دغدغه یک روزنامه نگار

نویسنده

ns_babak_mehdizadeh_01.jpg

در اینکه وظیفه انسانی همه ماهاست که غصه عطار و بقال و بخوریم هیچ شکی نیست. اصلا من به عنوان ‏یک روزنامه نگار از صبح که بلند می شم باید به فکر کارگر و کارمند و سپور و رییس جمهور باشم. اینکه ‏چرا کارگرای فلان کارخونه ۶ ماهه حقوق نگرفتن یا اینکه در حق معلم ها تبعیض می شه و خیلی چیزهای ‏دیگه. این کار تموم روزنامه نگاراست که همش به فکر مشکلات دیگرانن. از انسان گرفته تا طبیعت و آثار ‏باستانی و سر گمشده چه می دونم کوروش کبیر. اما ظاهرا هیچ کس به فکر ما روزنامه نگارا نیست ، حتی ‏خودمون. نمونه حی و حاضرش خودم : تو این چند سال کار کردن ۱۰ بار از کارگرا نوشتم و ۶۰۰ بار از ‏معلما. یه ۸۰۰ باری هم غصه رییس جمهور رو خوردم و ۱۰۰۰باری هم دلم واسه مملکتم سوخت اما وقتی ‏خودم ۵ ماهه حقوق نگرفتم اصلا ککم هم نگزیده… باور نمی کنید که چقدر پوست کلفتم… از فروردین ماه بود ‏که ۴ تا روزنامه و مجله کار می کردم: شرق ، هم میهن ، ویژه ۵شنبه اعتماد و شهروند.‏

اما بعدش هم میهن و شرق که توقیف شدند عملا موند اعتماد چون تمام نیروهای هم میهن رفتند شهروند و ما ‏هم مودبانه حذف شدیم. بعدشم که نوبت سربازی شد و الان دو ماهه که دیگه تو اعتماد هم نمی نویسم اما نکته ‏جالب اینه که بعد از دو ماه کار کردن با هم میهن حتی یک قران هم نگرفتم. از شرق هم فقط حقوق یک ماه را ‏گرفتم. اعتماد هم از خرداد ماه به بعد یک پاپاسی هم به من نداد. فقط این وسط شهروند حقوقش رو تمام و ‏کمال داد که دستش درد نکنه. سرجمع حساب کردم دیدم مبلغ ناقابل یک میلیون و نیم از روزنامه های پرزرق ‏و برق کشور طلب دارم و ۵ ماهی است که ته جیبم شپش هم وول نمی خوره. اما عجب از خودم که حتی یک ‏بار هم لب به گلایه نگشودم. یا خرم یا خیلی روشنفکرم که هر دوتاش همون معنی اولی رو پیدا می کنه. ‏


اول یک گلایه از دوستان خودم بکنم که وقتی از من دعوت به کار کرده بودند قرار شفاهی گذاشتیم که سر ماه ‏حقوق بنده پرداخت شود اما وفای به عهد نشد و حتی دوستان روزنامه نگارم نیز ناخواسته بدقولی کردند. حالا ‏بماند که اگر خودشان جای من بودند چه پیراهنی که پاره نمی کردند. دوم هم گلایه از کسانی بکنم که به عنوان ‏نماینده ما در انجمن صنفی مطبوعات هستند. یعنی این عزیزان نباید فکر چاره ای برای امثال ما بکنند؟ برای ‏ماهایی که نمی توانیم در پایتخت باشیم و حقوق ثابت بگیریم اما اندازه خود پایتخت نشینان و بلکه بیشتر هم ‏فعالیت می کنیم.‏


دیگه واقعا نمی دونم چی بگم. از یک طرف از بی عرضگی خودم ناراحتم که چقدر ساده لوحانه با دوستان ‏کار کردم و الان نمی تونم یک پاپاسی هم دریافت کنم و از طرف دیگر به لطف حکومت اصلا روزنامه ای ‏باقی نمونده که بخوام توش کار کنم. پس از همین جا فراخوانی اعلام می کنم و از تمام دوستان تقاضا دارم که ‏مرا در یافتن شغلی جدید یاری نمایند. لطفا شغل های پیشنهادی را به ایمیل من ارسال نمایید.‏


پیشاپیش از همکاری شما سپاسگزارم.‏

منبع: سایت بابک مهدیزاده