مردم چه زمانی از خواب بیدار می شوند؟

نویسنده

» تحلیل لوپوئن از انتخابات ایران

نیکولا باورز 

علی رغم رد صلاحیت اصلاح طلبان ازسوی رهبر انقلاب علی خامنه ای، انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که اشتیاق و عطش جامعه مدنی برای تغییر بسیار قابل توجه است. سرکوب وحشیانه جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ که علیه انتخاب پرتقلب محمود احمدی نژاد به اعتراض برخاسته بود، باعث نشد تا ۷۲ درصد از ۵۰ میلیون رأی دهنده مأیوس شوند. آنها در همان دور اول با ۵۱ درصد آرا، حسن روحانی، شخصیت مذهبی میانه رو را انتخاب کردند و مانع پیروزی سعید جلیلی، نامزد محافظه کار شدند.

انتخابات ۱۴ ژوئن ۲۰۱۳ به مانند رفراندومی بود که علیه محمود احمدی نژاد برگزار شد؛ او طی هشت سال ریاست جمهوری خود ایران را نابود کرد و آن را تحت تحریم کشورهای جهان قرار داد و درواقع همه چیز را قربانی دستیابی به سلاح اتمی کرد. ایران با وجود داشتن چهارمین ذخیره نفتی و دومین ذخیره گازی جهان [پس از روسیه] در مرز ورشکستگی و سقوط است. رکود در این کشور در سال ۲۰۱۳-۲۰۱۲ به ۳ درصد درآمد سرانه رسیده؛ تورم ۳۱ درصدی؛ کاهش ۷۰ درصدی ارزش ریال در برابر دلار. بیکاری نیز به نقطه اوج خود رسیده و براساس آمار رسمی، ۳ میلیون نفر بیکارند که این تعداد در واقعیت به ۱۲ میلیون نفر می رسد. بیشتر این افراد را جوانان و به ویژه ۹۰۰ هزار فارغ التحصیل تشکیل می دهند. به همین دلیل اعتصابات و اعتراضات در بازار افزایش یافته. حکومت و روحانیون شیعه به طور کامل اعتبار و مشروعیت خود را ازدست داده اند و ازاین پس بقای خود را با ارعابی که ازسوی دستگاه سرکوبگر سپاه پاسداران اعمال می کنند، تضمین خواهند کرد. درواقع نهاد سپاه پاسداران کنترل یک سوم اقتصاد کشور را در دست دارد و همچنان به فعالیت های قاچاق که منجر به بروز یک فساد مالی بی سابقه شده، مبادرت می ورزد.

آیت الله ها درنظر دارند تا با دستیابی به سلاح اتمی بقای حکومت خود را تضمین کنند و یک منطقه گسترده شیعه را تا نوار غزه بسط دهند. تحریم های بین المللی که علیه برنامه اتمی نظامی این کشور اعمال گشته، به نظر مؤثر واقع شده اند. ازسوی دیگر، قطع خرید نفت ایران و ممنوعیت مبادلات مالی، باعث شده تا صادرات نفتی این کشور به نصف تقلیل یابد. از دست رفتن محبوبیت حکومت و فقر فزاینده در میان اقشار مختلف با یک سیاست خارجی تهاجم گونه و حمایت از متحدانی مانند حزب الله، حماس، عراق و سوریه بشاراسد عجین گشته. جنگ آشکار با اسلام سنی و سردمدار آن، عربستان سعودی، منجر به افزایش سوء قصدها و حملات کامپیوتری علیه تأسیسات نفتی شده است.

این استراتژی امروز به بن بست رسیده. انقلاب آزادیخواهی سال ۲۰۰۹ با خشونت شدید مورد سرکوب قرار گرفت، ولی همچنان در اذهان زنده است و خواهان ازبین رفتن مشروعیت جمهوری اسلامی به طور کامل می باشد. اقتصاد تضعیف شده و خشم مردم، به ویژه در میان طبقه متوسط و جوانان تحصیلکرده، آتش زیر خاکستر است. بهار عربی که سرمنشأ آن در سال ۲۰۰۹ در تهران اتفاق افتاد، امروز به ترکیه رسیده و در آینده ای نزدیک در ایران سر از خاکستر برخواهد آورد. ایران در صحنه بین المللی منزوی شده و شاهد آن است که توان اش در ایجاد دردسر رو به کاهش است، زیرا ایالات متحده در اواخر دهه ۲۰۱۰ مجدداً به اولین تولید کننده هیدروکربن در جهان تبدیل شد. ازسوی دیگر، جنگ مذهبی ای که علیه غرب راه افتاده بود، کم کم جای خود را به منازعات و کشتارهای داخلی میان شیعه و سنی داده و هر لحظه ممکن است که این وضعیت در ایران نیز روی دهد و در این کشور ایجاد هرج و مرج کند.

انتخاب حسن روحانی، نامزد مورد تأیید رهبر، نشان دهنده بروز شکاف نیست، بلکه نشان دهنده انعطاف پذیری حاکمیت است. درحقیقت، او در کمپین خود به این موضوع اذعان کرد که ایران به بن بست رسیده و برنامه اتمی و بحران اقتصادی و اجتماعی را به یکدیگر مربوط دانست. شعار او: “گردش سانتریفوژها به چه کار می آید، اگر چرخ اقتصاد از گردش بایستد؟” درحالی که محافظه کاران قصد دارند از الگوی قبرس پیروی کرده و حساب های بانکی مردم را مشمول ۲۰ درصد مالیات کنند، حسن روحانی می خواهد از جلب اطمینان جهان خارج برای بازسازی اقتصادی استفاده نماید.  

حکومت دین سالار علی خامنه ای در شرایطی قرار گرفته که بسیار نزدیک به اتحاد جماهیر شوروی در دوران نیکیتا خروشچف است. ایمان به حکومت در نزد شهروندان و ایدئولوژی از میان رفته اند و بیم و هراس ها کاهش یافته. اقتصاد سقوط کرده و مردم زیر فشار بوروکراسی ناکارآمد و مفسد روز به روز فقیرتر می شوند؛ تأمین بودجه برای برنامه های تسلیحاتی، و حمایت از متحدان خارجی، ازجمله جنبش هاس تروریستی و سوریه بشاراسد که یک اعتبار ۴ میلیارد دلاری دریافت کرده، بر وخامت هر چه بیشتر وضعیت کشور صحه گذاشته.

تراژدی ایران درواقع تراژدی کشوری است که مدرن سازی در آن شکست خورده، زیرا از سال ۱۹۲۵ توسط سلسله پهلوی به سمت و سوی دیکتاتوری پیش رفت و قدرت های غربی، به ویژه انگلستان و آمریکا نیز به این وضعیت دامن زدند. ائتلاف ناهمگون مذهبی ها، لیبرال ها، و مارکسیست ها که انقلاب ۱۹۷۹ را رقم زدند، به سرعت شرایط را به نفع آیت الله خمینی دگرگون کرد و برنامه سیاسی او باعث تلفیق ملی گرایی و دین سالاری شد. امروز می توان گفت که هیچ طبقه سیاسی یا پروژه جایگزینی وجود ندارد. داستان غم انگیز ایران بالاخره از داخل کشور و به فشار رکود اقتصادی و آزادسازی جامعه حل خواهد شد؛ یا به شیوه شوروی و با فروپاشی داخلی حاکمیت، یا به شیوه چینی و با اتخاذ یک خط مشی جدید ازسوی حاکمیت.

ایران دارای تمامی امتیازات لازم برای قرار گرفتن در زمره موج جدید کشورهای درحال پیشرفت است: مردمی پویا و فعال، طبقه متوسط تحصیلکرده، سنت ریشه دار در زمینه تجارت و کسب و کار، منابع طبیعی فوق العاده، سرمایه قابل توجه، انسجام قوی و عرق ملی به همراه یک تمدن هزاران ساله. مأموریت حسن روحانی برای خارج کردن اقتصاد از بن بست به نظر غیرممکن می آید، چرا که پیشرفت در آن منوط به برنامه نظامی اتمی است و کنترل آن نیز تماماً دراختیار رهبر است. ولی انتخاب او ازسوی مردم قدرت مانور روحانی را افزایش می دهد و او باید از آن استفاده کند. ایالات متحده نیز راه درست را برگزیده و به شکلی فعال خواستار ازسرگیری گفتمان شده، درعین اینکه تشدید تحریم ها را نیز مردود ندانسته؛ بدین ترتیب شرایط را برای سوداگران خود در روزی که ایرانیان از خواب بیدار شوند هموار نگاه خواهد داشت.  

منبع: لوپوئن، ۲۰ ژوئن