در روزهایی که بسیاری از فعالان سیاسی و کنشگران مدنی، متاثر از حضور ناگهانی سیدمحمد خاتمی در انتخابات نمایشی و فرمایشی، مرکز ثقل بحثهای خود را “شوک خاتمی” قرار دادهاند، به نظر میرسد که از “پیروزی” مهمی غفلت میشود؛ توفیق مهمی که باید سنگ بنای اقدامات آتی (خط مشی گذاری و طراحیهای راهبردی و توجه به سازماندهی نیروهای اجتماعی) باشد و شود. آن پیروزی و توفیق، عدم مشارکت معنادار اکثریت قاطع مردم ایران (درست برخلاف ادعای رهبر جمهوری اسلامی) در انتخابات ناسالم و غیرآزاد 12 اسفند است؛ عدم مشارکتی که از پتانسیل معنادار و مهم و موثر شهروندان معترض به وضع موجود پرده برداری میکند.
اقتدارگرایان حاکم ادعا کنند که انتخاباتی با مشارکت 65درصدی برگزار شده و “سیلی”ای که باید حسب “پیشبینی” رهبر جمهوری اسلامی نواخته میشد، زده شده است. اما کدام ناظر مستقل و آگاه در داخل و خارج این ادعا را باور میکند؟ آن هم زمانی که هیچ شاهد مستقل و نهاد ناظر بیطرفی وجود ندارد که بتواند عدد و رقم مزبور را تایید کند.
در این وضع، ناظران مستقل، و شهروندانی که در ایران انتخابات را از نزدیک لمس کردهاند (در اغلب شهرهای ایران و نقاط گوناگون)، بهترین گواه و داورند که در مورد انتخابات صوری اظهارنظر کنند. این ناظران با قاطعیت تاکید می کنند که میزان مشارکت در انتخابات مزبور در بهترین وضعیت به 40 درصد نمیرسد.
ناظران و کنشگران آگاهی که در نقاط مختلف ایران انتخابات مجلس نهم را با وضع انتخابات در دو مجلس هشتم و هفتم (که بنا به آمار رسمی حدود 51 درصد شهروندان در آن مشارکت داشتند) مقایسه کردهاند، بهصراحت اختلاف معنادار حضور شهروندان را در انتخابات 12 اسفند با دو انتخابات قبل مورد تاکید قرار میدهند.
مطلعان در ایران همچنین از میزان بالای برگههای باطله رای یا برگههایی که ناقص پر شده، خبر میدهند.
بر این دو نکته، باید عدم راهیابی برخی نامزدهای معروف به همسویی با حاکمیت اقتدارگرا را نیز مورد اشاره قرار داد:
شکست حسین جلالی، که از سال 1378 تاکنون بهعنوان مسئول دفتر آیتالله مصباح یزدی، مدیر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی فعالیت میکرده است. وی از حوزه انتخابیه کرمان و راور در نهمین دوره انتخابات مجلس نامزد شده بود.
شکست مجتبی ذوالنور، جانشین نماینده سابق ولی فقیه در سپاه پاسداران که از عضویت در سپاه به خاطر حضور در مجلس استعفا داده بود و نتوانست در حوزه انتخابیه قم موفق شود.
شکست پروین احمدینژاد، خواهر رییس دولت برآمده از کودتای انتخاباتی در گرمسار.
شکست مصطفی کواکبیان در سمنان، محمدرضا خباز در کاشمر، قدرتالله علیخانی در قزوین، و برخی دیگر از نمایندگان مدعی اصلاحطلبی.
این فهرست مختصر که البته قابل تفصیل است، نشانگر جهتگیری معنادار و رای اعتراضی شهروندانی است که به هر دلیل مجبور به شرکت در انتخابات بوده و شدهاند.
بر این وضع، باید علاوه کرد سختگیریها و مانعتراشیهای اقتدارگرایان را برای حضور خبرنگاران خارجی در ایران و نیز امکان تهیه گزارشهای مستقل و آزاد آنها از نقاط مختلف کشور و بهخصوص شهرهای بزرگ و پایتخت.
افزون بر اینها رسواییهای مکرر و “دم خروس”های متعددی که از پس “قسم حضرت عباس” طراحان و مهندسان انتخابات 12 اسفند، بیرون زد و رو شد، بیصلاحیتی حاکمان و دروغگویی آنان را در مورد انتخابات نمایشی، از وجهی دیگر مشهود ساخت. اعداد و ارقام و آمار و درصدهای غریب و گاه مضحکی که کار را به حذف نتایج رسمی از سایت وزارت کشور رساند. تقلب در تقلب، انتخابات دروغین را رسواتر ساخت.
عدم شرکت برخی از مراجع تقلید و علمای حوزه در انتخابات، برای حاکمیتی که خود را “دینی” میخواند، از زاویهای دیگر، یک شکست مهم بود که نباید از آن غفلت کرد.
و در کنار همهی اینها، توافق نانوشته و اجماع غیررسمی بخشهای گوناگون نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران (اعم از داخل و خارج، مخالف حاکمیت و مخالف نظام، درون زندان و بیرون زندان، و مذهبی و سکولار) برای عدم شرکت/ تحریم انتخابات نمایشی و فرمایشی، رخداد کوچکی نبود. بهویژه که سوگیری مشترکی در مورد ضرورت برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه، وجود دارد.
خروجی این همه، شدت و عمق بحران مشروعیت نظام سیاسی، ابعاد غریب شکاف ملت – دولت در ایران، کیفیت نارضایتی و اعتراض لایههای مختلف اجتماعی نسبت به وضع موجود، و مشخص شدن مجدد توان اپوزیسیون (طیفهای مختلف با راهبردها و خط مشیهای گونهگون) بود. و این برای جنبش اجتماعی مدرن امروز ایران (و بهطور مشخص، جنبش سبز) پیروزی کم اهمیتی نبود و نیست؛ بهخصوص که 32 ماه از کودتای انتخاباتی 88 میگذرد.
تاکید بر این پیروزی و مرور اجمالی وضع برآمده و منتج از انتخابات مجلس نهم، از این جهت ضروری مینماید که همراهان جنبش دموکراسیخواهی ایران وجوه و مولفههای شورانگیز و مایهی امید، و بسترها و امکانهای در اختیار برای پیشبرد جنبش اعتراضی خود را از یاد نبرند، و احیانا تحت تاثیر تبلیغات رسانههای حکومتی (دال بر حضور “حماسی” مردم در انتخابات) یا برخی اختلافنظرهای حاشیهای و تضادهای فرعی، ساختارهای اجتماعی و وضع سیاسی جامعه مدنی ایران و اعتراض خفته و بیدار زیر پوست جامعه و نیز اصل یک حرکت و سمت و سو و ضرورتهای یک جنبش متکثر و متنوع را فراموش نکنند.
این توفیق البته محتاج پیگیری و نیازمند برنامهریزی، سازماندهی، و خط مشیگذاری و طراحی راهبردی است؛ در غیر اینصورت، بهخودی خود نمیتواند “تغییر” را در ایران متحقق کند.
خروج از وضع نامطلوب کنونی، طی این طریق و گذار به دموکراسی، چنان که “میر” جنبش سبز همین چند روز پیش تصریح کرد، نیازمند پیگیری، صبوری، استقامت، امیدواری و گذشت است.