استیون وبر، بروس. جنتلسون
دولت بوش پس از این که سال ها ادعا کرد سیاست خارجی را بهتر از پیشینیان خود می شناسد، حالا در تلاش است خسارت های هفت ساله اخیر خود را جبران کند. آنها سعی می کنند سیاست خارجی ایالات متحده را به نقطه ای بازگردانند که در زمان پیش از ریاست جمهوری بوش در جریان بود. اما دنیای امروز خیلی متفاوت است و مزایای آن برای ایالات متحده خیلی کمتر شده است. خانه اولی که مقامات آمریکایی تازه آن را پیدا کرده اند دیگر خانه اول نیست.
دولت بوش در سال 2001 از تحولی در اجرا و مفاد سیاست خارجی ایالات متحده خبر داد. سیاستی که نظارت بین المللی مبنی بر همکاری های چندجانبه را به شوخی گرفت. این سیاست با استفاده از قدرت نظامی ایالات متحده به عنوان “اقتدار ملی” مخالف بود. همچنین با نگرانی های ال گور از پدیده گرم شدن کره زمین نیز محالف بود. این سیاست ضمناً مدعی بود مانند پیشینیان خود در مورد برقراری صلح اسراییل و فلسطینیان، شکست نخواهد خورد.
پس از ماجرای یازدهم سپتامبر، دولت بوش پا را از این هم فراتر گذاشت و با در پیش گرفتن دکترین افراطی خود، زمینه استفاده فی البداهه از نیرو های نظامی را هم فراهم کرد. در واقع جنگ با تروریسم به عنوان یک مساله دفاعی هم از نظر استراتژیک و هم از جایگاه اخلاقی در سرلوحه امور قرار گرفت.
امروز دنیا خیلی متفاوت به نظر می رسد. در حال حاظر دولت برای جبران خسارت های وارد شده در هفت سال اول زمامتش، شامل گسترش بی حد و حصر قوای نظامی و از دست دادن اعتبار و نفوذ جهانی خود، بسیاری از سیاست هایی را که در ابتدا رد کرده بود دوباره پذیرفته است. بیل کلینتون در اواخر دوره ریاست جمهوری اش با به جا گذاشتن چهارچوب های توافق شده برای توقف برنامه تسلیحات هسته ای کره شمالی، منافع و مزایای زیادی را در سال 1994 از خود به جا گذاشته بود.
دولت بوش بعد از در اختیار گرفتن قدرت در سال 2001، با چشم پوشی از این پیشرفت ها، کره شمالی را در “محود شرارت” جا داد. این رویه در گفتگوهای شش جانبه با کره شمالی که در سال 2003 به ابتکار چین برپا شد نیز ادامه یافت. در همین اوضاع، کره شمالی به ساخت کلاهک های بیشتر هسته ای مشغول بود و در سال 2005 خود را قدرت هسته ای معرفی نمود. آنها اولین آزمایش هسته ای خود را در اکتبر 2006 انجام دادند.
با بدتر شدن اوضاع، سرانجام دولت با مذاکره موافقت کرد و در سال 2007 به توافق بزرگی با کره شمالی دست یافت. هر چند نتایج آن خیلی چشمگیر نبوده، اما همین برای بوش کافی بود که رهبر کره شمالی را در نامه ای “آقای رییس جمهور محترم” خطاب کند. بوش کیم جونگ لی را در سال 2003 با الفاظی نظیر “زورگو” و “کوتوله” خطاب کرده بود.
این خوب است . ولی این سیاست با آنچه کلینتون با کمک اقتصادی و تامین انرژی در ازای خلع سلاح هسته ای برای کره شمالی در نظر گرفته بود تا به عادی سازی مسایل دیپلماتیک منتهی شود، تفاوت زیادی ندارد. تنها فرق موجود این است که حالا کره شمالی زرادخانه بزرگتر و حتی آزمایش شده هسته ای دارد که باید با آن کنار آمد.
در خاورمیانه هم ایالات متحده همچنان سیاست برقراری صلح میان اعراب و اسراییل را پی گرفت اما با این توضیح که “راه اورشلیم” از “بغداد می گذرد”. به عبارت دیگر، سرنگونی صدام مانع بزرگ بر ضد توافق اسراییل و فلسطینیان بود. هنوز هم بعد از سقوط صدام، دیپلماسی ایالات متحده در حوزه صلح تنها به چند سفر و سخنرانی محدود شد اما هیچ همایشی برای تثبیت توافقات در حل این کشمکش با قدمت چند دهه را به همراه نداشت.
سپس در کنفرانس صلح آناپولیس در مریلند، ایالات متحده دوباره نقش خود را به عنوان احیا کننده صلح بر عهده گرفت. جرج بوش حتی با سفر خود به منطقه در هفته گذشته، در جهت پیشرفت روند صلح حرکت کرد. اما مانع پیش روی توافق در حال حاضر، بسیار بزرگتر از زمانی به نظر می رسد که بوش قدرت را در دست گرفت. قدرت دولت فلسطین در کرانه غربی تصعیف شده است. حماس کنترل غزه را در دست گرفته و افکار عمومی اسراییل پس از جنگ عراق و خصومت های پس از آن، بیشتر احساس نا امنی می کند. بعد از هفت سال از زمان توافق اولیه، جوانان فلسطینی در کرانه غربی افراطی تر شده اند.
در عراق هم اوضاع تحت کنترل ژنرال دیوید پتروس به شرایطی بازگشته که خیلی بدتر از سال 2004 نیست. اینکه آیا پیشرفت امنیتی می تواند ادامه داشته باشد، یک موضوع کاملاً سیاسی است و دورنمای آن هم بسیار ضعیف است. دولت عراق هنوز قوانین لازم را برای تقسیم درآمد نفت تصویب نکرده است و در مقابل به تغییر قوانین انتخاباتی و عفو عمومی رو آورده که باعث سلب اعتماد و مانع آشتی نزد گروه های قومی و مذهبی کشور شده است.
اما این ایده که عراق تبدیل به کشور عرب پیشرو دموکراسی در منطقه خواهد شد، دیگر به گوش نمی رسد. همه اینها در حالی است که وضعیت نسبت به سال 2000 خیلی تغییر کرده است. صدام حسین رفته و صدها هزار نیروی آمریکایی در آنجا مستقر شده اند و یک دولت برگزیده مردم سرکار آمده است. اکنون در سال 2008 موفقیت اینگونه تعریف شده است: هیچ سلاح کشتار جمعی، هیچ جای امنی برای تروریست ها، هیچ انتقال خشونت داخلی به کشورهای دیگر. این سیاست خیلی شبیه به سیاستی است که کلینتون داشت.
برنده بزرگ در عراق هم ایران بود زیرا نفوذش در منطقه، خصوصاً در عراق و لبنان، چند برابر شده است. دولت بوش بعد از واقعه یازدهم سپتامبر و در سال 2003، موقعیت به وجود آمده برای بهبود روابط با ایران را که با تمایل آنها همراه بود، نادیده گرفت. آنها در اواخر بازی به گروه اروپایی ها در مذاکرات هسته ای با ایران ملحق شدند. بازهم ایران به عنوان کشوری که در محور شرارت آمریکا قرار گرفته بود بر اثر تهدیدات نظامی ایالات متحده، حرکت خود را برای پیگیری برنامه تسلیحات هسته ای ادامه می داد.
نتیجه چه شد؟ بر اساس گزارش امنیتی معلوم شد ایران برنامه تسلیحات هسته ای اش را در سال 2003 متوقف کرده است، هرچند به غنی سازی اورانیوم ادامه می دهد. پس هدف این شد که برنامه هسته ای ایران را تحت فشار قرار دهیم و نفوذ آنها را در منطقه محدود کنیم، و منتظر بمانیم در داخل ایران رژیم عوض شود و اوضاع به نفع ما تغییر کند. اگر سیاست آمریکا در سال 2008 با پیروزی همراه شود، شرایط خیلی شبیه به سال 2000 می شود که با بروز تعییراتی در رهبری ایران، مقدمه برقراری روابط با ایالات متحده چیده شد.
به هرحال رییس جمهور آینده آمریکا قرار نیست اقدامات بین المللی خود را از جایی که بوش به ارث گذاشته شروع کند و مهم نیست دولت فعلی تا چه حد خسارت های بوجود آمده را جبران کرده باشد. روسیه که زمانی یک کشور ضعیف در وجهه بین المللی و دموکراسی بوده، حالا تبدیل به یک کشور مهم و تاثیر گذار شده است. اقتصاد چین به دوبرابر حدی که در سال 2000 بود رشد کرده است و نقش بین المللی آن هم به همین نسبت افزایش یافته است. نسل جدیدی هم از جهادی ها به وجود آمده اند که کمتر از نسل قبلی به خشونت دست نمی زنند و مشتاقانه به موضع ضد آمریکایی پایبندند.
جانشین جرج بوش هرگز واقعاً متوجه نخواهد شد دنیا چقدر تغییر کرده است. دموکرات هایی هم که در پی بازگرداندن اوضاع تغییر یافته توسط بوش هستند هم این موضوع را درک نمی کنند. هیچ کس نباید از تغییر کامل سیاست بوش حرف بزند، زیرا تعریف سیاست خارجی بر مبنای گذشته برای رییس جمهور آینده یک اشتباه بزرگ خواهد بود. همانطور که برای بوش اشتباه بود.
وقتی شما یک قدرت بزرگ باشید، از دست دادن یک دهه شما را به موقعی که آن را شروع کردید باز نمی گرداند. بلکه شما را به خیلی عقب تر می برد. بهتر است نامزدهای انتخاباتی ریاست جمهوری ما نقشه های درستی برای کارهای بیشتر داشته باشند، زیرا راه اندازی مجدد سیستم و شروع به کار با آن به این معنی است که هنوز ساعت در ژانویه 2001 متوقف مانده است.
منبع: لوس آنجلس تایمز – 13 ژانویه