نگارش یادداشتی در شانزدهمین سالمرگ کارل پوپر، فرصتی است تا یک دو نکته مهم از اندیشههای این فیلسوف نامدار را دوباره در خاطره ها زنده کنیم.
یکی از نکات اصلی در نظریه عقلگراییِ انتقادی که کارل پوپر مطرح و طی چند دهه بهتدریج آن را بسط داد، مسئلهی خطاباوری است. خطاباوری یعنی این که انسان به این باور دست یابد که به هنگام حل مسائل خویش و جامعهی پیرامون خویش خطاپذیر است و همواره امکان بروز اشتباه وجود دارد. بنابراین ما هرگز نمیتوانیم به شناختی مطلقاً مطمئن دست بیابیم. طلب اطمینان از راه استدلال مطلق که خواستی مربوط به آرمان کلاسیک معرفت است، خواستی است خیالی که ما را به “ناکجاآباد” میبرد و تحقق آن در حوزهی امکانات بشر نیست. بنابراین باید آن را به کناری نهاد و در تعیین مقصد شناخت فروتنی پیشه کرد.
پوپر راه حل دیگری پیشنهاد میکند. او میگوید با آن که ما همچنان میباید در راه شناخت و از طریق آن در راه هر چه بیشتر نزدیک شدن به حقیقت بکوشیم، اما از ادعای استدلال مطلق و به همراه آن از دسترسی به یقین مطلق دست برداریم. در واقع کل معرفت ما از فرضیاتی ساخته شده است که در درستی آنها هیچ اطمینانی وجود ندارد.
از سویی ما میتوانیم فرضیههای خود را که فقط “معرفت حدسی”اند، همواره در معرض آزمونهای دشوار قرار دهیم تا درستی خود را اثبات کنند، اما در عین حال هرگز نباید مطمئن بود که از بوتهی آزمونهای آینده نیز سربلند بیرون خواهند آمد. پس میبینیم که بر اساس عقلگرایی انتقادی پوپر، ما جستوجوی شناختِ مضمونمند و جستوجوی حقیقت را رها نمیکنیم، بلکه از جستوجوی استدلال مطلق و به همراه آن یقین مطلق، دست برمیداریم.
پس پوپر در فلسفهی علم خود، بر خلاف این تصور رایج که “نظریهای علمی است که بتوان آن را اثبات کرد”، معتقد است که “نظریهای علمی است که بشود آن را ابطال کرد”. همین رویکردی سلبی را در فلسفهی سیاسی او نیز میبینیم. پوپر نمیگوید که دمکراسی یعنی نصب افراد از طریق انتخاب؛ چون به خوبی میداند که برای مثال آدولف هیتلر هم با رأی مردم انتخاب شد و آن همه جنایت کرد. به نظر او زمانی میتوانیم از دمکراسی سخن بگوییم که بتوانیم حاکمان بد را در انتخاباتی آزاد برکنار کنیم.
در تفکر پوپر مفهوم دمکراسی جایگاه ویژهای دارد. معمولاً ما از دمکراسی تلقی نادرستی داریم. گمان میکنیم که دمکراسی یعنی حکومت مردم یا مردمسالاری. در حالی که به نظر پوپر مردم هیچ جا حکومت نمیکنند. حال اگر انقلابها را در نظر بگیریم، مثلاً انقلاب فرانسه، در دوران انقلاب فرانسه بیشتر حاکمیت تروریستها بود تا حاکمیت مردم؛ گیوتین تروریسمی بود که انقلابیون آن را برای سرکوب منتقدان و مخالفان انقلاب بهکار گرفتند.
در دوران باستان در آتن، که ما بههر حال مفهوم دمکراسی را از آنجا وام گرفتهایم، دمکراسی کوششی بود برای جلوگیری از بهقدرت رسیدن مستبدان، جباران و دیکتاتورها؛ نکته اساسی هم در دمکراسی همین است. بنابراین حاکمیت مردم در کار نبود، بلکه نظارت مردم مطرح بود. هر جا هم نظارت مردم و امکان نظارت مردم از طریق نمایندگانشان محدود یا از میان برداشته شود، کار به دیکتاتوری میکشد. پوپر میگوید دمکراسی یعنی این که ما بتوانیم از طریق انتخابات و با کمترین هزینه، حاکمان بد را عزل کنیم و به جای آنان حاکمان بهتری را بگماریم. مسئله دمکراسی از همان آغاز این بود که راهکاری یافت تا هیچ کس در میان ما بیش از حد قدرتمند نشود. این موضوع هنوز هم مسئلهی دمکراسی است.
منبع: وبلاگ نویسنده