دلفین مینویی
خیلی دوست دارم اغلب چنین دیدارهایی داشته باشم. در جنوب تهران، بسیار دورتر از همهمه شمال شهر که مأموران لباس شخصی به دنبال دختران بدحجاب می گردند، یک خانم ایرانی به نام فرخنده گوهری برای آزادی زنان کشورش مبارزه می کند. سلاحش چیست؟ چند کتاب که در اختیار زنان هم محله ای اش در شهرری قرار می دهد و با این کار به گفته خودش ”احساس آزادی می کند”.
در قفسه های کتابخانه اش همه نوع کتاب وجود دارد: کتاب های آشپزی، رمان های داستایوسکی، مقاله های ژان پل سارتر، روش های فراگیری زبان انگلیسی، اشعار فارسی…
درحقیقت، حرکتی که فرخنده گوهری انجام داده در نوع خود بی نظیر است: تبدیل سالن زیبایی به کتابخانه! بی شک موفقیتی که از این راه نصیب او شده، ارزش این تغییر و تحول را داشته.
او در این خصوص می گوید: “من این کار را با ۵۰ جلد کتاب دست دوم شروع کردم و امروز کلکسیونی بالغ بر ۷۰۰۰ جلد کتاب دارم. هر روز به تعداد مراجعه کنندگان و کتابخوان ها اضافه و هر روز درخواست ها بیشتر می شود.“
او در ادامه می افزاید: “همه آنها مثل خواهرانم هستند و من برای کمک به آنها اینجا هستم.” در اینجا هیچ اقدام غیرقانونی و خلاف موازین وجود ندارد؛ نه از روسری های رنگی دختران شمال شهر خبری هست و نه از فعالان حقوق زنان که به دلیل محکوم کردن حکومت دین سالار و تبعیض در قبال زنان به طور مرتب به زندان های حکومت می افتند.
به هرحال، در زمانی که حکومت ۳۰ شمع تولد خود را فوت می کند، این زن بی سر و صدا برای احقاق آزادی زنان فعالیت می کند. انگیزه او برای افتتاح این کتابخانه از آنجا آغاز شد که زنان در سالن زیبایی گردهم می آمدند و در مورد مسایل مختلف زندگی تبادل اطلاعات می کردند: سرطان سینه، مشکلات زناشویی، آموزش های جنسی، طلاق، مواد مخدر،… او با شنیدن گلایه زنان از بالا بودن قیمت کتاب و نبود تفریحات و کتابخانه در محله تصمیم گرفت سالن زیبایی اش را به کتابخانه تبدیل کند و با فروش محصولات زیبایی سالن توانست چند ده جلد کتاب تهیه نماید. چندی بعد با رد وبدل شدن این خبر در محله، کمک های همسایگان نیز سرازیر شد.
او خاطره ای از یک دختر ۱۷ ساله تعریف می کند که با گریه پیش او آمده و گفته برای خرید کتاب های مورد نیازش پول کافی ندارد. فرخنده هم پس از جستجوی بسیار این کتاب ها را برای او فراهم کرده. فرخنده درحالی که اشک در چشمانش جمع شده می گوید: “دو سال پیش او را دیدم و به من گفت در رشته روان شناسی فارغ التحصیل شده و اکنون به عنوان مددکار اجتماعی کار می کند.“
ناهید شیرزاد ۱۸ ساله، یکی از مشتریان همیشگی او که در سن ۱۴ سالگی ازدواج کرده، می گوید: “روزها که در منزل هستم حوصله ام سر می رود. به همین خاطر می آیم و کتاب قرض می کنم. زمانی که در منزل تنهایم، معمولاً مشغول خواندن آثار چخوف هستم.” چهره فرخنده از شادی می درخشد و زیر لب می گوید: “با دیدن این گونه دخترها و زنان نیرو می گیرم که همچنان به کار خود ادامه دهم.”
منبع: فیگارو، ۱۶ فوریه