آقای علی لاریجانی در همین دو ساله به درایت و سیاست ورزی، در رسانه های خبری دنیا زبانزد شده است، و خوشبختانه ادبیاتی که قبل از دبیری شورای عالی امنیت ملی انتخاب می کرد از یادها رفته است. اما ایشان دیروز به شرحی که آمده گفته است آمریکا اگر خواستار مذاکره است درخواست رسمی بدهد، ما با دید مثبیت بررسی می کنیم.
بر اساس درس اول کار اطلاع رسانی باید پرسید مخاطب این سخن کیست. مردم جهان، دولتمردان جهان، یا مردم ایران. پاسخ معلوم است هیچ کدام از دو گروه اول نمی توانند بود، چرا که آنان دچار این توهم نیستند که با توجه به شرایط حاضر و قطعنامه شورای امنیت و اجرای سیاست ماشه، که ایران با خوش خیالی آن را ندیده گرفت تا بند محکم تر شد، آمریکا نیاز و اصرار به گفتگو با ایران دارد. اگر حظی هم از واقعیت در چنین خیالی باشد آنان بدان اعتقادی ندارند. می ماند مردم ایران که این روزها همه تلاش برای غیرت فروشی به آنان است و به نظر می رسد جناب لاریجانی هم به دیگران پیوستند در همین زمینه. و قصد القای این را دارند که ایران برای واشنگتن شرط گذاشت و در قالب بزرگ تر به آن ها گفت ورقه ات را بفرست تا بررسی کنم و نمره بدهم.
البته که چنین دانه های توهمی اطلاعاتی برای شعارگردانان نمازهای جمعه، یا نوحه خوانان زیر دست حاج منصور ارضی خوب است اما آیا این همه دانه سازی برای آنان – که همه می کنند - کافی نیست که حضور آقای لاریجانی بدین میدان هم لازم آمد.
اینک می توان پرسید جمله نقل شده کدام بخش از منافع ملی ایران را تامین می کند. این سئوالی است که حتما باید بدان جواب داد. به ویژه که در این ماه ها از این دست غرورفروشی ها در آسمان تبلیغات سیاسی ایران مدام در حال چرخش و گردش است. مگر نه که چندی پیش رییس جمهور گفت غرب آن قدر بیچاره شده که به این هم راضی بود که یک ساعت هم شده به طور صوری ما تعلیق را متوقف کنیم که بتوانند به دنیا بگویند حرفشان درست در آمد. [نقل به مضمون] آقای احمدی نژاد جواب سئوال را ما را نداد که پرسیدیم اگر چنین است چرا شما نکردید که یک ساعت عملیات را متوقف کنید تا بحران رفع شود.
از آن سخنان لابد فرض بر این بود که غرب از افکارعمومی اروپائی رودربایستی دارد که ما نداریم. اگر چنان باشد هم باز می پرسم چرا برای تامین منافع ملی خود آن درخواست را قبول نکردید . اگر بعد از فرموده رییس دولت ا یک دلار از ثروت ملی ایرانیان بر سر این کار هدر رود یا جان یکی از مردم به خطر افتد، یا موسسه ای ویران شود، ملت ایران خواهند توانست از رییس دولت شاکی باشد که می توانست به بهائی اندک [یک ساعت تعلیق غنی سازی] جلو این خسران را بگیرد، و نگرفت. چنان که تا همین جا هم ملت ایران اگر دادگاهی بود حق داشت عارض شود که آقای احمدی نژاد در دفعات مختلف چنان سخنانی بر زبان آورده که شان ریاست جمهور منتخب مردم ایران را حفظ نکرده است. عزت مردم ایران تنها بدان نیست که آقای لاریجانی به ملت بگوید دیدید آمریکائی ها نامه نوشتند و تقاضای مذاکره کردند. بلکه عزت واقعی بدان است که کسی بالاترین مقام اجرائی این کشور را چندان پائین نبرد که نامه هایش در دنیا بی جواب بماند، وقتی رییس دولت سخنانی می گوید در حضور یک عالم روحانی که بعد خود ناچار به تکذیبش می شود، وقتی آشکارا اطلاعات دروغ به مردم ایران می دهد. با گفتن داستان های ساختگی مانند تولید انرژی هسته ای در خانه توسط یک نوجوان شانزده ساله، شان مردم ایران را تا کودکان نابالغ پائین می آورد و شان صاحب آن مقام را در اندازه کارآموزان تدریس در مهدکودک. وقتی آقای احمدی نژاد با ارائه آمار غلط، و سخنان جلف و نسنجیده تصویری از این مقام عالی خود به دست می دهد که گوئی کسی به تعمد قصد دارد نشان دهد ملت ایران ضعیف و غیرقابل اعتنا و نابالغ است. تا قبل از سوم تیر سال 84 قرارمان بود که در روز مبادا دامن آقایان چمران و دکتر شیبانی را بگیریم که بر اساس کدام پیام و تکلیف و یا مصلحت آقای احمدی نژاد را به شهرداری تهران برگزیدند، اما اینک کار از آن حد گذشته است.
اینک سئوال این است که آیا با آن چه از آقای علی لاریجانی نقل شده، باید حکم داد که ما در وضعیتی بدتر از آن که تصور می رفت گرفتار آمده ایم و یک فرهنگ عمومی اینچنینی بر تمام اجزای حکومت حاکم شده، به گونه ای که عقلا نیز نه با تدبیر و درایت، بلکه به تاسی از رییس دولت به غرورفروشی به خلق مشغولند و فقط مانده است تکرار شعارهائی که معلولا پشت کامیون های صحرائی نوشته می شود. پس تمام آن نشانه ها بر لزوم شطرنج بازی کردن به جای بوکس، یا حرکت در جهت برد – برد به جای باخت – باخت، چه شد.
نگارنده این سطور در همه ماه های گذشته خوش بینی و امیدواری از دست نداده، در جواب کسانی که نگرانی زیاد وادارشان کرده که کفه ایران را در مجادله امروز سیاه و سبک می بینند، استدلالم این بوده است که نه مذاکره کنندگان از هیچ یک از میزهای طرف مقابل چیزی کسر دارند و نه پشتوانه علمی و سیاسی شان کمترست. می ماند این که ما اطلاعاتمان کمتر است یا آن که این گونه سیاست ورزی را نمی شناسیم. با خود و دیگران گفته ام همان طور که سخنان جورج بوش هم توسط خبرگان و نخبگانی تهیه می شود و چندین اتاق فکر پشتوانه نظراتی هستند که اعلام می دارد، ایران نیز امروز، ایران سال های اول انقلاب نیست، نیروهای کارکشته و تحصیل کرده و هم تجربه دیده دارد که تصمیم ها گرچه از دهان یکی بر می آید اما حاصل جمع همه آن هاست. این خوش به دلی و امیدواری از اطمینان به درایت کسانی از جمله آقای علی لاریجانی بوده است که می توان پذیرفت که زیر فشار فوق العاده ای که شرح آن در سال های بعد داده خواهد شد. اما ناگزیر باید اعتراف کرد که اظهار نظرهائی چنان که آورده شد، امیدی باقی نمی نهد.
بهتر آن است که کسانی که برما نهیب می زنند که نگران نباشید و اصرار دارند که نگرانی را دشمن برساخته و جنگ روانی اوست، به جز دستوری که صادر می کنند، شرایط آرامش را هم فراهم آورند. در این شرایط اگر پرده نبوشیم به ظاهر همان دشمن بیش تر آرامش می دهد، چون شب و روز به زبان های مختلف اعلام می دارد که جنگی نیست و در دستور جز مذاکره نیست. بنابراین نمی تواند جنگ روانی کار دشمنی باشد که فرماندهان نظامی اش اعلام می دارند که دستور داریم به هیچ نوعی ایران را تحریک نکنیم و دنبال بهانه برای آغاز جنگ نمی گردیم. اما به راستی در این سو که خودی است چنین آرامشی ساخته می شود. وقتی روزنامه می گشائی همه اش رزمایش است که در کنار اخبار مربوط به ناکارآمدی نیروهای نظامی و انتظامی در دفع یک گروه نیاموخته و برهنه و گرسنه می آید. در کنارش اظهار نظرهائی مانند ترمز و دنده عقب قطار هسته ای را کنده ایم، که حتی مدیران کیهان که واضع نظریه درخشان “بی فرمان و ترمز در جاده یک طرفه” بودند نیز این بار در به کار بردنش اکراه نشان دادند. کیهان روز یکشنبه ترجیح داد از خیر این گفته بگذرد و خبر یک ماه گذشته و کهنه شده پرتاب موشک فضائی را در صدر گزارش های خود بنشاند. روز دوشنبه هم ورژن تازه ای از آن نطق که همه جا چاپ شده بود خلق کرد، انگار که ایشان فرموده قطار یک خطه که دنده عقب ندارد.
انگار باز حکایت همان کنیز برزنگی است که علت گریه و شیون کودک می پرسید و مادر گفت هم از تو می ترشد. او را زمین بگذار، گریه اش می افتد. دولتمردان هم اگر مردم را به حال خود رها کنند کمتر اسباب نگرانی و پریشانی هست. مردم به راستی می روند دنبال خرید عید و همچنان سرگرم رساندن خرج به دخل می شوند که خود به اندازه کافی کارسازست.