تمام امیدها برای نادرست بودن خبر جان باختن ستار بهشتی نقش بر آب شد. اعمال حداکثر خشونت برای به زانو درآوردن شهروندی که ساز مخالف میزند به قیمت جان او تمام شده است. جوانی که تمام داشتههای مادر بیماری است، زیر بدرفتاری و خشونت غیرانسانی، قربانی میشود. شکنجه میشود و کشته، چون مخالف سیاستهای حکومت بوده است.
این یادداشت کاری به حاکمیت سیاسی و صاحبانش ندارد. رویکرد اقتدارگرایان حاکم بهقدر لازم برای شهروندان آگاه، مشخص است. چشمان باز “ندا” موقع جان باختن، مظلومیت “هاله” موقع تشییع پیکر پدر، و موارد مشابه، دیگر نیازی به بازخوانی ندارد. تفاوت شاید تنها در این باشد که ماموران بازداشت، این بار از “پلیس فتا” (پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات نیروی انتظامی) بودهاند. مطابق گزارش خواهر ستار، آنها وی را بازداشت کرده بودند. وقتی پلیس حوزهی “نرم افزاری” و فناوری ارتباطات چنین مواجههی مرگباری با یک متهم دارد، تکلیف دیگر حوزهها مشخص است.
ستار بهشتی در آخرین مطلب وبلاگاش روایت معنادار ـ والبته تأسفبار و تلخی ـ درج کرده است: “دیروز بنده را تهدید میکنند: به مادرت بگو بهزودی رخت سیاه باید بپوشد؛ دهان گشادت را نمیبندی. میگویم کاری انجام نمیدهم که لازم به بستن دهانم باشد. میگویند وراجی زیاد میکنی. میگویم چیزی را که میبینم و میشنوم مینویسم. میگویند هرکاری بخواهیم میکنیم هر رفتاری را انجام میدهیم، شما باید خفه شوید و اطلاعرسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام ونشان! بدون اینکه کسی بداند چه برسر شما آمده!…”
چنان که آمد، این یادداشت کاری با حاکمیت ندارد. روش حکومت سرکوبگران خشونتپیشه بهقدر لازم عریان است. “شوک ستار” شاید تنها از آنرو که در هفتهها ـ و بلکه چند ماه ـ اخیر، خبری چنین هولناک منتشر نشده بود، به جان جامعه مدنی اصابت میکند.
این یادداشت حتی در مقام ارزیابی وضع و کیفیت مواجهه شهروندان مستقر در جامعه مدنی با این “شوک” و “فاجعه” نیست. اینکه جامعه دچار نوعی “پوستکلفتی” شده یا “رخوت”؛ مبتلا به “محافظهکاری مشدد” است یا “هراس واقعی”؛ سراپا آغشته به محاسبات و ملاحظات “عقلانیت ابزاری” است یا درگیر معاش و مد.
روی سخن این مکتوب جانهای آزاده و بهدرد آمده از این فاجعه، و مطلعان سوگوار است. آنهایی که خبر هولناک را خوانده و شنیدهاند و از جان گریستهاند. کسانیکه صرفنظر از ادبیات وبلاگ منتسب به ستار بهشتی، و مستقل از نوع نگاه و باورهای سیاسیاش، سوگوار زیستن در سرزمینی هستند که انسانی بهخاطر نوشتن عقایدش، تا آنجا هدف خشونت قرار گیرد که در اوج جوانی و سلامتی، جان بسپارد.
در برابر دستگاه سانسور و تحریف حقیقت دولت رانتی ـ ایدئولوژیک مستقر، و در برابر دروغپردازیها و کذبگوییها و تزویر حاکمیت متکی به شخص ولایت مطلقه فقیه، گریزی نیست جز تمسک به تمامی ابزارها و امکانهای مشروع، برای اطلاعرسانی و آگاهی بخشی در مورد چگونگی جان باختن یک شهروند.
شهروندان دینباوری که این آیهی قرآن را خواندهاند: “مَن قَتَلَ نَفْسًا بغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا” (هرکس کسی را جز به قصاص یا به کیفر فسادی در زمین بکشد چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد ـ آیه ۳۲ سوره مائده)، اگر قربانیان مظلوم کهریزک را بهیاد ندارند، اینک باید از روایت هولناک جان باختن ستار ۳۵ ساله مطلع شوند؛ مطلع شوند و “خبر فاجعه” را منتشر کنند.
جامعهای که درگیر هزار و یک مشکل اقتصادی و میشتی است، و درآمیخته با روزمرگی و متأثر از “معرفت دروغین”ی که دستگاه عریض و طویل صدا و سیما منتشر میکند، اگر از وقایع هولناکی که زیر پوست استبداد دینی بهوقوع میپیوندد باخبر نشود، چه بسا هزینههای بس سنگینتری متحمل شود. اگر به هر دلیل، عزمی برای تغییر وضع اسفبار موجود نیست، دستکم نسبت به عمق رسوخ ناپاکی و شدت قساوت در سرزمینشان، وقوف یابند. تصمیم برای چگونگی مواجهه با وضع دردناک مستقر، البته با خود ایشان است.
امام علی در سخنی مشهور میگوید: “جاهِدوا فی سبیلِ اللّه ِبأیْدیکُم، فإنْ لَمتَقْدروا فجاهِدوا بألسنَتِکُم، فإنْ لَمتَقْدروا فجاهِدوا بقُلوبکُم”؛ “در راه خدا با دستهای خود بکوشید، اگر نتوانستید با زبانهای خود تلاش کنید، و اگر باز هم نتوانستید با دلهای خود مجاهده کنید.”
“آگاهی کاذب” پاشنه آشیل حاکمان سرکوبگر و تزویرگران خشونتپیشه است. اگر نه به دست، با زبان، باید برای نشر آگاهی در جامعهی قربانی، کوشید. شهروندان بیخبر از جوان جانباخته زیر شکنجه، وضع مادر بیمار و خانوادهی سوگوار و حیران، باید بدانند که در چه جغرافیایی درپی زندگی میدوند. آنگاه، دستکم، “همدلی” خواهند کرد.
اینجا میدان اعتراض به انتخابات و رقابت بر سر قدرت نیست. کسی در خیابانهای شهر فریاد نزده یا شیشهی بانکی را نشکسته. پای جان شهروندی در میان است که تنها بهخاطر بیان عقیدهاش، هدف خشونت غیرانسانی حداکثری قرار گرفته و جان باخته است. شکنجه شده و جان باخته چون “شیشههای دودی خانهی عنکبوت” را با اطلاعرسانی خود، هدف قرار داده است.
چه کسی شک دارد که تصریحات قانون اساسی و تاکیدات اعلامیه جهانی حقوق بشر و بدیهیات انسانی در مورد ستار بهشتی نقض شده است؟
نمایندگان مجلس نمایشی و فرمایشی، دستگاه قضایی صادق لاریجانی، و قوه مجریهی احمدینژادی که مدعی حراست از حقوق اساسی شهروندان است، هرگونه که مایلاند در قبال فاجعه موضع بگیرند و عمل کنند. وقتی حاکمیت ملی موجود نیست، توقع پاسداری از حقوق شهروندان، آب در هاون کوبیدن است.
“شهروندان جامعه” باید بدانند که در ایران چه میگذرد. آنگاه خود با حاکمان تعیین تکلیف خواهند کرد. این فاجعه، میتواند شتری خوابیده پشت در خانهی تمام ایرانیان غیرخودی باشد.
نیروهای امنیتی ـ چنانکه ستار در وبلاگاش گزارش کرده ـ به او هشدار داده بودند که “شما باید خفه شوید و اطلاعرسانی نکنید”؛ باید خفه شدن ستار را بهخاطر خفه نشدنش، فریاد کرد. فاجعه را باید فریاد کرد، با هر امکانی و در هر مجالی.