روز قدس و بدفرمانی مدنی

عمار ملکی
عمار ملکی

در سلول های انفرادی ۲۰۹ اوین با هر آنچه که در اطراف شما گوش و چشم را تحریک می کند روزگار می گذرانید. صبح را به شب می رسانید به امید اینکه آن روز که دیگر در سلول انفرادی نباشید هر چه زودتر از راه برسد. در آن سکوت سنگین ناله ای که از باز و بسته شدن درهای چوبی به گوش می رسد، زمان غذا خوردن یا فرا خوانده شدن برای بازجویی را می رساند. صدا در سلول ها بخش مهمی از وقایع زندگی روزانه زندانیانی است که به معنای واقعی از صبح تا شب در آن بال بال می زنند.حتی تغییر صدای نگهبان بند ازحاج خانم به گلبهار یا از جان کوچولو به ماسکی و حتی صدای نگهبان زبان نفهمی به نام گروهبان گارسیا، همگی در آن سکوت مرگبار و در روزهای سلول انفرادی علامت یک تغییر است.

مهم ترین چیزی که ذهن یک زندانی را به خود مشغول و برای اوفعالیت ذهنی ایجاد می کند جلسات و ساعت هایی است که بازجویی پس می دهد.زیرا از مجموع سوال هایی که بازجو می پرسد و از اصرار های او می توان به اجزای پازل پرونده ای که برای شما چیده می شود راه یافت و از ادامه آن می شود فهمید که بزودی تکلیف شما روشن می شود. اگر روزها و ساعات بازجویی مهمترین چیزهایی هستند که شما را در همه شب ها و روزهای انفرادی درگیر و برای زندانی طوفان یا مشغله ذهنی می سازد، در مقابل، بدترین آنها تعطیل شدن بازجویی است. آن هم به علت رسیدن ماه محرم و عاشورا و تاسوعایی که این بار حس می کنید با آمدن خود، شما را تحقیر می کند. تعطیل شدن بازجویی یعنی آمدن روزهایی که سکوت مرگ بار سلول انفرادی هزار برابر می شود. اما وقتی ده روز گذشت و پس از آن عاشورا و تاسوعا دیگر کسی به سراغ شما نیامد دچار این احساس می شوید که در لابلای چرخ دنده های ماشین سنگینی گرفتار شده اید که دارد نوحه پخش می کند و زیر گرفته شدن شما برای کسی اهمیتی ندارد.

 تعطیل شدن بازجویی های من به بهانه عاشورا و تاسوعا سال ۱۳۸۹، بخصوص آن عاشورا تاسوعایی که با یک پنجشنبه و جمعه همراه شد و بعد تا ده روز ادامه یافت، سخت ترین اتفاقی بود که برای من زندانی افتاد. بعد از چهار سال هنوز یادآوری طعم آن ده روز مرگ آور دردناک است.بسیاری از زندانیان بند ۲۰۹ مانند من ابتدا فکر می کنند که همین چند روزه است و شاید هم هفته آینده آزاد می شوند و فقط لازم است چند جلسه بازجویی دیگر را تحمل کرد. اما کم نیستند کسانی که آنقدر در سلول انفرادی ماندند که شمارش روزها را از دست دادند؛ سلول هایی که من در آنها بودم و معلوم بود به صورت سازماندهی شده رنگ می شود تا دست خطی بر آن نماند پر بود از یادداشت های رعب آور زندانیانی که در لابه لای چرخ دنده مشابهی تا آستانه نابودی و فروپاشی روانی رفته بودند. آنها روی دیوار نوشته بودند نمی دانم چند روز است در این اتاقم، امروز آنقدر من را زدند که توانم را از دست داده ام، خدایا دیگر نمی کشم، و اینکه آیا دوباره می آید روزی که صبح را بیرون این سلول ببینم.

 بزرگترین آواری که در سلول انفرادی بر سر انسان خراب می شود تاریک شدن هوا و آمدن شب است. شب، سنگینی و سکوت سالن سلول های انفرادی را بیشتر می کند. وقتی شب می رسد شما خوشحال هستید که یک روز نحس لعنتی دیگر در این قفس به پایان رسید و قلب شما از تپیدن نایستاده و هنوز می زند. اما فکر کردن به اینکه در پی این شب نحس، همین فردا، یک روز هراس آور دیگر می رسد و فردا دوباره همین حس نفرت انگیز را به شما باز می گرداند، آزار دهنده است. هر چند که با محاسبه طول و عرض سلول روزی ۱۲ کیلومتر تند تند راه می رفتم، اضطراب و دلشوره اینکه صبح فردا را چگونه به شب برسانم واقعا دردآور بود. با این حال دشوار ترین روزهایی را که در انفرادی گذراندم ده روزی بود که وسط آن عاشورا تاسوعا قرار داشت.

بسیاری از محققان و جامعه شناسان حداقل تا همین چند سال گذشته معتقد بودند که محرم ایرانی ها یک کارناوال ایرانی است که مجموعه ای از همه هنرهای ایرانی با ذائقه ایرانی و رنگ شرقی را با خود دارد. همینان بر این اعتقاد بودند که بدون مطالعه محرم ایرانی ها و کارناوال ایرانی عاشورا و تاسوعا محال است بتوان به فهم قابل اعتنایی از فرهنگ ایران زمین دست یافت. به نظر می رسد نگاه علمی این محققان نیاز به یک بازنگری اساسی دارد تا در جریان این قرار بگیرند که این محرم و عاشورا و تاسوعای ایرانی چگونه ابزار دست و بازیچه دست بخشی از پایین دست ترین اقشار اجتماعی جامعه ایران شد برای اینکه دیگر اقشار را تحقیر، سرکوب یا مرعوب کند.

 همه کتب تاریخ اسلام بر این تاکید دارند که ماه محرم ماه صلح و آرامش و سازش است. کم نیستند جنگ هایی که در تاریخ خاورمیانه با آمدن ماه محرم متوقف شدند و احترام ماه محرم را فدای اختلافات و تنش های زود گذر نکردند زیرا اصل بر این بود که این ماه چنان مقدس است که حتی چند روز را باید به احترام روزه گرفت. حتی گفته شده است که روز نهم و دهم ماه محرم که از ابتدای تاریخ، عاشورا و تاسوعا نام داشت از محترم ترین روزهای ادیان شرق بوده اند تا حدی که دهم محرم را روز آزادی بنی اسراییل و پیروزی موسی بر لشگر فرعون خوانده اند.

با وجود سابقه ای که از محرم و ریشه های آن در تاریخ شرق گفته شده امروزه شاهدیم که ماه محرم در ایران زمان انجام بسیاری از زشتی های تاریخ معاصر ایران بوده است. بسیاری از دستگیری ها، سرکوب ها و بسیاری از تسویه حساب های سیاسی و نسق کشی ها همه یا در ماه محرم آغاز شدند یا در ماه محرم به پایان رسیدند. مردم ایران در ماه محرم همواره با فشار های سیاسی اجتماعی مضاعفی مواجه و به قول مهندس موسوی شاهد بسته شدن سنگ ها و رها شدن سگ ها هستند. اسید پاشی های اصفهان کثیف ترین آنهاست که بی ملاحظه زمان بندی محرم انجام نشده است. به رغم همه زیبایی و پیچیدگی های شرقی که تعریف ماه محرم با خود دارد، من شکنجه روانی را که در تاسوعا و عاشورای چهار سال پیش در سلول شماره ۱۱ بند ۲۰۹ را که به آن دچار شدم هیچگاه نه فراموش می کنم و نه می بخشم. آنچنان که مردم کامبوج خمرهای سرخ را هیچگاه نه فراموش کردند و نه بخشیدند و حتی در سالهای فرتوتی و کهولت آن جنایتکاران آنها را در دادگاههایی بین المللی محاکمه کردند.