این روزها مشکلات رویاروی جناح اصلاح طلب در انتخابات ریاست جمهوری آینده، از پرده برون افتاده و نقل محافل سیاسی است، مشکلاتی چون نداشتن استراتژی و برنامه روشن، اختلافهای درونی و منازعات شخصی و حزبی و غیره….
توجه به این مشکلات به اندازهای است که وضع جناح محافظه کار از یادها رفته و فراموش شده است، در حالی که مشکلات این جناح بسیار بیش از جناح اصلاح طلب است.
بزرگترین مشکل پیش روی محافظه کاران بدون شک محمود احمدی نژاد رئیس جمهور کنونی است.
آقای احمدی نژاد تقریبا تمام شاخههای اصلی جناح محافظه کار را از خود رنجانده و بسیاری از آنان آرزو میکنند که او از گردونه قدرت خارج شود.
برای محافظه کاران بهترین سناریو این است که آقای احمدی نژاد از ورود دوباره به عرصه رقابت انتخاباتی صرف نظر کند تا آنان بتوانند در مورد چهره دیگری به اجماع نسبی دست یابند، اما تحقق چنین سناریویی فقط در خواب ممکن است.
آقای احمدی نژاد اما نه فقط کوچکترین تردیدی برای ورود به انتخابات ندارد بلکه در پیروزی قطعی خود نیز جای هیچ شک و شبههای نمیبیند.
با توجه به این مساله، محافظه کاران خود را بسیار سردرگم و در شرایطی به غایت بغرنج میبینند. آنها اگر فرد یا افراد دیگری را در مقابل آقای احمدی نژاد مطرح کنند، دو خطر تهدیدشان میکند. خطر نخست اینکه آراء طرفدارانشان تقسیم شود و کاندیدای رقیبشان به دفتر ریاست جمهوری دست یابد و خطر دوم اینکه، همین آقای احمدی نژاد بار دیگر به ریاست جمهوری برسد و این بار با دریغ داشتن سهم آنان از قدرت، انتقام جداسری را از آنان بگیرد.
بدین ترتیب، آنان ممکن است تنها راه پیش روی خود را حمایت از آقای احمدی نژاد ببیند با این شرط که در باره ترکیب کابینه بعدی و سیاست های آینده به توافق برسند.
آقای احمدی نژاد هم ممکن است به چنین توافقی تن در دهد گرچه در این مورد تردیدهایی نیز وجود دارد.
با این حال، یک مشکا اساسی برای محافظه کاران همچنان باقی میماند و آن میزان آراء آقای احمدی نژاد در انتخابات بعدی است.
به رغم تصور برخی تحلیلگران از جمله برخی چهرههای محافظه کار مبنی بر بالا بودن نسبی محبوبیت آقای احمدی نژاد از وضع افکار عمومی بر نمیآید که چنین تصوری به واقعیت نزدیک باشد.
این روزها در تهران واقعا نمیتوان در کوچه و بازار به فردی برخورد که کمترین اعتماد یا احترامی برای آقای احمدی نژاد قائل باشد.
تا آنجا که من میدانم در شهرهای دیگر هم وضع به همین منوال است. برخیها مدعیاند که در برخی از روستاها آقای احمدی نژاد محبوب است، اما تجربه دهها انتخابات در سالهای گذشته نشان می دهد که ترکیب آراء مردم روستاها تفاوتی با آراء مردم شهرها ندارد.
در ضمن آن دسته از روستاهایی که من میشناسم، مردم آنها نسبت به ساکنان شهرها، نظر متفاوتی نسبت به آقای احمدی نژاد ندارند و حتی در پارهای موارد از سیاستهای او خشمگینترند.
بدین ترتیب به نظر من آقای احمدی نژاد تقریبا همان رای دور نخست انتخابات ریاست جمهوری را دارد و رقیبی حتی مانند آقای کروبی با چند مناظره تلویزیونی میتواند در حضور میلیون ها بیننده او را از پای در آورد.
بر این اساس تصور من این است که شرط بندی محافظه کاران بر روی پیروزی آقای احمدی نژاد، قمار خطرناکی است. آنها اگر بخواهند او را از صندوقهای رای در آورند باید در یک برنامه وسیع تقلب انتخاباتی سهیم شوند، برنامهای که خواه ناخواه لو خواهد رفت و ناچیز اعتبار امر انتخابات در جمهوری اسلامی را نیز از بین خواهد برد.
مشکل محافظه کاران اما نباید باعث دلگرمی و خوشحالی اصلاح طلبان شود. ورود یک اصلاح طلب چه از جنس آقای خاتمی و چه از نوع آقای کروبی به کاخ ریاست جمهوری در واقع آغاز یک بدبختی بزرگ است که پیش از این، شرح آن را داده ام و در آینده نیز خواهم داد.
به نظر من اصلاح طلبان به جای آنکه هدف خود را معطوف به شکست آقای احمدی نژاد در انتخابات کنند، بهتر است به تفکر در ابعاد یک استراتژی میان مدت تر برای رفع بن بست از شرایط کشور بپردازند. این استراتژی میتواند مبتنی بر ورود فعال به عرصه انتخابات هم باشد اما به شرطی که فردی مانند عبدالله نوری کاندیدای اجماعی آنها معرفی شود.