کنگره پنجم اتحاد جمهوریخواهان ایران که چندی پیش در کلن آلمان برگزار شد فرصتی را فراهم ساخت تا بار دیگر نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور بتوانند ظرفیتهای نظری و عملی خویش را مورد سنجش قرار دهند. این مقاله می کوشد تا با نگاهی مختصر به دگرگونی رفتاری اپوزیسیون پس از بروز جنبش اصلاحات و جنبش سبز در کشور، راهکارهایی را که می تواند به پویایی بیشتر این گروهها در همکاری با یکدیگر منجر شود در عرصه نظری و عملی مورد بررسی قرار دهد.
ماهیت رفتاری اپوزیسیون خارج از کشور امروزه متاثر از تحولات شکل گرفته در عرصه سیاست داخلی ایران دچار تغییرات بنیادین شده است. درواقع رفتار اپوزیسیون ایران پس از انقلاب را باید در دو مقطع زمانی مختلف مورد ارزیابی قرار داد. در دهه های شصت و هفتاد اپوزیسیون متاثر از منازعات سالهای نخست انقلاب و همچنین ترورهای فیزیکی مخالفان از سوی جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور قرارداشت و از این رو گفتمان بر اندازی مسلحانه، گفتمانی غالب در میان اپوزیسیون بود. در واقع می توان گفت بخشی از جریان سلطنت طلب در کنار سازمان مجاهدین خلق و احزاب کردستان ایران در اتفاقی اجباری و علیرغم تضادهای ماهوی محوریت اپوزیسیون در خارج از ایران را در دست داشتند. اما پس از بروز تحولات سیاسی جدید در کشور و از جمله ظهور گفتمان اصلاحات، عملکرد اپوزیسیون خارج نیز متاثر از این گفتمان جدید قرار گرفت و مشی براندازی مسلحانه جای خویش را به اصلاحات بنیادین در ساختار سیاسی موجود به شیوه ای مسالمت آمیز داد و گروههای طرفدار مشی غیر مسلحانه محوریت اپوزیسیون را در دست گرفتند.تا جایی که کنشهای موجود نهایتا به شکست اصلاحات در ساختار نظام جمهوری اسلامی انجامید و با روی کار آمدن دولت احمدی نژاد گفتمان دیگری بر گفتمان اصلاحات غالب شد. این گفتمان که گفتمان سبز نام گرفته است دایره وسیع تری از نیروهای سیاسی ایران را در بر می گیرد و تفاوت روشن آن با جنبش اصلاحی انتقاد صریحی است که این جنبش نسبت به مدیریت کلان کشور زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی دارد. این گفتمان که در محور آن میر حسین موسوی و مهدی کروبی قرار دارند موفق شد تا گامی جلوتر از اصلاح طلبان برداشته و بخش عظیمی از نیروهای سیاسی در داخل و خارج از ایران را حول یک شعار مشترک جمع کند. از این رو این تحول امروز منجر به آن گردیده است تا اپوزیسیون سنتی غیر مسلح بتواند گفتمان مشترکی را با جنبش سبز دنبال کند. از این رو کنگره اخیر جمهوریخواهان ایران که در آن چهره های سیاسی مختلفی از رجبعلی مزروعی از طرف گروههای چپ اسلامی از جبهه مشارکت و اردشیر امیرارجمند مشاور میر حسین موسوی تا بابک امیر خسروی از طرف احزاب چپ سکولار و برخی از چهره های مشروطه خواه توانسته اند در کنار یکدیگر قرار گرفته و بر مسائل آینده ایران به گفت و گو نشینند را باید به فال نیک گرفت و گامی به جلو توصیف کرد.
این نوشتار اکنون می کوشد تا در خصوص گامهای آتی که می تواند از سوی اپوزیسیون نوظهور برداشته شود گمانه زنی کند. برای رسیدن به هدف، باید کاوشی عمیق در لایه های مختلف از طیفی داشت که امروز نقش اپوزیسیون را در ساختار سیاسی ایران بازی می کنند.
می توان طیف اپوزیسیون را به سه لایه تقسیم کرد: لایه نخست، جریانهایی هستند که هنوز در داخل نظام جمهوری اسلامی صاحب مناصبی هستند اما عملا نقش اپوزیسیون را ایفا می کنند. در واقع می توان گفت این جریانات خود را نه اپوزیسیون نظام بلکه اپوزیسیون دولت موجود می دانند. از دیدگاه این لایه با کنار رفتن دولت موجود، می توان نظام کنونی را اصلاح کرد و در مسیری قرار داد که بتواند مسائل خویش را با جهان حل کند، بر مشکلات اقتصادی موجود فائق آید و در داخل کشور نیز فضای سیاسی را تلطیف کند. این طیف را در واقع بدنه بخشی از اصولگرایان و اصلاح طلبان وفادار به نظام با محوریت هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی و علی اکبر ناطق نوری نمایندگی می کنند. اما لایه دوم خود را نه تنها اپوزیسیون دولت، بلکه اپوزیسیون رهبر جمهوری اسلامی می داند. این لایه مسئولیت مشکلات کشور را متوجه شخص رهبری کرده و از این رو بر این باور است که تنها با کناره گیری وی از قدرت و یا تغییر در سیاستهای موجود امکان ایجاد اصلاحات در کشور وجود دارد. این جریان را بخش عمده ای از بدنه جنبش سبز، به ویژه رهبران و فعالان احزاب سیاسی که در زندان بسر می برند با محوریت میرحسین موسوی و مهدی کروبی نمایندگی می کنند. این لایه در عین حال اشاره صریحی به لزوم تغییر ساختار نظام جمهوری اسلامی از جمله ولایت فقیه نداشته است و از این رو برخی از آنان بر این باورند که می توان در چارچوب نظام موجود نیز حکومتی دموکراتیک استوار کرد. اما لایه سوم خود را اپوزیسیون نظام سیاسی می داند و تغییر در ساختار نظام جمهوری اسلامی و اصلاح قانون اساسی در چارچوب یک انتخابات آزاد و اسقرار حکومتی بیطرف در حوزه دین را، یگانه راه حل برون رفت از وضع موجود می داند. این لایه را نیز از جریانات ملی، مذهبی تا جریانات چپ و راست سکولار با محوریت اتحاد جمهوریخواهان ایران نمایندگی می کنند. با این تفصیل می توان چنین نتیجه گرفت امروز علیرغم آنکه اپوزیسیون به دستاورد بزرگی در قبال روش تغییر در وضع موجود رسیده است و آن اجماع کلیه نیروهای مخالف از مشروطه خواهان تا اصلاح طلبان وفادار به نظام نسبت به دخالت نظامی هر گونه نیروی خارجی و تاکید بر تغییر از درون است، اما میان جریانات نوظهور اپوزیسیون در ایران اختلاف در هدف وجود دارد و این مهمترین دغدغه برای اپوزیسیون بشمار می رود.
اکنون پرسش اینجاست که آیا راهی برای برون رفت از اختلاف و اجماع بر سر هدفی مشترک وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش دشوار است زیرا خاستگاه این سه لایه، فاصله بسیاری با یکدیگر دارد اما در عین حال راهکارهایی وجود دارد که می تواند خاستگاه سه لایه را به یکدیگر نزدیک سازد. نخستین راهکار برقراری ارتباط یا نزدیکی دو جانبه میان این سه لایه است. به طور مثال میان لایه اول و لایه دوم از یک سو و لایه دوم و سوم از سوی دیگر اشتراکاتی وجود دارد که می تواند در طول زمان اشتراکاتی را میان سه لایه برقرار کند. بنابراین می توان با ایجاد حلقه های گفت و گو میان لایه ها به سمت نزدیک ساختن خاستگاهها گام برداشت. راهکار دوم پذیرش یک نگرش حداقلی به روند تغییر در وضع موجود ایران است. با پذیرش این نگرش، نگاه باید به سمت و سوی لایه ای باشد که به حاکمیت نزدیکتر است و به اصطلاح در خط مقدم این جبهه قرار گرفته است. از این رو تامین خاستگاه لایه اول از اولویت برخوردار است و باید از پشتیبانی سایر لایه ها برخوردار شود. مهمترین مزیت این حرکت گام به گام کاهش هزینه هایی است که می تواند بر کل جامعه بار شود. راهکار سوم نیز ناظر بر سنجش واقع بینانه از میزان توان و اثرگذاری لایه های موجود بر فضای سیاسی داخل کشور است. با تخمین چنین توانی می توان به تقسیم کاری منطقی میان سه لایه دست یافت. بنابراین با این تحلیل شاید برخی این انتقاد را مطرح کنند که با پایان رسیدن عمر دولت احمدی نژاد و با توجه به اصرار حاکمیت بر کنار رفتن وی و اطرافیانش از دولت آینده، عملا خاستگاه لایه اول در آینده نزدیک محقق گردیده است. در پاسخ به این نقد محتمل باید گفت اگر کنار رفتن احمدی نژاد از قدرت پیش از اتمام دوره اش صورت گیرد این فعل تاثیر مثبتی بر برآورده شدن خاستگاه لایه دوم خواهد داشت و از این روست که رهبر جمهوری اسلامی با تحمل همه فشارها می کوشد تا احمدی نژاد به شکلی طبیعی از قدرت کنار رود. اما اگر خواسته رهبر جمهوری اسلامی نیز برآورده شود باید به انتظار نشست و عملکرد دولت بعدی و نحوه کنش لایه نخست به این دولت را نظاره کرد. در واقع باید دید این دولت به چه سمت و سویی خواهد رفت و تا چه میزان با مطالبات اپوزیسیون فاصله خواهد داشت.
اکنون روی سخن این نوشتار به لایه سوم است. لایه سوم در چنین تقسیم کاری نقش بسیار مهمی را تاکنون می توانسته بازی کند که به اعتقاد نگارنده علیرغم مزایا و امکانات در اختیارش به سه دلیل قادر به ایفای آن نقش نبوده است. نخستین دلیل عدم ارائه مفهومی شفاف و متناسب با فرهنگ سیاسی ایران از سکولاریسم است. سکولاریسم به عنوان یک آرمان مهم همواره دغدغه لایه سوم اپوزیسیون بوده است اما این مفهوم هیچگاه بر اساس واقعیات جامعه امروز ایران عرضه نشده است. در واقع ارائه نگاهی حداقلی به سکولاریسم یا به عبارتی دیگر سکولاریسم بومی که غایتش جدایی نهاد دین از نهاد دولت و استقرار دولتی بیطرف در قبال مذهب و نه حذف کردن دین از مناسبات و روابط اجتماعی و حقوقی است. چنین نگاهی می تواند در جامعه ایران امروز، به ویژه در میان نسل جدید جایگاه مهمی داشته باشد اما لوازم این کار که بی تردید وظیفه اصلی لایه سوم است فراهم نشده است. از این رو لایه سوم برای موفقیت در عرضه خاستگاهش ناگزیر به خلاصه کردن این مفهوم در چارچوب مورد پذیرش فرهنگ سیاسی ایران است. دلیل دوم ضعف در تشکیلات است. این لایه علیرغم بهره مندی از فضای باز و امکاناتی که در اختیار لایه های اول و به وِیژه دوم قرار ندارد نتوانسته است تشکیلات منسجمی را که قادر به برنامه ریزی و فعالیت حزبی موثر باشد مهیا کند. از این رو این لایه نیاز به افرادی دارد که بتوانند فراتر از نشستهای سالانه و گپ زدن های سیاسی نوبه ای، حضور موثرتری در زمینه عضو گیری، کادر سازی و اطلاع رسانی داشته باشند. دلیل سوم فقدان شفافیت در طرح آمال و منافع گروهی است. این واقعیت که سیاست عرصه منافع است و همچون بازار عرصه محاسبه سود و زیان است امری واقعی است، اما بازاری که شفاف باشد و منافع و مضار آن روشن دیده شود پویایی و کارایی بیشتری خواهد داشت.
در یک جمع بندی می توان گفت وجود یک اپوزیسیون قدرتمند و منجسم و مهیا برای آینده آتی ایران نیازی است که امروز احساس می شود و نقش موثری در پیشرفت حرکتها و مقاومتهای داخلی در مقابل وضع موجود ایفا خواهد کرد و این وظیفه بیش از پیش بر دوش لایه سوم اپوزیسیون است. لایه سوم باید از فرصتهای باقی مانده برای بازسازی خویش استفاده کند تا بتواند متناسب با تغییرات در داخل ایران واکنش به موقع و موثر داشته باشد.