سوخته ایم اما نخواهیم ساخت

نویسنده

ranjnamekord.jpg

ژینو‎ ‎مکری


‎”‎صباح نصری” و “هدایت غزالی”، دو دانشجوی زندانی کرد که از ده ماه پیش‏‎ ‎در زندان بسر می برند و همچنان ‏بلاتکلیف هستند، با انتشار‎ ‎‏”رنج نامه” ای از زندان اوین خطاب به افکار عمومی، به شرح اتفاقاتی پرداخته‎ ‎اند که در این ‏مدت بر آنها گذشته است. ‏‎


صباح نصری، دانشجوی کارشناسی ارشد‎ ‎دانشگاه تهران و هدایت غزالی دانشجوی کارشناسی روانشناسی دانشگاه ‏علامه از‎ ‎مسئولان نشریه دانشجویی “روژامه‎”‎‏ بودند که از سوی دانشجویان کرد دانشگاه تهران‎ ‎انتشار می یافت. اتهام ‏هر دوی آنها “اقدام علیه امنیت ملی” و “شرکت در مراسم‎ ‎بزرگداشت زبان مادری‎”‎‏ عنوان شده است. ‏


این دو دانشجو انگیزه خود را از نوشتن “رنج نامه” چنین عنوان کرده اند: ‏‎”‎گاه می پنداریم که سکوت بهترین پاسخیست ‏به آنچه‎ ‎در حال وقوع است، پاسخی که ترجمان آن منحصر به کسانیست که این زبان را می دانند. چرا که به ‏خاطرنجابت سیاسی و ترس از شخصیت سازیهای حبابی و رسانه ای خود را از‏‎ ‎واکنشهای هیستریک برحذر داشته ایم. ‏اما در این میان اطاله ی دادرسی و بلا‎ ‎تکلیفی طولانی مدتمان تصوراتی را به اشتباه به ما منتسب نموده است که نمی‎ ‎توان در مقابل آنها چیزی نگفت”. ‏‎


این دو زندانی در ادامه پیرامون وضعیت‎ ‎پرونده و دوران بازداشت خود می نویسند: “بیش از ده ماه از دستگیریمان می ‏گذرد؛‎ ‎در این مدت هفت بار ازباز داشتگاهی به بازداشتگاه دیگر و اززندانی به زندان‏‎ ‎دیگر منتقل شده ایم. در مدت ‏چهارماه حبسمان در باز داشتگاههای اطلاعات سنندج و‏‎ ‎تهران به کرات مورد بازجویی قرار گرفته ایم. دوبار از سنندج ‏به تهران و از‎ ‎تهران به سنندج منتقل شده ایم و آخرین دفاعیاتمان را دوبار مکتوب کرده ایم. طی سه بار ارجاع پرونده ‏ما به باز پرسی، قرار وثیقه صادر شده اما‎ ‎دادستان همواره مخالفت نموده است. در این میان جهت رفع اختلاف بازپرس ‏و‎ ‎دادستان سه بار پرونده به دادیار قضایی ارسال شده و یک دفعه نیز به شعبه‎ ‎تشخیص صلاحیت دیوانعالی کشور در قم ‏ارجاع گردیده است. در پایان این‎ ‎پروسه، مامور اصلی بررسی پرونده یعنی بازپرس قرار منع تعقیب دال بر‎ ‎بیگناهیمان ‏صادر نمود اما در مقابل دادستان اقدام به انتساب اتهام و صدورکیفر‎ ‎خواستی جدید نموده است”. ‏‎


این دو در ادامه “رنج نامه” خودمی افزایند: “امروزه در‎ ‎فضای زندان آنچه را دیروز دردانشگاه و در لابلای کتابها و ‏خاطرات می خواندیم، تجربه می نماییم و می بینیم که استیلای سیاست بر حقوق تا چه حد می تواند مشکل‏‎ ‎آفرین و چالش ‏گرعدالت باشد. البته ما پیشاپیش برائت خود را از وجدان های بیداری‎ ‎گرفته ایم که فریاد حق خواهی و ظلم ستیزی ‏راهمواره سر داده اند. گویی این‎ ‎سرنوشت داستان مکرری است که بارها خوانده و شنیده ایم اما این بار خود آن‏‎ ‎راتجربه ‏می کنیم. داستانی که به دفعات در تاریخ ملی مان تکرار شده و‎ ‎همواره از ابتدا باورپذیری خود را از واقعیت زندگی ‏مردم به دست آورده‎ ‎است”. ‏‎


آنها درباره اتهامات خود هم چنین نوشته اند: “اتهام ما با استناد به‎ ‎محتویات پرونده، تجمع در دانشگاه به مناسبت روز ‏جهانی زبان مادری و‏‎ ‎همچنین فعالیت در نشریه دانشجویی مجوزدار “روژامه” است، که به زعم مسئولین‎ ‎قضایی ‏هردوی آنها در راستای منافع اپوزیسیون سیاسی در کردستان بوده است. اما‎ ‎برهمگان آشکار است که واقعیات و ‏خواستهایی از این قبیل بازتاب زندگی اجتماعی‎ ‎دوران کنونی است. و دم فروبستن عامه مردم به معنای عدم درک این ‏مسائل و پذیرش‎ ‎وضع موجود از سوی آنان نیست. ما نیز با توجه به وظیفه اجتماعی و انسانی مان صرفا‎ ‎خواسته ایم ‏تناقضات و مشکلات موجود جامعه را درمحیط دانشگاه که قاعدتا باید‎ ‎تحمل انتقادات و گفتمان های متفاوت را داشته ‏باشد، بیان نماییم‎”‎‏. ‏‎


صباح‎ ‎نصری و هدایت غزالی در ادامه این رنج نامه “تاسف” خود را از هزینه بردار بودن “طرح مطالبات انسانی” در‎ ‎ایران و “کم تحملی” حاکمیت به این شکل بیان کرده اند: “زبان بخش عمده ای از‏‎ ‎هویت فرهنگی- تاریخی یک ملت است ‏و پاسداشت آن ازنظر ما نمی تواند به عنوان یک‎ ‎اتهام مطرح گردد، چه رسد به آنکه از طریق آن مجرم شناخته شویم. و ‏اگرچنین نیزباشد‎ ‎به سربردن دریک بلاتکلیفی ده ماهه و بلکه بیشتر نمی تواند ما را از استیفای آن‏‎ ‎منع کند. تاسف ما از ‏این است که طرح بنیادی ترین خواسته ها و مطالبات انسانی با‏‎ ‎چنین هزینه ای روبروست. ماخواهان آنیم که حاکمیت ‏آستانه تحمل خود را بالا برد تا‎ ‎درمقابل نیش قلم یک نشریه دانشجویی با آن گستره محدود پخش این گونه بر آشفته‎ ‎نشده ‏و به کلی گویی نیفتد؛ مبادا موجد تصورات و اتهامات بی اساسی گردد که طی‎ ‎این مدت همواره منکر آن بوده ایم. در این ‏باره طی جابه جایی های مکرر‏‎ ‎درمحاصره مامورینی امنیتی، سنگینی نگاههای پرسوال مردمان را بر شانه‏‎ ‎های خویش ‏چنان حس می کردیم که - جخ، امروز از مادر نزاده ام /عمر جهان بر‎ ‎من رفته است- دلتنگ آن بودیم داد برآورده آنچه ‏را که به خاطر آن دربندیم، بازگوییم. اما این پرسش به سرعت صدایمان را در خود فرو می برد که «فریاد هم‎ ‎برآوردیم ‏؛آیا برای این مردمان مهم است؟!» این همان انفعال سیاسی عمومی است‏‎ ‎که همواره با آن سوخته ایم ولی امروزه مطمئنا ‏با آن نخواهیم ساخت‎”‎‏. ‏‎


این‎ ‎دو دانشجوی زندانی کرد در پایان، از “امیدواری” خود گفته اند و اینکه دلشان‎ ‎برای خانواده و مردم تنگ شده است: ‏‏”امروز از به آغوش گرفتن گرم پدر و مادر‎ ‎پیرمان بعد از طی صدها کیلومتر راه و ماهها انتظاربرای نیم ساعت ‏ملاقات حضوری تا‏‎ ‎چشم به راه بودن همیشگیشان، به رنج و انتظار والدین فرزندانی همچون خود در‎ ‎سالیان دیگرمی ‏اندیشیم. حالمان خوب است وهمچنان امیدوار. زندان را نه بن بست که‎ ‎گذرگاهی برای کسب تجربه های جدید یافته ایم، ‏تنها اندکی دلمان برای مردمی که در‏‎ ‎نبود عدالت و آزادی هنوز زندگی را فراموش نکرده اند تنگ شده است”.‏