توبه نمی کنیم، به راه خود اعتقاد راسخ داریم

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» امین (پیمان) چالاکی چند روز پس از آزادی:

درمقابل در زندان اوین عکس میرحسین موسوی را بالا گرفت، بعد از 4 سال زندان و دقایقی بعد از آزادی. امین (پیمان) چالاکی معاون اجرایی ستاد میرحسین موسوی در ساوه در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 88، هفت روز پیش با پایان یافتن محکومیتش از زندان آزاد شد. او در مصاحبه با “روز” می گوید که “ عکس جلوی در زندان گویا بود که ما نه تنها توبه نمی کنیم بلکه اعتقاد راسخ داریم به راهی که شروع کردیم”.


این فعال سیاسی 27 دی ماه 88 در ساوه به اتفاق همسر و دخترش بازداشت شد. از دختر 3 ساله اش بازجویی کردند و سمیه عالمی پسند، همسر او به 2 سال حبس تعلیقی و خودش به 4 سال حبس تعزیری محکوم شدند. اما بازجویی از مانا چالاکی در 3 سالگی تنها مساله و مشکل خانواده این زندانی سیاسی نبود. 4 سال بعد او از ناحیه دست دچار سانحه شد و در ابتدا بیمارستان از درمان او به دلیل نداشتن رضایت نامه از سوی پدر جلوگیری کرد. پدری که در زندان بود. این مساله واکنش های بسیار زیادی را به دنبال داشت. اما بر امین (پیمان) چالاکی در زندان چه گذشت؟ 4 روز بعداز آزادی آقای چالاکی سراغ او رفته ام تا سوال کنم در زندان بر او چه گذشت، زمانی که از دختر 3 ساله اش بازجویی می شد و هنگامی که خبر سانحه دست دخترش را شنید و نه تنها به او مرخصی ندادند که از یک ملاقات ساده هم دریغ کردند.


امین (پیمان) چالاکی ابتدا از لحظه خروجش از در زندان اوین سخن می گوید، از دغدغه های زمان ازادی و عکس میرحسین موسوی که بر دستان او بالا رفت: “از زندان که آمده ام بیرون یکی از مهم ترین دغدغه هایم دوستانی هستند که همچنان در زندان هستند: مهندس موسوی، آقای کروبی و خانم رهنورد و تا وقتی که حبس و حصر وجود دارد آزادی معنایی ندارد، ازادی یک فضیلت جمعی است که قاعدتا به تنهایی هیچ فضیلتی ندارد. نگران بچه هایی هستم که داخل زندان هستند با توجه به اینکه شرایط 350 خیلی سخت تر شده، بحث درمان بچه ها خیلی به سختی انجام می شود. دوست عزیزمان نعیمی پور، پرده گوش خود را از دست داده برای عمل جراحی باید برود اما دادستانی موافقت نمی کند. آقای عبدالفتاح سلطانی نیاز به آنژیوی قلبی دارد و نمی گذارند انجام شود. این مشکلاتی است که وجود دارد و خیلی جای نگرانی دارد و ما هم خیلی نگران هستیم. انگار یک قسمتی از وجودمان آنجا مانده دوستانی که سالها با آنها زندگی کردیم و امیدواریم هرچه زودتر این حبس ها و حصر ها تمام شود در شرایط بهتری همه بتوانیم زندگی کنیم.”


و از تجربه 4 سال زندان می گوید و آنچه که در پس این تجربه آموخته است: “زندان یک فرصت خیلی خوب خوب برای من بود فرصتی پیدا کردم که بیشتر از نزدیک با دوستانی که از جاهای مختلف آمده بودند همانطور که جنبش سبز یک جنبش متکثر بود به هر حال فرصتی بود که دوستان را از نزدیک ببینیم بنشینیم و حرف هایشان را بشنویم. یک فرصت مطالعاتی خوبی برای من بود فرصت پیدا کردم 24- 25 هزار صفحه کتاب بخوانم و متمرکز شوم و یک مقدار عمیق تر فکر بکنم. اعتقاد دارم شاید زیباترین کلان ، کلام مهندس موسوی است که تاکید می کند بر صبر و فکر می کنم خیلی دقیق تر باید به صبر نگاه کرد. همانطور که سکوت در موسیقی معنای خاصی دارد و نت های موسیقی در کنار سکوت تعریف می شوند، فضای سیاسی – اجتماعی ایران هم نیاز به تانی، تامل و صبر بیشتری دارد. به هرحال اتفاق بزرگی که در سال 88 افتاد. اتفاقات ارزشمندی که من اعتقاد دارم برای آینده اگر نسل بعدی بخواهد کاری بکند، توی جنبش مبارزات مردم ایران به عنوان یک نکته درخشان است که مفاهیم بسیاتر ارزشمندی در آن باز شده و همیشه می شود به آن برگشت و نگاه کرد و باز کرد. من اعتقاد دارم عمیق ترین مفاهیم را مهندس موسوی در 17 بیانیه خیلی ریز و دقیق و خیلی موشکافانه مطرح کرده و با مراجعه به آنها می توان خیلی نکات را در واقع واکاوی کرد. منتهی نگاه خودم متفاوت شده. اعتقاد دارم که مردم ما بیش از 100 سال است سیاست ورزی را از کانال دولت دارند پی گیری می کنند. بیش از صد سال است بعد از مشروطه، همه تلاش نیروهای آزادیخواه در این مملکت معطوف به دولت است. من فکر می کنم باید رفت و سیاست ورزی را در جامعه مدنی پی گیری کرد. آن چیزی که ما سالها از آن مغفول ماندیم جامعه مدنی بوده باید رفت از نو توی کانون های مختلف و نهادهای مدنی نشست کار کرد و مطالبات را عمیق کرد. بحث دموکراسی خواهی تا وقتی که در بنیان های جامعه مدنی عمیق نشود، دستاوردی نخواهیم داشت و اتفاقاتی که در این سالها بعد از دوران اصلاحات افتاد نشان می دهد که ما نتوانستیم جامعه مدنی را نسبت به این مفاهیم عمیق بکنیم. بعد از دوران اصلاحات بسیاری از دستاوردها از بین رفت. خودم امیدوارم فرصتی بشود بتوانم در این مسیر بیشتر گام بردارم. احساس کردم اولین اتفاقی که افتاد بعد از آزادی از زندان گویا بود. عکس جلوی در زندان گویا بود که ما نه تنها توبه نمی کنیم بلکه اعتقاد راسخ داریم به راهی که شروع کردیم. آدم هایی که زندان هستند اکثریت آنها آدم های شریفی هستند و باور دارند به راهی که شروع کرده اند. قطعا این راه ، راهی است که روبروی مردم هم است و مردم در این سالها هزینه های زیادی دادند و امیدواریم فرصتی پیش بیاید که هر چه زودتر کسانی که در زندان هستند آزاد شوند و فضای بهتری را در کنار مردم داشته باشیم.”


این فعال سیاسی پس از این 4 سال حال که به درون جامعه بازگشته چه خواهد کرد؟ او می گوید: “باید یک مقدار با فضای بیرون آشنا شویم. دوستان را ببینیم. بیشتر بشنویم، از مردم و دوستان بشنویم. ببینیم وضعیت به چه شکل است ولی قاعدتا آنچه که روبروی ما است این است که این راه ، راه بی بازگشتی بوده و قطعا مردم پی گیر مطالبات خود هستند و تلاش می کنن. ما هم مثل همه مردم و در کنار مردم قطعا پی یگر مطالبات به حق خودمان و جامعه مان هستیم و این چند سال نشان داد مقاومتی که آقای مهندس موسوی، آقای کروبی، خانم رهنورد و دوستانی که در زندان هستند از خود نشان دادند، هزینه ای که مردم پرداخت کردند و حضور هوشمندانه مردم در انتخابات سال 92 نشان داد که مردم پی گیر هستند رصد می کنند و دنبال فرصتی می گردند. اتفاقا نه تنها بی تفاوت نیستند که دنبال فرصت می گردند تا نقش تاریخی خودشان را ایفا کنند. این اتفاق افتاده و بعد از این هم خواهد افتاد.”


امین چالاکی معتقد است که بازجویی از دختر 3 ساله اش بنیادی ترین وجوه رفتارهای دستگاه های امنیتی را نشان داده: “بچه های ما هم تابعی از ما هستند و شرایط شان در واقع تابعی از شرایط ما است. همانطور که ما و مردم در این مملکت بابت بسیاری از ابتدایی ترین حقوق مان هزینه دادیم و محروم بودیم، بچه های ما هم هزینه دادند. دختر 3 ساله ای که چند ساعت بازداشت بود از او سوال  و جواب کردند و مورد بازجویی قرار گرفت  این بنیادی ترین وجوه رفتارهای دستگاههای امنیتی را نشان می دهد که به بچه 3 ساله ما هم رحم نکردند. ولی آن چیزی که اتفاق افتاد به اعتقاد من، دستاوردهایش بسیار بزرگ تر بود. من اعتقاد دارم نسلی مثل مانا اینقدر توانمند شده که روی پای خودش می ایستد و یک جاهایی ما باید به اینها اقتدا کنیم. محکم و استوار این نسل ایستاده، خواسته ها و مطالبات خود را دارد و پی گیری می کند. من احساس می کنم زندان برای ما یک فرصت تاریخی برای ما فراهم آورد؛ هم بنیادی ترین وجوه ما را برای خودمان روشن کرد هم بنیادی ترین وجوه دیگران را برای ما. اتفاقا خانوا ده های زندانیان سیاسی را شما تک تک شان را ببینید. توانشان قابل مقایسه با قبل نیست و تک تک آنها توان شان در مواجهه با بحران ها خیلی خیلی بیشتر از گذشته شده، مقاوم تر شده اند با توان بیشتری پی گیری می کنند دوستانی مثل خانواده آقای قدیانی، خانم رحیمی ، خانم دهقان، خانم شفیعی، آدم هر کدام از اینها را می بیند از آنها الهام می گیرد. استقامتی که از خودشان نشان می دهند حداقل برای خود من ارزشمند و الهام بخش است. مانا هم یکی از بچه هایی بود که این اتفاق برایش افتاد و من اعتقاد دارم در مواجهه مانا با مشکلات قطعا به دردش خواهد خورد و تواناییش را بسیار بسیار بالا برد.”


و اما 4 سال بعد مانا چالاکی از ناحیه دست دچار سانحه شد و به دلیل نبودن پدر و نبودن رضایت نامه از سوی او از درمان او جلوگیری شد. امین چالاکی می گوید: “برای من خیلی سخت بود. بیرون نبودم، همسرم تنها بود و مانا در آن وضعیت، برای من بسیار سخت بود آن شرایط  که حتی نگذاشتند برای عیادت دخترم به بیمارستان بروم. نگذاشتند حتی حضور داشته باشم کنار دخترم در بیمارستان. حداقل حق من من به عنوان یک زندانی بود همانطور که بسیاری از حقوق دوستان ما در زندان نقض می شود مثل داشتن تلفن، ملاقات حضوری و مثل مرخصی. دوستانی درزندان هستند که از ابتدایی ترین حقوق شان محروم هستند آقای مسعود صادقی دو سال است بچه کوچک دارد و هنوز نتوانسته مرخصی برود. دوستان دیگری که سن بالایی دارند و در زندان هستند آقای ربانی بیش از 70 سال سن دارد. دوستان دیگری که بچه های کوچک دارند و از حقوق ابتدایی شان محروم هستند. این هم در همان راستا بود دیگر. یک زندانی دارای حقوقی است که متاسفانه به رسمیت شناخته نمی شود حتی سر قضیه درمان و مساله ای مثل بیماری فرزند که من امیدوارم برای هیچ کسی پیش نیاید حتی برای مسولان دادستانی هم پیش نیاید چون بسیار درداور است وقتی آدم عزیزش در بیمارستان است حداقل کاری که می تواند بکند حضور در کنار خانواده و دلگرمی و التیام دادن به آنها است. می توانستند یک مرخصی بدهند یا حداقل یک ملاقات بدهند و نه تنها این کار را نکردند بلکه حتی سر ملاقات حضوری ها اذیت کردند. همه این اتفاقات هم بعد از 28 فروردین افتاد که وقیحانه بود آن همه تلفات و شکستگی دست و پا و گردن و تلفات جسمی که دوستان ما دیدند با یورش گارد زندان و نه تنها هیچ کسی رسیدگی نکرد و هیچ کسی نیامد حرف های بچه ها را بشنود بلکه ملاقات های بچه ها را کنسل کردند، درمان بچه ها را تحت الشعاع قرار داد. عرض کردم خدمت تان آقای نعیمی پور پرده گوشش پاره شده و می توانست زمانی که گوشش چرک کرد یک تخصص او را ببیند و به اینجا نکشد. مانا هم دقیقا در همان راستا باید نگاه شود ولی به هر حال خدا را شکر که هرچند من نبودم همسرم فداکارانه زحمت کشید و دکتر شکوری راد و آقای عرب سرخی زحمت کشیدند دوستان کمک کردند و منتقل شد بیمارستان دیگری و دستش عمل شد و خدا را شکر الان بهتر است. یک مقدار محدودیت حرکت دارد که امیدوارم به فیزیوتراپی برطرف شود.”


امین چالاکی در پایان می گوید: “همانطور که در ابتدا هم گفتم فکر می کنم باید دور جدیدی از تلاش سیاسی در کشور رقم بخورد. نیروهای سیاسی باید نگاه خودشان را برگردانند به جامعه مدنی و سیاست ورزی را در جامعه مدنی دنبال کنند تا عمیق شود و تنها در صورت عمیق شدن مفاهیمی مثل دموکراسی و حقوق بشر است که می توانیم یک جامعه ارمانی داشته باشیم. به جای اینکه سیاست ورزی را از کانال دولت پی گیری کنند باید برگردند و در جامعه مدنی دنبال کنند. من امیدوارم حصر و حبس پایان پیدا بکند  دوستان عزیز ما در زندان آزاد شوند و هرچه زودتر مهندس موسوی، خانم رهنورد و اقای کروبی از حصر آزاد شوند و به جامعه برگردند و ما بتوانیم بیشتر از وجودشان در جامعه استفاده بکنیم.”