در تاریخ بیست و پنج ساله جشنواره فیلم فجرهیچگاه سابقه نداشته که سینماگری به هنگام فراخوانده شدن روی صحنه ای برای دریافت جایزه، حرمت میزبان و جایزه اش را نادیده بگیرد و با عربده کشی به داوری و داوران اعتراض کند.
فریاد کیهانی ده نمکی
امسال به یمن سیاست گذاری “کیهانی” وزارت ارشاد در معاونت سینمایی، اتفاقی “فرهنگی” دراختتامیه جشنواره بیست و پنج رخ داد. مسعود ده نمکی با رفتار ی که فقط او می تواند انجام بدهد، مراسم را مدتی به تشنج کشاند و همه را شگفت زده و متاسف کرد. حرکت او تا یکی دو هفته تیتر یک بسیاری از مطبوعات بود. مخالفان و حتی برخی از همسنگرهایش به او نامه های سرگشاده نوشتند و عمدتا در نکوهش چنین رفتاری، او را مورد انتقاد قرار دادند. در این میان برخی نیز از این که او زبان هنر را به جای زبان شمشیر و قمه برگزیده خشنود شدند و پیوستنش به جمع هنرمندان را اتفاقی فرخنده و حرکتی مثبت ارزیابی کردند. برخی هم سخن از آن گفتند که ده نمکی این سال ها با آن ده نمکی که می شناختند تفاوت زیادی دارد و…
اما کمتر کسی به ریشه ها و زمینه های بروز چنین رفتاری پرداخت تا در پس آن بتواند ذهنیت او را همچنان بسته و بدون تغییر بیابد. آنچه او انجام داد فراتر از یک واکنش پرخاشگرانه قابل بررسی است. نفس عمل او مبین مجموعه ای از نشانه هاست که همگی به حقایقی تلخ و تکان دهنده دلالت می کنند.
واقعیت آنست که هم “کارگردان شدن” ده نمکی و هم حرکت ناپسند او، هر دو محصول مستقیم سیاست های وضع شده در وزارت ارشاد در طی دو سال اخیر است. سیاست هایی که بر پایه حذف فیلم سازان و تفکرات “غیر خودی” از یک سو، و ترویج تک صدایی و طرح و تقویت نیروهای خود از سوی دیگر شکل گرفته، زمینه ساز یک شبه کارگردان شدن ده نمکی بود. او در غیاب برخی از فیلمسازان توانمند و در پی حمایت های حیرت انگیز دستگاههای دولتی به ناگاه دارای چنان امکاناتی شد که تا یکی دو سال قبل از آن حتی خوابش را هم نمی توانست ببیند.
حالا از چنین فردی ـ که اساسا فیلمساز شدنش برپایه حذف دیگران و نادیده گرفتن اصول و قوانین مصوب استوار بوده ـ چگونه می توان انتظار داشت که به دور از توجهات ویژه و به طور عادی در کنار دیگران مورد داوری قرار گیرد و تاب بیاورد؟ وقتی مجوز کارگردانی او بدون احراز شرایط لازم و خارج از ضوابط صنف کارگردانان صادر می شود، وقتی شماری از بهترین بازیگران و فیلمنامه نویسان با تهدید یا تطمیع در اختیار او قرار می گیرند، وقتی وزیر ارشاد در یک استثنا به بازدید پروژه او می رود و وقتی در ده ها موقعیت دیگر مورد استثنا واقع می شود، کاملا طبیعی است که انتظار توجه ویژه داوران را هم داشته باشد. فریاد هولناک او در جشن پایانی جشنواره درواقع واکنشی بود به برآورده نشدن توقعی که دیگران در او به وجود آورده بودند.
به نظرم مسعود ده نمکی همان مسعود ده نمکی است، با همان نوع تفکر و دیدگاه. تنها تفاوت در آن است که در آن روزهای چماق و مطبوعات، او و کیهانی ها در حال طراحی برای حمله و فتح قله های زیادی بودند، اما حالا یکی دو سال است که قله سینما را هم ضمیمه دیگر فتوحات خود کرده اند. فیلم سازی او هم به نوعی فرو کردن میله پرچم بر سر این قله است. ساده انگاری است اگر تصور شود ذهنیت او چنان اصلاح شده که بتواند به صف هنرمندان درآید و همچون آنها بیاندیشد و رفتارکند.
هنرمندی که می داند قرار است تا ساعتی بعد روی صحنه ای برود، اولین جمله ای را که می خواهد جلوی جمع بگوید بار ها و بارها پیش خود تکرار می کند تا برای ارتباط با مخاطب شروعی درست داشته باشد. به نظر شما جمله “ من نه مرغ می خوام نه سیمرغ” از چه نوع ادبیاتی می آید و چه تصویری از گوینده آن به دست می دهد؟ برای پاسخ دقیق تر سعی کنید توجیهی برای بکاربردن واژه “مرغ” در این جمله بیابید!