امیل الحکایم
اگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از مدت ها پیش درخصوص برنامه هسته ای ایران سکوت اختیار کرده باشند، اکنون شرایط و دلایلی به وجود آمده که این سکوت و بی توجهی آنها را غیرقابل اغماض می کند: افزایش قدرت ایران در عراق، تنش های منطقه ای بین شیعه و سنی، بنیادگرایی سران ایران که پس از ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به مراتب افزایش یافته است.
در کمال ناباوری سران سنی کشورهای خلیج فارس، جنگ بین حزب الله و اسراییل در تابستان سال 2006 تأثیر و نفوذ ایران را صدچندان کرده و همین جنگ [و نه وضعیت فعلی عراق] باعث شده جنبش سیاسی بی سابقه ای شکل بگیرد. از تابستان سال گذشته تاکنون، برخی از متحدان امریکا تلاش های دیپلماتیک بسیاری انجام داده اند که از مهم ترین آنها می توان به تلاش های مسالمت جویانه سعودی ها در لبنان و فلسطین اشاره کرد.
بدین ترتیب کشورهای خلیج فارس به همراه مصر و اردن، گروه جدیدی به نام “شورای همکاری خلیج فارس + 2” را تشکیل دادند؛ گروهی غیررسمی که می توان آن را “جبهه سنی علیه ایران” نامید. اعضای این گروه همچنین کشورهایی هستند که در “گفتمان امنیتی خلیج” مشارکت دارند؛ حرکتی امریکایی با هدف بهتر کردن همکاری های تدافعی با ایالات متحده. آنها در نهایت اعلام کردند که به نام “شورای همکاری خلیج” یک برنامه صلح آمیز هسته ای را آغاز خواهند کرد. این درواقع پیامی واضح برای ایران است: توان مالی این کشورها همیشه برای آنها یک مزیت کیفی بوده و در هر اقدام رقابتی [در منطقه] سرآمد دیگران بوده اند.
البته می توان اذعان داشت که این بازی بی نهایت خطرناک است. حتی اگر ایران در نزد جامعه بین الملل منزوی شده باشد و با مشکلات اقتصادی و اختلافات داخلی بسیاری دست و پنجه نرم کند، ولی باز دارای قدرت تأثیرگذاری بالایی است. در منطقه خاورمیانه، ایران نیروی نظامی بسیار قدرتمند و بی همتایی در اختیار دارد و همچنین می تواند در صورت نیاز با استفاده از توان و امکانات خود در شیخ نشین های نفتی ایجاد بی ثباتی کند. این کشور بزرگ با 70 میلیون جمعیت، کشوری است که از توان انسانی و اقتصادی بالایی برخوردار است، درحالی که دیگر کشورهای خلیج فارس کشورهایی بسیار جوان و کوچک هستند که در معرض اغتشاشات داخلی و حتی مرگبار قرار دارند. این کشورها همواره مجبورند اقتصاد خود را در سطح بالایی نگاه دارند و برای تضمین بقای خود شدیداً محتاج درآمدهای نفتی هستند؛ آنها بدین طریق قادر خواهند بود با اعطای یارانه و کمک های مالی بلاعوض جنبش اقلیت های اصولگرای خود را خنثی کنند.
این کاملاً ناعادلانه خواهد بود اگر ایالات متحده را مسؤول کامل بی ثباتی های فعلی خلیج فارس بدانیم. به عنوان مثال ایران تهدید کرده که عبور و مرور دریایی از تنگه هرمز را مختل خواهد کرد و در صورت حمله امریکا یا اسراییل دست به اقدامات تلافی جویانه می زند؛ اقداماتی که می تواند به شدیدترین نحو بر مراکز و پایگاه های حیاتی موجود در خلیج فارس نیز تأثیر گذارد. ازطرف دیگر، مسؤولین ایران در مورد امنیت تأسیسات هسته ای خود هیچ توجهی به نگرانی مشروع همسایگان عرب ندارند؛ رآکتور بوشهر به کویت و بحرین نزدیک تر است تا به تهران.
اگر ایران حضور امریکا را مشکل اصلی منطقه می داند، ولی برعکس دولت های عرب حضور آن را بهترین تضمین برای امنیت خود و علیه هرگونه تهدید داخلی یا خارجی [و مهم تر از همه از سوی ایران] می دانند. هیچ کشوری در منطقه نیست که چه در زمان شاه و چه در زمان آیت الله ها شاهد بدرفتاری تهران نبوده باشد، تا جایی که حتی اقداماتی در ایجاد بی ثباتی در بحرین و کویت نیز سازماندهی و انجام شده است.
با این حال می توان گفت کشورهای حوزه خلیج فارس مسؤول شرایط به وجود آمده هستند. آنها از یک طرف در جنگ بین ایران و عراق به طور گسترده از حکومت صدام حسین حمایت کردند و امروز از سرنگونی او افسوس بسیار می خورند؛ از طرف دیگر از ساختارهای جدید دولتی در عراق هیچ گونه حمایت و پشتیبانی نمی کنند. در حقیقت، سکوت آنها نسبت به مسایل امنیتی منطقه موضع ایران را تقویت کرده و وابستگی امنیتی آنها به ایالات متحده را افزایش داده است. آنها که از عقب نشینی و خروج احتمالی نیروهای امریکایی نگران به نظر می رسند، تا جایی پیش رفته اند که حتی مصرانه از دولت بوش می خواهند توصیه های بیکر-هامیلتون را رد و تعهدات منطقه ای خود را تجدید کند؛ این درخواست ها در ماه های اخیر به استقرار واحدهای جدید ضدموشکی و دومین ناو هواپیمابر امریکا در خلیج فارس منجر شد.
در عین حال، این دولت ها که از نظر سنتی و علیرغم عدم وجود تخصص و قابلیت اجرایی، عطش وصف ناپذیری برای به دست آوردن تسلیحات پیشرفته دارند، به خوبی از قیمت بالای نفت بهره می برند تا برای نیروهای مسلح خود هواپیماهای جنگنده، سیستم های ضدموشکی و تجهیزات دریایی فراهم کنند. ولی این مسأله در وهله اول بنا به دلایل سیاسی است: آنها در واقع با ایجاد تنوع در منابع تدارکاتی خود به دنبال این هستند تا در صورت وقوع یک بحران جدی تحت حفاظت شورای امنیت باشند.
به هرحال نباید ایران را بیش از حد تحریک کرد: همسایه آنها همچنان قدرتمند است. به همین دلیل برخی از این کشورها در دقایق آخر از “طرح امنیت گسترش سلاح های هسته ای” [PSI] خارج شدند؛ طرحی که بر پایه انجام یک مانور نظامی استوار بود و از سوی ایران نیز به عنوان اقدامی تحریک کننده تلقی شد. ازسوی دیگر، مقامات رسمی عرب نیز در تلاشند تا از وقوع هرگونه رویارویی لفظی با همکاران ایرانی خود جلوگیری کنند.
اخیراً شاهد پیشرفت بسیاری در نزد سران عرب بوده ایم. آنها ابتدا با هرگونه ماجراجویی نظامی که می توانست عواقب اسفناک بسیاری را در منطقه رقم بزند مخالف بودند، ولی دورنمای یک ایران برتر و سلطه گر و همچنین مجهز به زرادخانه هسته ای که توسط رییس جمهوری اصولگرا مانند احمدی نژاد هدایت می شود، در نظر برخی از آنها این ایده را به وجود آورد که یک حمله هوایی آنچنان هم ایده بدی نیست.
عربستان سعودی همچنان در رأس کشورهای حوزه خلیج فارس قرار دارد و این کشورها نیز همچنان دنباله روی ریاض هستند. به همین دلیل، مقامات رسمی ایرانی، حتی آنهایی که در سال های 1990 باعث شدند تا عربستان و ایران به یکدیگر نزدیک شوند، دیدارهای رسمی خود از این کشور را افزایش داده اند تا اطمینان این “وزنه سنگین منطقه ای” را به دست آورند؛ کشوری که خود نیز می تواند در آینده ای نزدیک به یک زرادخانه هسته ای دست یابد.
جایگاه و نقش قدرت های اروپایی در این تکاپوی خطرناک منطقه ای چیست؟ در این میان، فرانسه، آلمان و بریتانیا به عنوان تأمین کننده تسلیحات، دارنده کرسی دائم در شورای امنیت [به جز آلمان]، شرکای مهم اقتصادی و اعضای سازمان ناتو که به واسطه قراردادهای نظامی بسیار به کشورهای خلیج فارس نیز وصل شده اند، هر یک دارای نقشی تأثیرگذار هستند که در اصل همچنان به صورت فرعی و حاشیه ای باقی مانده است.
ازطرف دیگر، پیشنهادی که در تابستان 2005 از سوی اروپایی ها برای تعلیق فعالیت های غنی سازی ایران مطرح شد، شامل نکاتی درخصوص یک سیستم امنیتی منطقه ای بود که ایران نیز در آن مشارکت داشت. کشورهای عربی که در تنظیم مفاد این پیشنهاد هیچ گونه مشارکتی نداشتند، در برابر آن عکس العملی کاملاً منفی نشان دادند. کشورهای حوزه خلیج فارس شاید سکوت اختیار کرده باشند و بی توجه نیز به نظر رسند، ولی مطمئناً نسبت به ملاحظات منطقه ای بسیار سخت گیر و متوقع اند.
این در توان اتحادیه اروپا خواهد بود که پس از تعلیق فعالیت های غنی سازی تهران ضمانت های امنیتی لازم را از سوی ایالات متحده برای ایران به دست آورد. ولی چنین رویکردی باید هماهنگی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج را نیز جلب کند. به راستی که بسیار ناگوار خواهد بود اگر ایالات متحده برای پاسخگویی به نگرانی های متحدان عرب خود درگیر یک ماجرای نظامی دیگر شود، درحالی که می دانیم راه حل های مسالمت آمیز بسیاری امکان پذیر و عملی هستند.
منبع: لوموند، 11 مارس
مترجم: علی جواهری