همدانی؛ از تهران تا دمشق

محمد جواد اکبرین
محمد جواد اکبرین

پس از کشته شدن سردار همدانی در سوریه، بحث‌ها درباره‌ی نقش او و سپاه ایران در بقای أسد و سرکوب معترضان سوری در سال ۲۰۱۱ بالا گرفته؛ پیش‌تر نیز برخی از تحلیلگران منطقه بارها گفته و نوشته‌ بودند که: “حوادث سوریه، پنج‌سال پیش با اعتراض مردم به دیکتاتوریِ بشار اسد آغاز شد و اگر ایران در سرکوب معترضان به أسد کمک نمی‌کرد نوبت به داعش نمی‌رسید”. این ادعا تا چه اندازه می‌تواند درست باشد؟

تازه‌ترین اظهارات سردار عزیز جعفری، فرمانده‌ی کلّ سپاه در شبکه‌ی یک تلویزیون به این پرسش دامن زده؛ آنجا که در پاسخ به پرسش نادر طالب زاده گفته:
“سردار همدانی با توجه به تجربیات ارزشمندی که داشت در مسائل شهری، و مشکلاتی که در داخل شهرها در کشور خودمان از جمله تهران پیش آمده بود در فتنه‌ی ۸۸… توانمندی‌های بالایی داشت که همه کس نداشتند… سوریه هم به شدت تشنه‌ی این تجربیات و توانمندی بود که اینها بیشتر باعث شد شهید همدانی به محض اینکه سوریه با این مشکل مواجه شد در پنج سال پیش، داوطلبانه به آنجا رفت”.
در واقع فرمانده‌ی کل سپاه اعتراف می‌کند که سردار همدانی “به محض اینکه سوریه با این مشکل مواجه شد در پنج سال پیش” و با تجربه‌ی سرکوب مردم در سال ۸۸ به آنجا رفت و البته دیکتاتور دمشق هم به قول سردار جعفری “به شدت تشنه‌ی این تجربیات و توانمندی بود”.
این اظهارات می‌تواند تحلیلگرانی را که فاجعه‌ی سوریه را بدون هیچ تفکیکِ تاریخی، “نبرد حکومت أسد با تروریسم” می‌خوانند به تأمل وادارد.
اعتراض عمومی به دیکتاتوری اسد (در سلسله‌ی موسوم به بهار عربی) در ۲۶ فوریه ۲۰۱۱ متولد شد و نخستین تظاهرات عظیم و رسمی مردم، کمتر از بیست روز بعد، در ۱۵ مارس برگزار شد. دعوت کنندگان به تظاهراتِ پیاپی، از محبوبترین و معتمدترین چهره‌های سوری بودند، ترکیبی از مذهبی‌های سنتی (که در بافت سوریه بسیار پرنفوذند) و روشنفکران سکولار. واکنش اسد تا اینجا، سرکوب و کشتار صدها نفر از معترضان است. در آوریل ۲۰۱۱ برخی از رهبران معترضان حتی پیشنهاد مذاکره با بخشی از دولت أسد را می‌دهند تا جلوی خونریزی بیشتر را بگیرند. اما در ۲۵ آوریل، ارتش اسد لشکرکشی می‌کند به مناطقِ تظاهرات‌خیز!
ایران نیز به روایتِ سردار جعفری، از همان لحظه‌های اول به کمک اسد می‌رود و تجربه‌ی سرکوب ۸۸ را در خدمت او قرار می‌دهد. وقتی کار از سرکوب شهری، به لشکرکشی ارتش می‌رسد خشم عمومی هم بالا می‌گیرد و به تدریج، گروه‌ها به فکر سازماندهی و مسلح شدن می‌افتند و از غرب و کشورهای منطقه کمک می‌گیرند؛ در این مرحله، طبیعی‌ست که کمک‌کنندگانِ غربی و عربی نیز “صدقه” نمی‌دهند و منافع خود را در وضعیتِ به وجود آمده دنبال می‌کنند.
با این‌همه اما اعلام رسمیِ داعش و تسلطش بر بخشی از خاک سوریه مربوط است به ۸ آوریل ۲۰۱۳.
یعنی از آن ماه آوریل که ارتش سوریه به کمک سپاه جمهوری اسلامی، سرکوب مردم را به اوج می‌رساند تا آوریلِ اعلام رسمی قدرت گرفتنِ داعش در سوریه، دقیقاً ۲ سال فاصله است. با توجه به تفاوت‌های جامعه‌ی سوری با جوامع لیبیایی و مصری، مدعای برخی از مهمترین تحلیلگران منطقه این است که اگر قدرت ایران در خدمتِ مهار خشونتِ اسد و تن دادنِ او به محدودکردن قدرتِ خود و مذاکره و مصالحه با معترضان قرار می‌گرفت، اکنون، هم بخشی از قدرتمندانِ نزدیک به اسد باقی مانده بودند، هم اپوزیسیون معتبر و موجّه سوری در قدرت سهمی داشتند، هم عربستان و کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس به ورطه‌ی این نوع از رقابت فاجعه‌بار با ایران نمی‌افتادند و در نتیجه شرایط به سمتی نمی‌رفت که داعشیزم دو سال فرصت بیابد و خود را به این درجه از قدرت برساند. بنابراین، از نظر آنان ایران از سرکوب اعتراضات تا پیدایش رسمیِ داعش، شریک اصلی در روند شکل گیریِ فاجعه‌ی کنونی به شمار می‌رود. تا اینجای کار، تحلیلِ دیگران است؛ اما حالا تایید چنین تحلیلی را از زبان سرداران خودمان بخوانید:
سرتیپ یدالله جوانی (رییس پیشین اداره سیاسی سپاه) در گفتگویی که وبسایت “خبرگزاری بسیج” آن را منتشر کرده، به صراحت از ماههای نخست اعتراضات می‌گوید که “…در ابتدا عنوان می‌کردند ظرف ۳ ماه به اهداف خود می‌رسند… اما بعد از ۴ سال و اندی هنوز اهداف آنها در سوریه محقق نشده”، به گفته‌ی او “ماندگاری بشار اسد در سوریه، نتیجه‌ی مستقیمِ سیاست‌های دفاعی سرداران سپاه است”. تحلیلی که سردار گلعلی بابایی از فرماندهان سپاه (رییس سابق سازمان ادبیات دفاع مقدس) نیز آن را به صورتِ مصداقی تکرار می‌کند و می‌گوید: “کسی که توانست به بشار اسد امید بدهد سردار حسین همدانی بود”.
معنای این تحلیل آیا جز این است که دیکتاتوری که با چند صد کشته “ظرف سه ماه” ممکن بود ساقط شود، با “سیاست‌های دفاعی سرداران سپاه” سال‌هاست که “ماندگار” شده و بقای او سیصدهزار کشته، ده‌میلیون آواره و کشوری تجزیه‌شده به جای گذاشته و همبستریِ نامشروع ایران و سعودی بر رخت‌خواب سوریه، “داعش” را زاییده؟

و اما سردار همدانی؛ به گفته‌ی سردار جعفری، او “…در مسائل شهری، و مشکلاتی که در داخل شهرها در کشور خودمان از جمله تهران پیش آمده بود در فتنه‌ی ۸۸… توانمندی‌های بالایی داشت که همه کس نداشتند”. سردار جعفری می‌گوید او “به محض اینکه سوریه با این مشکل مواجه شد در پنج سال پیش، داوطلبانه به آنجا رفت”، بقیه‌ی داستان را از زبان همدانی بخوانید که گفته جمهوری اسلامی، “حزب الله دوم” را در سوریه تشکیل داده و “۴۲ گروه و ۱۲۸ گردان متشکل از ۷۰ هزار جوان اسلامی، علوی، سنی و شیعه در قالب بسیج وطنی تشکیل شده و امنیت شهرها و استان‌های سوریه را در دست گرفته‌اند”؛ او همان کسی است که به قول سردار جعفری، تجربیات ۸۸ را با خود به سوریه برده و البته با آقای جعفری موافقم که همدانی در این زمینه‌ها “توانمندی‌های بالایی داشت که همه کس نداشتند”. تواناییِ کمی نیست که کسی در افتخاراتش بگوید: “پنج‌هزار نفر از اشرار و اراذل را… عضو گردان کردم… باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سروکار دارند را پای کار بیاوریم… عاشورای۸۸ همین سه گردان غائله را جمع کردند…” آیا آن گروه‌ها و گردان‌های سوری با همان منطق و “توانمندی‌های” سال ۸۸ ایران، در سوریه تشکیل شده‌اند؟
سردار همدانی البته در مصاحبه‌ای که “تابناک” آن را منتشر کرده دو تاریخ برای حضورش ذکر می‌کند؛ یکبار بر خلاف سخن سردار جعفری که گفت او “به محض اینکه سوریه با این مشکل مواجه شد” به آنجا رفته می‌گوید وقتی وارد ماجرا شده که “حدود ۸۰ درصد سوریه به دست گروههای مسلح افتاده بود و جیش الحر ۱۱۰هزار نیرو را سازماندهی کرده بود”. اما در جایی دیگر ادعایی می‌کند که با سخن عزیز جعفری و همه‌ی دوستان او که از حضور چهار و پنج‌ساله‌ی او در سوریه می‌گویند سازگارتر است: “در سال اول یکبار به دمشق حمله کردند و به کاخ هم رسیدند. در آن دوران همه فرار کردند، حتی روسها. فقط ما آنجا ماندیم. آنها باورشان شد که ما تا آخرین لحظه درکنارشان هستیم”.
او در همان مصاحبه می‌گوید مهمترین مانع‌شان برای رها کردن أسد، آقای خامنه‌ای بوده: “یکبار هم میخواستیم برگردیم، حضرت آقا فرمودند که سوریه مثل مریضی می‌ماند که خودش نمی‌داند مریض است، باید به او بگویید که مریض است. دکتر نمی‌رود، شما باید ببریدش…”.
نتیجه: برای فهم بهتر آنچه از ۲۰۱۱ تا کنون بر سوریه رفته، باید سال نخست، معترضانِ نخستین و انگیزه‌ی اعتراضات را تفکیک کرد از سالهای پس از آن. نادیده گرفتنِ نقش ایران، رهبری و سپاه در منحرف کردن وقایع سوریه و پیدایش داعش، به تکرار این فجایع در تجربه‌های آینده می‌انجامد. مرزبندیِ ما با داعش و بنیانگذاران و حامیانِ پیدا و پنهانِ آن در منطقه، نباید ما را به اشتباه بیندازد تا دامنِ آلوده‌ی ایران را از این فاجعه‌ی تاریخی پاک بدانیم یا بخوانیم..