در ماه ژانویه 2008 کتاب “بمب و قرآن”: زندگینامه رئیس جمهور ایران محمود احمدی نژاد” توسط انتشارات مومان در فرانسه منتشرشد. خوانندگان نوول اوبسرواتوربا نویسنده این کتاب، میشل توبمان که سردبیرنشریه “لومی یوردموند” نیزهست دریک برنامه پرسش وپاسخ اینترنتی شرکت کردند که ترجمه بخش هایی از آن را می خوانید.
زندگی احمدی نژاد کدام جنبه از سیاست فعلی ایران را روشن می کند؟ آیا موضع گیری های او در سطح بین المللی ریشه در آموزش او دارد؟ آیا او به اعتقادات دوران جوانیش وفادارمانده است؟
واقعیت این است که کتاب های زیادی درباره مسئله هسته ای ایران نوشته شده امّا تا الان عدّه کمی به مردانی که ایران را رهبری می کنند توجه نشان داده اند. از عجایب است که کتاب من اولین کتابی است که به زندگی رئیس جمهورایران می پردازد.
به نظرمن شناخت شخصیت احمدی نژاد و درک عملکرد ایران برای ارزیابی بهتر خطرهای احتمالی دستیابی این کشوربه بمب اتمی، لازم و ضروری است. من درکتاب خود توضیح می دهم که احمدی نژاد یک شخصیت افراطی است، کمی شبیه لوپن ما فرانسوی ها. درباره مسئله هسته ای خیلی حرف زده می شود امّا
درباره مسائلی که ملت ایران درزندگی روزمره خود تحمل می کند هم باید حرف زد. البته ایران قبل ازاحمدی نژادهم کشوری دیکتاتوری بود امابعد از انتخاب او مسائل حدّت بیشتری گرفتند. مثلاً بنابرآماررسمی، اعدام در ایران درسال2007 بیش از 200 مورد بوده است، رقمی که درآمارسازمان های حقوق بشربه 400 مورد می رسد. این ارقام ایران را دررأس لیست سیاه کشورهای مجری اعدام به نسبت سرانه جمعیت قرارداده است، چون اگرچه آمار اعدام درچین به 1000 نفرمی رسد اما باید توجه داشت که چین یک میلیارد جمعیت دارد. من به عنوان یک دموکرات وچپ مخالف حکم اعدام درفرانسه وهوادارحقوق همجنس گرایان وبرابری زنان با مردان نمی توانم بپذیرم که در ایران همجنس گرایان مورد آزارقرارگیرند. زنان در قوانین جزائی پائین تر از مردان باشند و حکم اعدام به شکل گسترده و دربعضی موارد به شکل سنگسار یا پس از قطع عضو در ملأعام اجرا شود. وقتی زنی متهم به زنا می شود ممکن است حتی به مرگ محکوم شود
درحالی که مردی که با او رابطه داشته مجازات سبک تری متحمل می شود. و بدتر اینکه اگر به زنی تجاوز شود، زن است که گناهکارشمرده می شود نه تجاوزکننده. چه کسی می تواند این همه را به اسم تفاوت فرهنگی توجیه کند؟ من به عنوان کسی که همه افراد بشررا درهرجای جهان که باشد یکسان می دانم به حقوق بشر اعتقاد دارم و فکر می کنم این حقوق باید شامل همه ملت ها، چه شرقی و چه غربی شود.
سئوال: آیا همه ایرانی ها همان مواضع احمدی نژاد را دارند یا یک جریان صلح طلب در ایران وجود دارد؟
جواب: البته که نه. احمدی نژاد نماینده قشری ترین طبقه سیاسی ایران است. همین چند لحظه پیش گفتم که او به نوعی لوپن ماست.
در درون خود حکومت، اسلام گراهای اصلاح طلب ومحافظه کار حضور دارند. این هاهرچند طرفدارحکومت دینی وضددمکراسی و حکومت لائیک اند امّا میانه روترازاحمدی نژادند. برعکس اکثریت مردم نه تنها از احمدی نژاد که از کلّ حاکمیت فاصله گرفته اند. این حکومت شاید نماینده 20 تا 30 درصد مردم باشد. تمام جریان های فکری غیراسلامی خواه لیبرال ها و خواه کمونیست ها کاملاً از انتخابات کنار گذاشته شده اند و حق ندارند مطبوعات آزاد داشته باشند وسران شان یا اعدام شده اند یا زندانی. و امّا در مورد مسئله هسته ای. در اینجا دوچیز را باید ازهم جدا جداکرد: انرژی هسته ای و بمب اتمی. در مورد انرژی هسته ای غیرنظامی ایرانی ها می پرسند چرا نباید کشورشان ازآن بهره مند شود و دراین مورد حق با آن هاست. در مورد بمب اتمی، حکومت ایران اهداف هسته ایش را در هاله ای از ابهام پوشانده است. امّا مسلم است که اکثریت ایرانی ها دلشان نمی خواهد که لجاجت حکومت فعلی کشورشان را درگیرجنگ کند.
فکر می کنید که احمدی نژاد واقعاً قدرت آن را داشته باشد که ایران را به مسیر درگیری با آمریکا یا اسرائیل بکشاند؟ در این صورت ارتش چه خواهد کرد؟
یک چیز مسلم است. احمدی نژاد هدفش کشاندن کشور به درگیری، نه تنها با اسرائیل که با کلّ جهان غرب است. باید او را جدّی گرفت. او با تکرار مدام این حرف ها قصدش فقط عوام فریبی نیست. ریشه این حرف ها را باید در تربیت و فرهنگ و ایدئولوژی اوجستجو کرد. امّا خواستن همیشه توانستن نیست.
احمدی نژاد رئیس جمهور است امّا ایران پیش از هرچیز یک حکومت دینی است و قدرت اصلی در دست روحانیت است. رئیس جمهور نمی تواند به تنهائی تصمیم بگیرد که با غرب وارد جنگ شود. امّا ایران الان دربحران وحشتناکی به سرمی برد. امسال برای مردم ایران زمستان خیلی سختی بوده است. مردم برای بنزین باید درصف بایستند آنهم درکشوری که دومین تولید کننده نفت جهان است. این برای اسلامگرایان حاضر درحکومت شکست کامل سیستم اقتصادی است. به همین جهت رهبران ایران، به دلیل ناتوانی درپاسخگوئی به نیازهای اولیه مردم، ممکن است تصمیم نابخردانه ای بگیرند.اختلاف درون حاکمیت شدید است بنابراین نمی توان با قاطعیت گفت که اگر احمدی نژاد امروز تصمیم به جنگ بگیرد آیا کسی می تواند مانع این تصمیم شود یا نه.
فکرنمی کنید اگریک مسلمان یا یک عرب یا یک ایرانی زندگینامه احمدی نژاد را می نوشت بی طرفانه تر برخورد می کرد؟ آیا می توانید ما را قانع کنید که با این کتاب قصد نداشته اید به جمع کسانی که می خواهند یک چهره شیطانی از احمدی نژاد برای مردم جهان ترسیم کنند، بپیوندید؟
من ایرانی های زیادی را می شناسم، ایرانی های مسلمان که خیلی بیشترازمن با احمدی نژاد خصومت دارند. کسانی که با گوشت و پوست و استخوانشان از حکومت اسلامی زجردیده اند. اعضای خانواده خود را ازدست داده اند، زندانی بوده اند و مجبور شده اند ایران را ترک کنند. پس واضح است که اگر آن ها به جای
من کتاب را می نوشتند به اندازه من بی طرف نبودند.
حرف های احمدی نژاد در نفی اسرائیل چه نقشی در اهداف هسته ای ایران دارد؟
نفی اسرائیل از طرف احمدی نژاد واقعیتی است که از مواضع رسمی ضد صهیونیستی تمام رهبران جمهوری اسلامی ایران از گذشته تا حال نشأت می گیرد. نباید دچار توهّم شویم وفکرکنیم که احمدی نژاد بلامقدمه ظاهرشده است. او محصول انقلاب اسلامی 1979 ایران و همانطور که درکتابم گفته ام، فرزند انقلاب است یعنی کسی که درزمان سقوط شاه به سن بلوغ رسیده است. حکومتی که پس از انقلاب مستقرشد ضدغرب بود و نفرت از اسرائیل را اشاعه داد. رهبران ایران هرگز نام اسرائیل را به زبان نیاورده و نمی آورند و ترجیح شان این است که بگویند “حکومت نامشروع صهیونیستی”. نفی هولوکاست هم استدلالی است در همین چهارچوب. برای احمدی نژاد اصلاً اهمیتی ندارد که بداند در جنگ جهانی دوم در اروپا واقعاً چه اتفاقی افتاده است.
او حاضر است بپذیرد که یهودیان رنج کشیده اند و آزار دیده اند امّا به نظرش از کشتار یهودیان برای مشروعیت بخشیدن به دولت اسرائیل استفاده سیاسی شده است. این بحث گرچه انحرافی است امّا در دنیای مسلمان که همه چیز توطئه تلقی می شود، زیاد طرفدار دارد.
تعداد معترضین به رئیس جمهور در میان ملت و نسل جوان ایران روزبه روز بیشترمی شود.
میان مردم و حکومت در ایران شکاف بسیار عمیق شده است. من بخش مهمی از کتابم را به این امر و جنبش اصلاح طلبانه 1997 در ایران اختصاص داده ام. در این سال طیف گسترده ای از ایرانیان و به ویژه زنان و جوانان که بیش از نصف جمعیت کشوررا تشکیل می دهند، برای انتخاب خاتمی بسیج شدند. خاتمی مخالف حکومت نبود امّا یک اسلامگرا با “چهره انسانی” بود. شاید بتوان اورا تاحدّی شبیه دوبچک، رهبر بهار پراگ که کمونیستی بود با “چهره انسانی”، دانست. با انتخاب خاتمی ایران برای چند سال طعم واقعی آزادی را چشید. ظهور نزدیک به دهها روزنامه و سایت اینترنتی و نمایشنامه شاهد این مدعایند. امّاخاتمی که نمی خواست از سیستم حاکم جداشود، هوادارانش را مأیوس کرد. اصلاح طلبان که از نظر روحیه و تشکیلات ضعیف شده بودند، در انتخابات ریاست جمهوری 2005 درمقابل احمدی نژاد که تجسم انتقام ارتجاع از اصلاحات بود، بازنده شدند. انتخاب او به این معنا نبود که مردم از حکومت راضی اند بلکه نشاندهنده
یأس و تسلیم بسیاری از مردم بود. امّا اکنون چند ماه است که ما شاهد تولّد دوباره یک جنبش سندیکائی مخفی و تظاهرات دانشجویان، حتّی در حضور خود احمدی نژاد، هستیم. اقلیت های ملی که محروم ترین قشر ملت ایرانند در مرزهای کشور دست به اعتراض زده اند. با وجود این شواهد من با شما هم عقیده ام: نسل
جوان و اکثر ایرانیان نه تنها به احمدی نژاد که به کلّ حاکمیت معترضند و می خواهند مثل ما در آزادی، دمکراسی ورفاه زندگی کنند.
اگر احمدی نژاد به این اندازه که شما ادعا می کنید خطرناک است ــ به خصوص که به گفته شما در مصاحبه هایتان به قشرمحروم حومه تهران تعلق دارد ــ واگردرحمله ها شرکت داشته است، آیا می توانست به آمریکا برود؟
اوّل ازهمه اینکه اگر کسی تعلق به اقشار محروم را ننگ بداند، دچار بلاهت محض است. امّا واقعیت اینست که هواداران مسلمانان قشری در دهه های قبل از سقوط شاه از میان این اقشار برخاستند. البته نظریه های اسلامی در محافل روشنفکری و در میان اقشار دیگر مردم هم بازتاب وسیعی داشت. درک انقلاب اسلامی بدون شناخت تاریخ معاصر ایران و به خصوص احساس خصومت شدیدی که نسبت به غرب درحکومت شاه وجود داشت، ممکن نیست. اگر به خاطر داشته باشید در 1971 شاه جشن های دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی را برگزارکرد.وبسیاری از رهبران جهان به خصوص آمریکا و فرانسه و انگلیس در این جشن ها در تخت جمشید شرکت کردند و دربرابر چشمان مردمی که در فقر می زیستند به نمایش بی پرده تجمل و ثروت پرداختند. همین مردم از حکومت شاه و می توان گفت از غرب که حامی او بود روبرگرداندند و زمینه را برای به قدرت رسیدن خمینی آماده کردند.
آیا در کتاب شما نکات جدیدی در مورد شرکت احمدی نژاد در گروگان گیری سفارت آمریکا وجود دارد؟
البته. یک فصل تمام از کتاب من اختصاص به فعالیت های تروریستی احمدی نژاد جوان دارد. به طور قطع و یقین او در گروگانگیری سفارت آمریکا که در نوامبر 1979 شروع شد و تا ژانویه 1981 یعنی 444 روز طول کشید شرکت داشت. در تمام این مدّت پنجاه دیپلمات آمریکائی و خود سفیر در محل سفارت زندانی بودند. این حادثه در تاریخ روابط بین الملل بی سابقه بود و حکومت ایران را برای سالها در انظار جامعه جهانی بی اعتبارکرد. به همین جهت من تأکیدم را روی این دوره گذاشته ام. از مجموع شواهدی که جمع کرده ام مشخص می شود که احمدی نژاد در آن دوره یکی از رهبران تشکیلات اسلامی دانشجویانی بود که گروگانگیری سفارت را سازماندهی کردند. او اوّل با این کار مخالف بود، نه برای اینکه میانه رو بود بلکه
به این علت که می گفت باید به سفارت شوروی هم حمله شود. امّا وقتی آیت الله خمینی چراغ سبز داد، او که یک هوادار تشکیلاتی بود به این اقدام پیوست. در واقع او بخشی از گروه کوچکی بود که به مدّت بیش از یکسال این عملیات را رهبری می کرد. امّا اینکه ایا او جزو کسانی بود که گروگان ها را نگه داشتند و آزار دادند، من در این مورد محتاط بوده ام، چون بعضی از شاهدان می گویند بله و بعضی ها می گویند نه. در هرصورت آنچه که مسلم است اینست که احمدی نژاد در این عملیات نقش مهمی داشته است. امّا قضییه به همین جا ختم نمی شود. من شاهدانی داشته ام که گفته هایشان دست اول است. آن ها احمدی نژاد را متهم می کنند که در آغاز دهه هشتاد[ میلادی] در شکنجه و اعدام بسیاری از مخالفان در زندان های ایران شخصاً شرکت داشته و حتی به مغز زندانیان محتضر “تیرخلاص” می زده واین کاررا صدها بار تکرار کرده است. بعدها گویا احمدی نژاد برای سازمان های مخفی ایران کار می کرده و مخالفان حکومت را از جمله در خارج از کشور تحت نظر می گرفته است. یکی از شاهدان دست اول من یک سینماگر ایرانی است که او را متهم می کند که در ترکیه یکی از افسران سابق ارتش شاه را با حیله به تله می کشاند وافسر مزبور، احتمالاً به دست خود احمدی نژاد، کشته می شود.
یکی دیگر از شاهدانم یک شاعر بزرگ ایرانی است که اورا متهم می سازد که با دستان خودش یکی از وزرای سابق اولین دولت خمینی را به خاطر اینکه مخالف قانون اساسی اسلامی بود، به قتل رسانده است. من در کتابم جزئیات تازه و بسیار مهمی درباره قتل قاسملو، رهبر کردها که در 1989 در وین به همراه تعدادی دیگر از مبارزان استقلال طلب کرد کشته شد، فراهم آورده ام. به اضافه گفته های بسیار جدّی شاهدانی که اورا تروریست و شکنجه گر می دانند. رئیس دولت تروریست و شکنجه گر در جهان زیاد پیدا نمی شود! برای من در کتابم گفتن این مسائل جالب بوده است نه شرح مبارزه سیاسی یا ایدئولوژیک له یا علیه آمریکا.
منبع: نوول اوبسرواتور، 14 فوریه