر گرفته تا اداره ممیزی، مستقر شده. اگر بر سر سیئاتی که در بند پیشین برای این جامعه برشمردیم، توافق داشته باشیم، بایسته است که نقش تک‌تک اضلاع و عوامل موثر بر شکل‌گیری این وضعیت را بررسیم. اما وقتی بحث بر سر شکل دادن به تشکلی صنفی باشد، از میان تمام عوامل و اضلاع، شاعران‌اند که نقشی برجسته می‌یابند. نه اشعار، نه ترجیحات مخاطبان، نه سلیقه ناشران، نه معیارهای نشر و ضوابط ممیزان؛ بل خود شاعران‌اند که، با تمام کم و کیف حقیقی و حقوقی خود، بر اساس موضعی که اتخاذ می‌کنند در برابر آنچه بر شعر و به طریق اولی، بر مردمان می‌رود- و نه صرفا بر اساس کیفیات زیبایی‌شناختی شعرشان- ممکن است که از پوسته این جریان و آن گرایش بیرون آیند و ذیل هدفی واحد همبسته شوند. از این منظر، بحث‌های بی‌پایان درباره ویژگی‌های بلاغی اشعار و به‌تبع، انتساب فلان شاعر به به همان جریان (چنان‌که طی این سال‌ها بسیار شنیده‌ایم از “ساده‌نویس” بودن یا متاثر بودن از “شعر زبان”) مطلقا بلاموضوع و بی‌نتیجه است، مگر که پیش‌تر پیوند هر کدام از این نقاط استقرار زیبایی‌شناختی با نقاط استقرار موجود در حوزه سیاست (از منتهی‌الیه محافظه‌کاری تا سرحدات رادیکالیسم) سنجیده و بررسیده شده باشد. تدوین ضوابطی مبتنی بر این معیار کاری است صعب، اما به زحمتش می‌ارزد. بسا که تنها شیوه‌یی باشد که موجب سر بر آوردن مجدد چهره شاعر، از پس چند دهه فترت بی‌حاصل باشد.

منبع: روزنامه اعتماد