قا ب ♦ چهارفصل

نویسنده
شهلا گروسی

ایران در وهله اول کشور حافظ و سعدی و مولانا است تا کامبیز درمبخش و اردشیر محصص، پس طبیعی می نماید که ‏ادبیات و شعر ملاک سنجش هنرهای دیگر حتی نقاشی و موسیقی بشود. معمولاً وقتی می خواهیم زبان به تمجید فیلمی ‏تأثیرگذار بگشاییم یا از یک تابلوی نقاشی تعریف کنیم آن را با صفت “شاعرانه” مزین می کنیم. لقب “شعر” دادن به ‏یک اثر هنری تصویری اوج ستایش ما است از کمالی که احتمالاً یک نقاشی، کارتون یا فیلم هیچگاه صد در صد به آن ‏دست نخواهد یافت چرا که فقط در جادوی “کلام” نهفته است….‏

ghab1677.jpg

‎ ‎کارتون ادبیات مصور نیست‎ ‎

‏- رشته ای بر گردنم افکنده دوست.‏

‏- کبوتر با کبوتر باز با باز…‏

‏- عشق شوری در نهاد ما نهاد.‏

‏- من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه.‏

جملات بالا را از کتاب لطایف الطوایف یا مجموعه ضرب االمثل های پارسی گلچین نکرده ام، نمونه هایی هستند از ‏نظریاتی که بینندگان سایت های کارتون پای بعضی آثار گذاشته اند. این جملات که قرار است واگویی ادیبانه تعابیر ‏مخاطبین از آثار کارتونیست ها باشد؛ نمایشگر نگاهی ویژه است که کارتون را نوعی ادبیات مصور می بیند.‏

البته بعضاً می توان ایده کارتون را در یک جمله تقلیل داد اما پافشاری برای همسان کردن ادبیات و کارتون و یا فشرده ‏کردن موجودیت کارتون در قالب عبارات نغز، راه به جایی نخواهد برد. قابل درک است که مردم ما انس و الفت ‏بیشتری با کلام دارند تا تصویر. در هر حال ایران در وهله اول کشور حافظ و سعدی و مولانا است تا کامبیز درمبخش ‏و اردشیر محصص، اکثر مردم ما هم طبع شعر دارند نه دست به قلم و طراحی. پس طبیعی می نماید که ادبیات و شعر ‏ملاک سنجش هنرهای دیگر حتی نقاشی و موسیقی بشود. معمولاً وقتی می خواهیم زبان به تمجید فیلمی تأثیرگذار ‏بگشاییم یا از یک تابلوی نقاشی تعریف کنیم آن را با صفت “شاعرانه” مزین می کنیم: اثر شاعرانه روبر برسون، شعر ‏تلخ برگمان. لقب “شعر” دادن به یک اثر هنری تصویری اوج ستایش ما است از کمالی که احتمالاً یک نقاشی، کارتون ‏یا فیلم هیچگاه صد در صد به آن دست نخواهد یافت چرا که فقط در جادوی “کلام” نهفته است.‏

ghab2677.jpg

در پیدایی چنین نگاهی، بعضی از هنرمندان هنرهای بصری ما از جمله کارتونیست ها بی تقصیر نیستند. آثار ایشان، ‏بعضاً ادبیات مصور است تا “سینما”، “نقاشی”، یا “کارتون”. به ندرت می توان سینماگری ایرانی یافت که لحظات، ‏حالات و احساسات را “تصویری” و نمایشی کند و در چارچوب توصیفات و دیالوگ باقی نماند. حتی فیلمساز استخوان ‏خرد کرده و موجهی مثل داریوشمهرجویی هم در آخرین اثر خود “سنتوری”، رابطه درونی شخصیت اصلی با ‏سنتورش را تنها در کلام متجلی ساخته است و نه تصویر.‏

‏ ایده بسیاری از آثار کارتونیست های ما چیزی ورای کلام، ضرب المثل و یا عبارت نغز به تصویر درآمده نیست. در ‏واقع، کارتونیست عادت کرده به فرهنگ کلامی و ادبیات، مبدأ حرکت خود را برای رسیدن به ایده تصویری، کلام قرار ‏می دهد و نه تصویر. نتیجه این که اثر خلق شده حاوی تعابیر ادیبانه یا تمثیل های ادبی خواهد بود که در دنیای تصویر و ‏کارتون، کم تآثیر و بی فایده می نمایند. فرض کنید یک کارتونیست، شخصیتی را تصویر کند که با دست، کوه سنگی ‏عظیمی را مثل فرش بالا زده و زیرش یک قلب قرمز جسته است. طبیعتاً مخاطب ایرانی به سرعت به یاد ضرب المثل: ‏‏” از زیر سنگ هم شده پیدایش خواهم کرد” می افتد و خلاقیت و طبع “شاعرانه” طراح را می ستاید که سختی یافتن ‏عشق را چنین به تصویر در آورده است! اما واقعیت این است که کارتونیست، تنها یک اصطلاح فارسی را لفظ به لفظ ‏طراحی کرده است و بس. نتیجه، کاملاً بی معنا است چرا که بالا زدن کوه و دیدن یک قلب در دنیای کارتون اصلاً ‏معنایی را که منظور نظر هنرمند و مخاطب ایرانی بوده نمی دهد. تقریباً مثل این است که عبارت “دست روی دلم ‏نگذار” ترجمه شود: “‏Don’t put your hand on my stomach‏” و بعد دانش انگلیسی گوینده کلام را تحسین کنیم!‏

ghab3677.jpg

می توان هنرمندی یک فیلمساز یا کارتونیست را در بیان پر ظرافت حالات و احساسات اش “شاعرانه” دانست اما باید ‏توجه داشت که سینما و کارتون بر پایه تصویر شکل گرفته اند و چارچوبی متفاوت از ادبیات و رسانه های کلامی ‏دارند. همانطور که نمی توان “مهر هفتم” اینگمار برگمان را در حد “ مرگ شتری است که در خانه هر کسی می ‏خوابد” تقلیل داد بهتر است کارتون هم، چنین تعبیر و تفسیر نشود یا چنان کشیده نشود که تنها در یک جمله قابل گفتن ‏باشد و بس. البته سخت است مطابق سلیقه مخاطب ادبیات زده، حرکت نکردن اما بالاخره باید عادت ها را تغییر داد.‏