باز یک مقام اروپایی به ایران سفر کرد و با چند شخصیت غیررسمی دیدار و گفت و گو داشت و بازی “کی بود کی بود من نبودم” در کشور راه افتاد؛ یک طرف بهانه برای حمله به دولت پیدا کرد و طرف مقابل هم خود را بی تقصیر دانست و بی اطلاع از ماجرا.
موضوع در همه جای عالم بسیار ساده است و کاری متداول، اما نوبت به ایران که می رسد عالم زیر و زبر می شود؛ مسئول یا مقام هایی از یک کشور یا یک اتحادیه به کشور دیگر سفر می کنند و در جریان آن در چارچوب پروتکل توافق شده یا خارج از برنامه های رسمی از پیش طراحی شده، با شخصیت های غیررسمی ملاقات می کنند یا برای گردش و تفریح به شهرهای سیاحتی یا زیارتی سفر می کنند بدون آنکه حرف و حدیثی پیش آید و زبان تهدید به کار رود.
کسانی که با الفبای امور دیپلماتیک کوچکترین آشنایی داشته باشند می دانند که این یک روال عادی و تعریف شده است که در تمام کشورهای دنیا اجرا می گردد. در ایران نیز در بسیاری موارد این روال اجرا شده ومی شود و اغلب نیز جار و جنجال و داد و قالی پیرامون آن شکل نمی گیرد، الا اینکه مسئله سیاسی شود و بخواهند حال دولت را بگیرند یا در حیطه ی وظایف آن دخالت کنند- همانند آنچه رئیس قوه ی قضائیه روز چهارشنبه صادقانه و بی شیله پیله خط و نشان کشید و هشدار داد که در صورت تکرار، این قوه در امور خارجه نیز وارد خواهد شد و مستقیما با میهمانان خارجی برخورد خواهد کرد.
نکته ی طنزآمیز ماجرا آن جاست که مقام های حکومتی ایران وقتی خود به کشورهای دیگر سفر می کنند از این امکان بهره ی بسیار می جویند تا جایی هم که فرصت بیابند به سیر و سفر می پردازند و سوغاتی ابتیاع می کنند و در کنار آن با افراد عادی یا شناخته شده مخالف دولت، به ویژه اگر شیعه باشند، به صورت فردی یا گروهی دیدار می کنند.
هنوز تنها چند ماه از کنار رفتن “مارکوپولوی ایران” نگذشته - شاید هم “گالیور در سرزمین عجائب” - که دائم به این کشور و آن کشور، به ویژه در قاره افریقا و آمریکا سفر می کرد و چون شعبده بازان به کشور بازمی گشت. خاطره ی جمعی ملت ایران، حتی جلوس کردگان بر صندلی های سبز خانه ی ملت هنوز زود است که فراموش کند این کوتوله ی سیاسی چگونه چون افراد ندید بدید از دیدنی های سفر، داد سخن می داد و ادعا می کرد که با جریان های مخالف هر کشور اسلامی و غربی در ارتباط است، حتی در سطح گروه های اپوزیسیون آمریکا.
آن زمان، عده ای “وکیل الدوله” که اکنون خط عوض کرده و دائم گریبان دولت روحانی از جمله وزیر امور خارجه را می چسبند و وزیر اطلاعات را به مجلس فرا می خوانند، سفر پایان نیافته، صدای هلهله و شادی شان بلند می شد و در خانه ی ملت به به و چه چه راه می انداختند و از موفقیت های ایران در صحنه ی بین المللی ابراز شعف و شادی می کردند. مثل آنان مثل ضرب المثل “یک بام و دو هوا” ست و نحوه ی برخورد متفاوت و متناقض مادر شوهر با دختر و عروس و هوای سرد و گرم این سو و آن سوی پشت بام و دیگر قضایا!
شاید نکته ی جالب تر از آن دعوت از اشخاص حقیقی خارجی - بسیاری از اوقات گروه های اپوزیسیون - به ایران است به مناسبت های گوناگون از جمله مراسم سالانه ی سالگرد انقلاب یا کنفرانس ها و همایش های موردی چون “بیداری اسلامی” که در آن عده ای دائم به خرج دولت با پول بادآورده ی نفت می آیند و می خورند و می گردند و می روند-ـ نمی گویم عده ای چون نسخه ی ایرانی آن حمید مولانا به ریش ملت ایران هم می خندند-ـ و جماعتی هم در کشور باد به غبغب می اندازند و از صدور انقلاب به کشورهای دیگر سخن می گویند. برخی از آنان تا آن جا پیش می روند که مدعی می شوند حمایت اتباع یک کشور از آن ها، به عنوان مسئولان ایران، از مقام های منتخب کشورشان بسیار بیشتر است!
اما عکس ماجرا که اتفاق می افتد، موضوع واژگونه می شود؛ یک ایرانی به کشوری دیگر سفر می کند یا برای شرکت در کنفرانس منطقه ای به جایی دعوت می شود یا برای مصاحبه ی استخدامی به کشور ثالث می رود، به محض آنکه باز می گردد در فرودگاه دستگیر می شود یا پاسپورتش ضبط می گردد و حسابش به اصطلاح به کرام الکاتبین می افتد و محل استراحتش زندان اوین، و مورد اتهامش جاسوسی.
حال چند روزی است که باز بازی دنباله داری آغاز شده و تا بسیج نیروهای گوش به فرمان دانشجویی پیش رفته و کار به تعطیل شدن سفارت اتریش کشیده شده است؛ از بیم تکرار ماجرای بالا رفتن دانشجویان شناخته شده از دیوار و تخریب سفارت انگلیس و تخریب ساختمان و وسائل درون آن. چرا؟ چون کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و طرف اصلی گفت و گوی مذاکرات هسته ای در جریان سفری دو جانبه به ایران علاوه بر مسئولان دولتی، در داخل سفارت این کشور اروپایی با چند شخصیت غیررسمی از جمله یک زندانی سابق، مادر یک شهید و چند کنشگر حوزه ی زنان دیده بوسی و احوال پرسی کرده است.
این جار و جنجال بی سابقه هم نیست، اما هیاهوی آن این بار از ملاقات مقام های پارلمان اروپا با برندگان جایزه ساخاروف بیشتر شده است. این هیاهو از حد بسیج دانشجویی و چند نماینده ی تندرو مجلس که حتی تعریف “کاپیتولاسیون” را نمی دانند و رئیس مجلس مجبور می شود به دلیل زیر سئوال رفتن استقلال ایران به آن ها تذکر دهد و حرف هایشان را تصحیح کند، به سطح روسای دو قوه ی دیگر یعنی برادران لاریجانی نیز کشیده شده است.
این ارکستر قیل و قال که صدایش گوش فلک را کر کرده است، با تک خوانی های برادران لاریجانی و گروه کر گوش به فرمان، تا آن حد پیش رفته که تداوم سفرهای آینده مسئولان سیاست خارجی کشورهای اروپایی را زیر سئوال برده و مذاکرات هسته ای را تحت الشعاع موضوع حقوق بشر قرار داده است.
در ظاهر حساسیت مورد جدید این است که ملاقات کننده خانم اشتون رئیس هیات مذاکره کننده بوده و ملاقات شوندگان نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و گوهر عشقی مادر ستار بهشتی- وب لاگ نویس شهید شده در زندان، در اثر شکنجه ی ماموران. در مورد مشابه ماه پیش، دیدار کننده “تاریا کرونبرگ” رئیس روابط با جمهوری اسلامی ایران در پارلمان اروپا بود و دیدار شوندگان نسرین ستوده و جعفر پناهی که به دلیل ممنوع الخروج بودن نتوانسته بودند از ایران خارج شوند و جایزه ی حقوقی بشری خویش را دریافت کنند.
در برابر این تهاجم های گسترده و همه جانبه تا کنون رئیس جمهور سکوت اختیار کرده و سخنگوی وزارت خارجه نیز همان گونه که پیش بینی می شد اعلام کرده است که دولت در جریان این ملاقات ها نبوده و نه تنها مجوزی برای این دیدارها صادر نکرده بلکه سفیر اتریش در تهران، چون همتای یونانی اش به وزارت خارجه احضار و مراتب نارضایتی ایران ابلاغ شده است. این حرفی است که صادق لاریجانی آن را کذب می داند و مدعی است که قوه قضائیه اطلاعاتی در دست دارد که عکس این مسئله را تائید می کند و درج ملاقات های غیررسمی در پروتکل توافق شده؛-شبیه آنچه مایکل مان سخنگوی کاترین اشتون بیان کرده است.
اما اگر گوش شنوایی باشد و برخوردی منطقی صورت گیرد، باید به حرف دیپلماتیک جواد ظریف که با ظرافت بیان شده توجه کرد.. او هم زمان که می گوید “ این طور برنامه ها را وزارت خارجه تنظیم نمی کند، بنابراین وزارت خارجه نه اطلاعی داشته و نه در این زمینه گفت وگویی با وزارت خارجه شده بود”، به این نکته نیز اشاره می کند که “من هم در سفرهایی که به خارج دارم، همیشه همین طور بوده و تماس با افراد و اقشار و دانشگاهیان و نخبگان جزو برنامه هایم بوده است، ولی ما این برنامه ها را به عنوان تماس با مردم برقرار می کنیم و هیچ نظر سیاسی هم پشتش نیست”. او با زبان بی زبانی محترمانه به نادانان علم سیاست و امور خارجی یادآوری می کند که چندان ضرورتی هم به گنجاندن این موارد در پروتکل سفرهای رسمی نیست، چون در جهان به روالی عادی تبدیل شده است.
اما نکته ی جالبتر، طرح دیدگاه و پرسش خبرنگار روزنامه ی منتقد دولت، وطن امروز در سخنرانی روز چهارشنبه صادق لاریجانی در جمع مسئولان عالیرتبه قوه قضائیه است. اگر به محور اصلی آن پرسش و این سخن که از سوی برخی دیگر نیز تکرار شده توجه شود مشخص می گردد که هر دو از یک جا خط گرفته اند: “آیا وزارت امور خارجه در جریان دیدار خانم اشتون با محکومان و فعالان فتنه بوده است که وا اسفا یا در جریان نبوده که واحسرتا!“
در این میان دو طرف آن سوی ماجرا هم واکنش های خود را داشته و حرف های خود را زده اند. این طور برمی آید که اروپایی ها اقدامی را که از جانب مسئولان عالیرتبه ایران مورد سرزنش قرار گرفته وحتی از جانب علی لاریجانی “اقدام دزدانه” خوانده شده، چندان جدی نگرفته اند.
کاترین اشتون در پایان سفر خود به ایران در حالی که شیرینی گز اصفهان هنوز هضم نشده به تلخی کام او و همتای ایرانی اش انجامید در صفحه فیس بوک خود متذکر شد: “کسی نباید تعجب کند که در سفر من تمرکز زیادی بر موضوع حقوق بشر بود، با فعالان زن درباره شرایط زنان در ایران گفتگو کردم؛ فعالیتهایی که از روزنامهنگاری تا کمک به پناهندگان افغان، بخشهای مختلف جامعه مدنی را در بر میگیرد.”
طرف ایرانی، نرگس محمدی نیز به حق عنوان کرده است که گفتوگوهای صورت گرفته “حق طبیعی فعالان جامعه مدنی” ایران است و ما آن را “ هیچ اقدام نادرستی نمی دانیم ؛ بلکه به وظیفهمان عمل کردیم چیزی هم برای کتمان کردن نداریم.”
این جار و جنجال و بازی کی بود کی بود من نبودم، هر چه که بوده دست کم این فایده را داشته است که باعث شده بار دیگر موضوع نقض حقوق بشر در ایران و محدودیت های اعمال شده علیه جامعه مدنی در میان افکار عمومی مطرح گردد و عکس های دو نفر در سطح جهانی به صورت گسترده انتشار یابد؛ نرگس محمدی در قامتی پایدار و استوار، و گوهر عشقی با چهره ای مغموم و ستم دیده،همراه با عکس پسر شهیدش الصاق شده به چادر مشکی و نشسته بر در و دیوار اتاقی کوچک و فقیرانه.
و در نهایت، این پیام زندانیان سیاسی ـ- عقیدتی سابق و کنشگران جامعه مدنی که اکثر قریب به اتفاق آنان با اینکه از زندان آزاد شده اند اما اجازه ی خروج از ایران را ندارند در حال تکثیر و باز نشر است: “اگر مانع خروج ما از ایران میشوند، اگر جلوی دیدار ما با بستگان مقیم خارج مان را می گیرند، اگر اجازه نمی دهند که در نشست های بین المللی و منطقه ای شرکت کنیم و اگر… اما نمی توانند حق حیات و آزادی بیان را از ما بگیرند، ما فرصت های مشابه را در داخل از دست نخواهیم داد، اگرچه ممنوع الخروجیم اما چون دوران حبس و بازداشت، خود را ممنوع الملاقات نمی بینیم و نمی دانیم”.