عمامه برداری!

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

بنابر “صلاح دید” بسیاری از اظهار نظرها و حتی مطایبات آیت الله صانعی توسط مشاوران ایشان از نسخه نهایی ‏مصاحبه خارج شد. این روایتی و کنایتی است از ورورد تیغ سانسور به بیت مراجع بلند مرتبه تشیع که توسط ‏مصاحبه کننده (فهیمه خضرحیدری) در روزنامه اعتماد ملی گزارش شده است. بر پایه همین گزارش گفته می ‏شود “آیت الله در رویارویی با برخی پرسش های اساسی صراحتا اعلام می کند از پاسخ دادن معذور است.” با ‏وجود این همه خود سانسوری سرانجام نظرات مرجع دینی بلافاصله پس از انتشار جنجال آفرید. ‏

عمامه برداری یکی دیگر از نمونه های ورورد قدرت سیاسی به حریم عمامه داران است که در سه دهه گذشته در ‏جای یک مجازات موثر باب آزادی بیان را در محافل دینی کشور بسته است. ورود تیغ سانسور به بیت مراجع ‏دینی و صدور مجوز برای عمامه برداری فضای بحث های تأثیرگذار دینی را تنگ کرده و جایی برای جان مایه ‏کلام افراد و دستجاتی که اجتهاد در اصول و فروع را با هدف اصلاح قوانین پیشنهاد می کنند باقی نگذاشته است. ‏اگر آیت الله صانعی از مطبوعات هتاک بترسد به فرض هم که نظرات خود را تکذیب نکند و فقط بر درجه خود ‏سانسوری بیافزاید، آن فقهایی را که طبق اصل دوم قانون اساسی باید کرامت انسانی را با اجتهاد مستمر حفظ کنند ‏کجاها می توان پیدا کرد؟ شاید در زندان ها، در حبس خانگی یا در بیت هایی که دیوارهایش موش دارد و موش ‏البته گوش دارد. ‏

ایرانیان بعد از انقلاب مواجه شده اند با مجموعه ای از قوانین جزایی که نامش را گذاشته اند “قانون مجازات ‏اسلامی” و هر صاحب عقل که به انگیزه خشونت زدایی، احترام به کرامت انسانی و حفظ حیثیت ملی تا کنون ‏اراده کرده قانون را در تعارض با مقتضیات اجتماعی و واقعیات اجتماعی نقد کند، اگر سرزمین پدری از دست ‏نداده سکوت اختیار کرده و نمادی از تاریخ تشیع را بازآفرینی نموده که چون نمی توانست حاکمان را آشکارا نقد ‏کند سر درون چاه فرو می برد و به اعتراض فریاد می کشید تا اهل تفتیش و نامحرمان صدایش را نشنوند. ‏خاموشی اهل دین و کسانی که در جامعه پیروان گوش به فرمان دارند حتی راه بر فرصت های سنتی برای اصلاح ‏امور بسته است. ‏

سال هاست در جمع متولیان حکومت دینی نه پاسداری از حقوق مردم، که حفظ مصلحت نظام با اهمیت اعلام می ‏شود. روند تحولات نشان می دهد که از پایبندی به مصلحت نظام هم خبری نیست. هرچند ابزار لازم همواره در ‏اختیار بوده و هست. در همین نظام مشکل ساز حقوقی، نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام را داریم. اگر اراده ‏اصلاح در میان بود همین نهاد تاکنون بسیار کارها کرده بود. مجمع به فرمان رهبر انقلاب در دوران خاصی ‏تأسیس شد. پیش از آن شورای نگهبان برپایه فرمان رهبر شکل گرفته بود. شورای نگهبان از لحاظ تاریخی مقدم ‏است بر مجمع تشخیص مصلحت نظام. فلسفه وجودی هریک از این دو نهاد قابل تأمل است. ابتدا مقرر شد در ‏جاهایی که قوانین با احکام اسلامی در تعارض است قانون بی اعتبار اعلام بشود. شورای نگهبان با ترکیبی که در ‏آن شش فقیه منصوب رهبری وارد شد متصدی این مهم شد. شورا پیش از تصویب قانون اساسی کار را آغاز کرد ‏و به سرعت بر حقوق زن در خانواده یورش برد. دیری نپایید که روشن شد اصل دوم قانون اساسی که تأکید دارد ‏بر اجتهاد مستمر فقها با وجود زیربنای فکری و فقهی شورای نگهبان اجرایی نیست. در این نهاد یک نظریه فقهی ‏به رسمیت شناخته شد و به تدریج همان نظریه تبدیل شد به نظریه رسمی جمهوری اسلامی و فضا را تنگ کرد ‏برای قانونگذاری متناسب با شرایط زمان و مکان. ‏

جامعه ایران صدها نیاز و مطالبه داشت و پاسخگویی به آنها در چارچوب نظریه فقهی شورای نگهبان ممکن نبود. ‏زنان را می توانستند سرکوب کنند. اما نیازهای سیاست های کلان را نمی توانستند نادیده بگیرند. نظام جدید سیاسی ‏نظام بانکی لازم داشت. دادگاه های انقلاب می خواستند مالکیت زمین داران را محدود کنند و به تغذیه بنیادهای ‏تازه تأسیس بپردازند. فقهای شورای نگهبان در این زمینه ها تن به قانونگذاری نمی دادند بنابراین شورای نگهبان ‏فقط به کار آمد تا حقوق مکتسبه زنان ایرانی را از آنها پس بگیرد و به استناد تعارض با احکام اسلامی از تصویب ‏قوانین دموکراتیک سرباز زند. البته شورا بعد به قانون اساسی راه یافت با بسیار اختیارات دیگر و توانست آرزوی ‏بزرگ مردم ایران برای برخورداری از انتخابات آزاد را به فراموشی بسپارد و توانست برای استقلال مجلس در ‏امر قانونگذاری روزنه ای باقی نگذارد. کار بر مدیریت سطح بالای حکومت سخت شد. اینجا بود که مجمع ‏تشخیص مصلحت نظام بر پایه فرمان دیگری تشکیل شد و در مرحله اصلاح قانون اساسی به این قانون راه یافت. ‏مجمع مکلف بوده و هست تا در مواردی که مصوبه ای در مجلس از تصویب می گذرد و شورای نگهبان آن را ‏وتو می کند، چنانچه دو سوم اعضای مجلس بر آن اصرار ورزند مصوبه راهی مجمع بشود و مجمع آن را از باب ‏حفظ مصلحت نظام (بدون توجه به موانع شرعی اعلام شده توسط شورای نگهبان) از تصویب بگذراند. ‏

مجمع با آنکه چند حرکت لاک پشتی و دیر هنگام برای رجعت زنان به حقوق از دست رفته شان از خود بروز داد، ‏اما سرانجام تبدیل شد به ابزاری که خواسته های غیر شرعی مرتبط با مراکز قدرت سیاسی را تصویب می کند. ‏مجمع کار را با مشروعیت بخشیدن به “ربا” در نظام بانکی کشور آغاز کرد و با محدود ساختن حق مالکیت مردم ‏بر زمین. مجمع بعد از آن هم توانست برای راه اندازی کار حکومت بسیاری از حرام ها را حلال کند، کمتر دیده ‏شد در موارد مرتبط با حقوق مردم که آن نیز با مصلحت نظام در پیوند است به تکلیف خود عمل کند. ‏

اینک از فلسفه وجودی مجمع تشخیص مصلحت نظام که عمدتا بازشدن فضا بود برای قانونگذاری عرفی و برون ‏رفت از محدودیت های شرعی فقط پوسته ای باقی مانده است بی جان. اعضای مجمع مثل عمامه داران باید سفت ‏و سخت از مقام و مسندشان پاسداری کنند، نه از مطالبات متنوع جامعه ایران. با این وصف می شود به کارنامه ‏ضعیف آن در ارتباط با حقوق بشر استناد کرد و مثلا گفت اگر قانون مجازات اسلامی آن گونه که شورای نگهبان ‏القا می کند وحی آسمانی است و نمی شود دست به ترکیب اش زد چه شد که توانستند چهار سال پیش دیه (خون ‏بها) سه اقلیت غیر مسلمان (مسیحی، زرتشتی و کلیمی) را که مدت بیست و شش سال طبق همین قانون رقم ‏ناچیزی بود با دیه مسلمانان برابر اعلام کنند؟ آیا مجمع زیر فشارهای بین المللی احساس خطر کرد یا به درستی ‏تن به فلسفه وجودی خود سپرد؟ چرا با وجود این سابقه تاریخی، مجمع درباره برابری دیه (خون بهای) زن و مرد ‏ساکت است و وارد یک چنین حیطه حساسی نمی شود؟ ‏

بررسی کارنامه نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشور از حیث برخورد با آن دسته از عمامه داران که تلاش ورزیده ‏اند اسلام را روزآمد تعریف کنند از موانعی که بر سر اجتهاد است پرده برمی گیرد. بازگردیم به قصه عمامه ‏برداری و تأثیر آن بر اختناق در حوزه های دینی. چندی پیش ایرانیان تشریفات عمامه گذاری را در یک فیلم ‏ایرانی (زیر نور ماه) دیدند. پیش ترها تاج گذاری را هم دیده بودند. خوب می دانند تاج را با انقلاب از سر تاج ‏داران برداشتند، اما نمی دانند عمامه داران که عمامه را به جای تاج گذاشتند و انقلاب و عمامه را در هم تنیدند بر ‏پایه کدام قدرت زمینی یا آسمانی گاهی عمامه از سر هم برمی دارند؟ ای کاش دراین باره هم فیلمی بسازند تا ‏دستگیرمان بشود سابقه تاریخی عمامه برداری در تشیع را کجاها باید جست و جو کنیم؟ دادگاه ویژه روحانیت در ‏تاریخ تشیع چه جایگاهی دارد؟ آیا مظهری است از این تاریخ و در مشروعیت آن تردید نیست یا نهادی است ‏خودساخته و خودخواسته و سیاسی کار؟ چرا عمامه داران باید از ترس آن سفت و سخت دست روی عمامه شان ‏بگذارند و لکنت کلام بگیرند مبادا طعمه آن بشوند. ‏

در بخش مجازات های مندرج در قوانین جزایی کشور از مجازاتی به نام “عمامه برداری” نشان نمی یابیم. این ‏مجازات را از آغاز انقلاب نسبت به کسانی که آنها را با عنوان مجرمانه ای مانند “آخوندهای درباری” می آزردند ‏شروع کردند. برخی عمامه و سر را یک جا از دست دادند و جمعی فقط عمامه را. اینک می بینیم عمامه برداری ‏نسبت به مخلصان انقلاب باب شده است. اراده کرده اند با این مجازات باب اجتهاد و بحث های امید بخش در حوزه ‏تشیع را ببندند و چه آسان بستند. همین که جماعتی فعال می شوند تا از آیت الله صانعی دفاع کنند از ترس پیآمدهای ‏خطرناک برای این مرجع دینی پیاپی یادآور می شوند که ایشان خود اظهار نظر نکرده و از مرجع معتبر دیگری ‏نقل قول کرده و گفته است “ایجاد تغییر در قانون مجازات اسلامی ضروری است اما نه به دلیل نسخ، بلکه بر ‏همان مبنایی که میرزای قمی (ره) فرموده که حدود تنها اختصاص به زمان حضور امام معصوم (ع) دارد که از ‏چند و چون آن آگاه است اما در زمان غیبت، تنها راه کار مقابله با جرایم در بخش مجازات ها تکیه بر تعزیرات ‏است…“‏

این شکل از دفاع روشن می کند که دوستداران اجتهاد در موضع ترس و ناامنی باری و گاهی نجوایی سر می دهند ‏و تازه همان نجوا زیر هجوم خشکه مقدس ها ضعیف و خاموش می شود. نخستین قربانی در راه اجتهاد که هدف ‏بهبود حقوق زن را دنبال می کرد حجت الاسلام جوانی بود به نام سید محسن سعیدزاده که مرجع نبود. در حوزه ‏های دینی کیا و بیایی هم نداشت. اما اوضاع و احوال زمانه را درک می کرد. او سوای مجموعه تحقیقات باارزشی ‏که حاصل عمرش بود و همه را از خانه اش بردند، مدت ها زندانی و تحقیر شد و سرانجام عبا و عمامه و منبر از ‏دست داد: به جرم گام نهادن در راه اجتهاد و به نیت کمک رسانی به نیمه ای از جمعیت کشور. دیگر پژوهشگر ‏حجت الاسلام محمد یوسفی اشکوری بود که او نیز اراده کرد نظام دینی مورد علاقه اش را با نظرات و تفاسیر ‏متناسب با جهان از گزند روزگار حفظ کند که سال ها به همین جرم زندانی شد و سرانجام عبا و عمامه و منبر از ‏دست داد. آخرین نمونه مشهور از این سلسله هادی قابل است که با تأکید بر آزادی نقد و نظر درهای زندان را به ‏روی خود گشود و عمامه از دست داد. در دوران اصلاحات حجت الاسلام محسن کدیور را در زندان داشتیم که بر ‏ضرورت قید زدن بر قدرت مطلقه تأکید ورزیده بود و همچنین حجت الاسلام عبدالله نوری را که می خواست به ‏نیازهای جامعه در حوزه فعالیت های مدنی پاسخ بدهد و باری چند نیز عمادالدین باقی زندانی شده که زبان شرعی ‏را در نقد اعدام به کار برده و پس از پایان دوران زندان در حوزه حمایت از حقوق زندانیان فعال شده و دیگر بار ‏به زندان افتاده است. ‏

در محاصره خطرها دعوت از طلاب حوزه های دینی برای پاسخ گویی به نیازهای متنوع جامعه البته به جایی ‏نمی رسد. آنها که مدیریت سیاسی-امنیتی را نابردبار می یابند چگونه می توانند شجاعانه به نشر نظرات خود ‏بپردازند؟ چگونه می توانند گام هایی با هدف اصلاح آن تفکر دینی بردارند که قوانین خشونت آمیز و غیر قابل ‏دفاع را توجیه می کند؟ دعوت از طلبه های ایرانی و خارجی که در حوزه های دینی ایران درس می خوانند ‏هنگامی ثمر می دهد که فضای بیان عقیده در کشور امن شده باشد. که عمامه برداری به جرم بیان عقیده از دستور ‏کار خارج شده باشد. که تیغ سانسور از بالای سر مراجع دینی برداشته شده باشد. که مجازات فقط و فقط کسانی را ‏تهدید کند که عمامه را کارسازی کرده اند برای دستبرد به حقوق و اموال مردم و توانسته اند در هر وجب از خاک ‏و معدن و تولید صنعتی و کشاورزی و امور دلالی میخ خود را بکوبند و سهم نامشروع خود را بستانند و گویا ‏باورشان شده است که عمامه سندی است منگوله دار که به استناد آن اموال مردم ایران همچون ارث پدری به آنها ‏منتقل شده و قابل استرداد هم نیست.‏

شگفتا تاکنون کسانی مشمول مجازات عمامه برداری قرار گرفته اند که از مال دنیا دست شان خالی بوده و ‏مراجعی مجبور به سکوت و خود سانسوری شده اند که از حوزه های حکومتی دوری جسته یا از آن رانده شده اند. ‏از هر زاویه که نگاه کنیم بازنده اصلی مردمی هستند که نمی دانند چرا در قرن بیست و یکم میلادی نان و آب و ‏برق و حرفه و مسکن امنیت و رفاه و شادمانی شان گره خورده است به یک سلیقه فقهی. ‏

اینک مرور آنچه از آن عبور کرده ایم و بررسی شرایطی که در آن متوقف شده ایم امید به اجتهاد را برای بهبود ‏امور تبدیل به امری محال ساخته است تا جایی که دیگر نمی توان از آن در مجموعه فرصت ها و امکانات نام ‏برد. چاره های دیگری باید اندیشید که شدنی باشد. ‏