اصلا عجیب نیست که محافظه کاران در کنار بقیه دشمنان ایران و کیهان به عنوان دفتر حفاظت منافع اسرائیل در تهران بعد از بیانیه لوزان مثل کنیز کفگیر خورده دارند ناله می کنند و چادر دور کمر هر چند دقیقه ضجه می زنند و خاک توی صورت خودش می پاشند. از یک طرف احمد توکلی و برخی نمایندگان مجلس گفته اند که بیانیه های لوزان باید به تائید مجلس برسد. انگار نه انگار این مجلس همان مجلسی است که هشت سال احمدی نژاد این همه امتیاز به روسیه و چین و هند و ترکیه و بقیه کشورها داد، یک کلمه صدا از اینها در نیامد و حتی نمایندگان مجلس در تمام آن مدت قبل از رفتن به توالت از فتوای ولی فقیه استفاده می کردند. اصلا در تمام آن سالها مجلس نه در راس امور، بلکه در معده امور و ذیل امور هم نبود، حالا چطور است که یک دفعه نمایندگان مجلس که هشت سال تمام وجودشان با صداقت در لایه ای از لوبریکانت آغشته شده بود که وقتی برای اثبات اخلاص شان در نهاد رهبری فرو می روند، نظام دچار درد و بحران نشود و رهبری هم خوشش بیاید. حالا این برادرانی که هشت سال اصلا نظر نداشتند چطوری همه با هم فیلسوف شدند؟ به نظر من دلیل مخالفت تندروهای جبهه پایداری و شریعتمداری با بیانیه لوزان شامل این موارد است:
یک، بیانیه لوزان به تحریم غرب به ایران خاتمه می دهد، در نتیجه مردم ایران از زمان برداشتن تحریم نفس می کشند و زندگی راحت تری می کنند، طبیعی است که این موضوع برای نمایندگان مجلس دردناک خواهد بود.
دو، همین دیروز، یک هیات پنج نفره از اراذل و اوباش مثل حسن عباسی برای نوشتن فیلمنامه ای در بزرگداشت سرداران جمع شدند و گفته اند که قرار است این گروه با استفاده از دهها نویسنده بزرگ کشور یک فیلمنامه بنویسد و بعد یک گروه بزرگ از کارگردانان کشور یک فیلم بسازند که لابد دو هزار بازیگر مهم سینمای ایران نقش اولش را بازی کنند. یک طوری از ساختن یک فیلم بزرگ حرف می زنند انگار می خواهند جنگ سوم جهانی را اداره کنند. از همه این موضوعات گذشته توجه کنید وقتی برای ساختن یک فیلم در عرض دو روز یک دکان عظیم باز می کنند که به اندازه حقوق شش ماه کارگران یکی از صدها کارخانه ای که ماههاست حقوق نگرفته اند، پول صرف یک فیلم می شود، تازه می شود فهمید که این برادرانی که نان شان توی جنگ و دعواهای ناشی از تحریم و درگیری ایران و آمریکاست چطوری می توانند منافع شان را ول کنند و به منافع ملی بچسبند؟ بدون شک می گویم نود درصد همه کسانی که فراری و پورشه سوار می شوند اگر مفتخورهای تحریم و سوء استفاده کنندگان از بحران اقتصادی نباشند هرگز نمی توانند چنین درآمد هایی داشته باشند. چطوری انتظار داریم این افراد با پایان یافتن منازعه ایران و آمریکا مخالف باشند؟
سه، شریعتمداری که در تمام عمرش نیم ساعت هم موفق به دیدن مردم عادی ایران نشده و یک عمر نان سوبسیدی حکومت را می خورد، دیروز گفته که “بیانیه لوزان کام مردم ایران را تلخ کرد.” بگو تو از کجا فهمیدی؟ مگر اصلا می دانی که این ملت چطوری کام شان تلخ می شود و چطوری شیرین؟ لابد از نصفه شب به خیابان رفتن و زدن و رقصیدن ملت فهمیده که کام شان تلخ است و اینقدر هم تلخ است که حتما باید بزنند و برقصند تا کام شان شیرین شود.
چهار، از اینها گذشته، همه کسانی که از رهبری خیلی هم خوششان نمی آید و گاهی هم انتقادهایی از او می کنند گفته اند که “تمام بیانیه لوزان با موافقت رهبری امضا شد.” در مقابل، همه آنها که چاکر و مخلص و غلام و عبد و عبید رهبری هستند و می دانند که اگر موافقت خامنه ای نبود اصولا معنی نداشت که این بیانیه امضا شود، می گویند “بیانیه لوزان از پنج خط قرمز رهبری عبور کرده است.” وسط این دعوا هم که عده ای می گویند رهبری طرفدار بیانیه است و عده ای می گویند رهبری مخالف بیانیه است، آقای رهبر هم زبانش را موش خورده و انگار نه انگار این همان بلبلی است که در مملکت هر کسی از جایش تکان می خورد، یک ساعت چهچه می زند. البته خیلی هم غیرطبیعی نیست. خود شریعتمداری صد بار گفته که بدون نظر رهبری امکان ندارد وزارت خارجه توافقی را بپذیرد. همه هم این را می دانند، ولی مسئله این است که بالاخره خامنه ای که نمی تواند تا ابد در وضعیت بلاتکلیف بماند. حالا هم که وضع خودش را روشن کرده این برادران هم دارند هی ناله می کنند شاید از آن نظر برگردد.
پنج، یکی از ناراحتی های اصلی امت حزب الله و موجوداتی مثل نقدی و شریعتمداری این است که چطوری ظریف و هیات همراهش هشت شبانه روز با وزرای خارجه آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه و روسیه و چین در یک اتاق بودند ولی نه آنها را گاز گرفتند، نه با سنگ به آنها حمله زدند، نه دمپایی به طرف شان پرتاب کردند، نه حتی دو تا فحش آب نکشیده به آنها دادند. هر چه فکر می کنند که چطوری این سازشکاران فرصت تاریخی به این مهمی را از دست دادند، نمی توانند بفهمند. فهمیدنش هم سخت است. اصلا ممکن نیست. چطوری می شود که احمدی نژاد هنوز به نیویورک نرسیده رسانه های آمریکایی او را “یک تکه گه” می خواندند، رئیس دانشگاه کلمبیا او را “دیکتاتور حقیر” می خواند و برلوسکونی موقع شام او را سر شام راه نمی داد، ولی حالا ظریف مثل آدم حسابی ها، به عنوان نماینده یک قدرت بزرگ، رسمیت دارد، احترام دارد و هشت روز مذاکره کرده و قشنگ حرفش را زده و به توافق هم رسیده.
به نظر من این اتفاقات طبیعی است و نیاز به زمان دارد. برادران حزب الله مثل بی خانمان های کارتن خوابهای زیرپل بروی سگ بغل کن لانتوری که یک سال و سه ماه است حمام نرفته اند، وقتی بعد از همه این مدت یکی دست و پای شان را محکم می گیرد و مو و ریش و سبیل شان را می تراشد، پرت شان می کند در وان آب گرم، مجبورشان می کند خودشان را بشویند و لباس های کثیف شان را می اندازد توی آتش تا منبع کثافت از میان برود، طبیعی است که طرف تا یک هفته حالش خراب است. از اینکه تمیز شده ناراحت است. هشت سال به بوی جوراب گندیده و بوی کثافت، بوی گازوئیل روی شلوار عادت کرده بود، اصلا من چرا حرف می زنم. بروید یک بار دیگر یک عکس احمدی نژاد را بعد از این مدت نگاه کنید. ببینید بوی بد احساس نمی کنید؟ حالا این آدمها از آن گند و کثافت تمیز شده اند و احساس ناامنی می کنند. حق هم دارند، ولی بالاخره باید یک روز تمامش می کردند.
زیاد نگران نباشید. یکی دو هفته دیگر حالشان خوب می شود. این وضعیت طبیعی است.