سبز بودن و خشونت ورزی

آرش بهمنی
آرش بهمنی

آنچه که چند روز پیش و در جریان تظاهرات روز 25 بهمن رخ داد، سندی گویا بود بر ادامه “جنبش سبز” مردم ایران؛ جنبشی که با وجود 20 ماه سرکوب و بازداشت و فشار، هنوز زنده و سرحال به راه خود ادامه می‌دهد. گرچه شاید در طی حرکات خود، دچار قبض و بسط شود، اما این مساله، نشان‌دهنده آن است که معترضان، هوشمندانه، اراده خودرا هر زمان که مایل باشند، بر حاکمیت تحمیل می‌کنند و تصور خاموش شدن این جنبش، خیال خامی بیش نیست.

دعوت به حضور در خیابان‌ها برای امروز و استقبال از آن در شبکه‌های مجازی، نشان‌گر آن است که جنبش سبز، خونی تازه را در رگ‌های خود می‌بیند. اماآنچه موجب نگرانی‌ها شده احتمال به کار گرفتن خشونت در مبارزات است.به ویژه اینکه برخی از حامیان جنبش سبز در اظهارنظرهای خود، با پیش کشیدن بحث دفاع مشروع، به تشویق و ترویج خشونت پرداخته اند؛ مساله‌ای که نمی‌توان به سادگی از آن گذشت.

اساسا آنچه که جنبش سبز را مقبولیتی جهانی بخشید و آوازه‌اش را به گوش‌ها رساند، چیزی نبود جز تساهل و رواداری این جنبش. عدم دست یازیدن به حرکات خشونت‌آمیز، از جمله مشخصه‌های اصلی جنبشی بوده که برخلاف بسیاری از مبارزات صد ساله اخیر ایرانیان، به دنبال ساختن مدینه فاضله و اصلاح همه امور جهان نیست، بلکه به دنبال آن است که با فراهم کردن فضای لازم، به هر فرد “حق انتخاب” نحوه زندگی، تفکرات سیاسی، اجتماعی و… را بدهد؛ حق انتخابی که به راحتی و تحت هر شرایطی سلب نشود.

البته شکی نیس آنان که دست‌شان را به خون مردم آلوده کرده‌اند، استحقاق محاکمه و مجازات را دارند، اما نمی‌توان بدون محاکمه عادلانه آنان در دادگاهی بی‌طرف و با رعایت تمامی مواد حقوقی، پیشاپیش دست به محاکمه زد، حکم صادر کرد و چه بسا در پی اجرای آن برآمد.

اساسا قرار است تفاوت جنبش سبز با دیکتاتورهای حاکم بر سرزمین ایران، این باشد که روندهای قانونی درباره هر شخص و فردی – فارغ از جرم آنان – رعایت شود.

از آن سو نباید فراموش کرد که وارد شدن به چرخه خشونت به هر بهانه‌ای – از جمله دفاع مشروع – وارد شدن به چرخه باطلی است که پایانی بر آن متصور نیست. بحث دفاع مشروع، سال‌هاست که در بسیاری از سیستم‌های حقوقی پیشرفته دنیا نیز از جمله موارد بحث‌برانگیز و جنجالی استو هنوز کسی نتوانسته حد و مرزی برای دفاع مشروع پیدا کند: اگر کسی مرا با باتوم زد، تا چه حد اعمال خشونت از سوی من دفاع مشروع به حساب می‌آید؟ جواب این سئوال، سال‌هاست مورد مناقشه حقوق‌دانان است.

نکته مهمی که در این دعوت به خشونت وجود دارد، این است که نباید فراموش کرد که وارد شدن به بازی خشونت، همان میدانی است که حکومت در آن دست بالا را دارد. استفاده از خشونت، می‌تواند توجیه لازم را برای سرکوب شدیدتر و – احتمالا – خونین‌تر جنبش برای حکومت فراهم کند.

البته بسیاری – شاید به درستی – بر این باورند که وقتی در میانه تظاهرات، سربازان با باتوم، فردی را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند، چاره‌ای جز اعمال خشونت وجود ندارد. این مساله را شاید بتوان با جو احساسی موجود در تظاهرات و مسایل دیگر، به نوعی توجیه کرد، اما توجیه تئوریک آن و تلاش برای مشروعیت‌بخشی به این مساله و یا تشویق تظاهرات‌کنندگان به استفاده از چنین روش‌هایی، عملا فایده‌ای ندارد جز ریختن آب در آسیاب حکومت.

در این میان اما سئوالی باقی می‌ماند و آن هم اینکه چگونه جنبشی که مدت‌ها بر طبل مسالمت‌آمیز بودن می‌کوبید، در برخی از لایه‌های خود تشویق به اعمال خشونت و توجیه آن را شاهد است؟

گرچه پاسخ به چنین سئوالی، نیازمند گفتاری مستقل و تحقیق پیرامون آن است، اما در یک پاسخ اجمالی می‌توان چنین اظهارنظر کرد که عدم وجود یک استراتژی مناسب و مشخص نبودن هدف اعتراضات، کمک شایانی به این مساله کرده است.

توجه کنیم که در 20 ماه گذشته، طیف گوناگونی از خواسته‌ها و مطالبات، میان آنان که در جنبش هستند، مطرح شده است. البته این تنوع و تکثر در جنبش سبز را باید به فال نیک گرفت، اما نکته مهم این است که نباید اجازه داد چنین تنوعی باعث شود مطالبات مشخص جنبش نیز دچار تنوع شود. دعوت به حضور چند ساعته مردم در خیابان‌ها، سر دادن شعار، بازگشت به خانه‌ها و خالی کردن خیابان پس از چند ساعت، همه نشان از آن دارد که در میان رهبران جنبش سردرگمی در هدف‌گذاری وجود داشته است.

هر چند نباید فراموش کرد که در طول این 20 ماه، موسوی و کروبی، خود سیر تکاملی عظیمی را پشت سر گذاشتند، به گونه‌ای که به هیچ روی نمی‌توان موضع امروز آنان در دفاع از حقوق مردم را مشابه با 20 ماه قبل دانست.

اما در هر حال جنبش سبز در 20 ماه گذشته بر اثر همین مشخص نبودن هدف و در نتیجه عدم اتخاذ تاکتیک‌های مناسب، “دستاورد عینی” در خور نداشته است. البته سلب مشروعیت جمهوری‌اسلامی و حاکمان آن در عرصه بین‌الملل و میان اقشار وسیعی از مردم را نمی‌توان فراموش کرد. اما اگر اهدافی چون برکناری احمدی‌نژاد، تجدید انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی و… را به عنوان برخی از اهداف جنبش سبز مطرح کرد، باید گفت جنبش به هیچ‌کدام از این اهداف نرسیده است.

این عدم موفقیت در رسیدن به اهداف، باعث آن می‌شود که جا برای آنان که دم از خشونت می‌زنند – به عنوان یک راه حل سریع و کوتاه، اما در واقع بدون داشتن هیچ‌گونه دستاورد بلندمدت – باز شود. لذا برای آنکه جنبش سبز قدم در جاده موفقیت بگذارد و چون دیگر جنبش‌های صد سال اخیر ایرانیان، عقیم نشود، لازم است بزرگان جنبش، راهی برای برون‌رفت ازاین وضعیت بیابند. وضعیتی که نتیجه محتوم آن چیزی جز کور شدن شورش‌ها و خشونت نیست؛ همان پاشنه آشیل جنبش سبز.