علی انصاری
ماه عسل تمام شد. محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ستیزه جوی ایران، عاقبت جایگاه خودش را از دست داد. محبوبیت او در انتخابات ایران - موضوع تحلیل های دیر باورانه سال 2005- به نظر می رسد که فرو ریخته است و آخرین تجربه کشوراز پوپولیسم در حال برداشت پاداش وعده های تحقق نیافته ای است که نتیجه کم توجهی به واقیعت های اقتصادی است.
این واقعیت ها با شروع تحریم های سازمان ملل، خود را نشان داد. دست آورد جدی نگرفتن تحریم از سوی احمدی نژاد، باعث شد تا آیت الله خامنه ای، رهبر، به نگرانی های روز افزون سیاستمداران نخبه که محافظه کاران هم جزوشان بودند و نگران شرایط بد بین المللی ایران بودند، توجه کند و احمدی نژاد را گوشمالی بدهد. اگر از این زاویه نگاه بکنیم، هاشمی رفسنجانی، کسی که در انتخابات ریاست جمهوری سال 2005 از احمدی نژاد شکست خورده بود، خودشیفتگی های رئیس جمهوررا محکوم و بر واقعی بودن تهدید ها علیه ایران، تاکید کرد. در واقع با عازم شدن دومین ناو آمریکایی به خلیج فارس، بررسی مساله عدم کفایت رئیس جمهور مطرح شد. منتقدین معتقدند که رئیس جمهور نه تنها آمریکا را جری تر می کند، بلکه بی کفایتی او و سیاست خویشاوند سالاری اش، درستکاری جمهوری اسلامی را تضعیف کرده و این ارمغانی است برای دشمنان ایران.
احمدی نژاد با وعده مبارزه با رشوه خواری و شفافیت مالی انتخاب شد و عده کمی متوجه شدند که او به سرعت، از امتیاز های ویژه موقعیتش احساس سرخوشی می کند. او خیلی زود چیزی که واقعا به انتخاب شدنش در انتخابات کمک کرد را فراموش کرد، او دلش خوش بود که خدا و مردم او را انتخاب کرده اند. او بلافاصله اظهار نظرهای زیادی کرد: غنی سازی اورانیوم که مسلما ایرانی ها از آن خوششان می آید، و آن را در بازار آزاد می فروشیم و قیمت ها را می شکنیم. در مورد بهره بانکی هم چون برای وام گیرنده های عادی، خیلی بالا است، آن را قطع می کنیم. و بعد هم، در مورد مساله هولوکاست به موضع گیری پرداخت.
تمام این ها مهم نبود اگر رئیس جمهورگفته هایش را روی سیاستی مستحکم، تزئین می کرد. اما همه از این که هیچ کدام شان تحقق پیدا نکرد، شگفت زده شدند. به نظر می رسد که احمدی نژاد هم از گفته ناصحش، آیت الله خمینی که گفته بود: “اقتصاد مال خر است”، پیروی می کند. در حقیقت می توان سیاست های احمدی نژاد را چنین توصیف کرد: “هر چیزی بجز خاتمی”. در نهایت ذخیره ارزی حاصل از نفت را به صورت اعانه در اختیار فقرای حق شناس قرار گرفت و به بانک مرکزی که معمولا محتاطانه عمل می کند، گفته شد که بهره بانکی صنایع کوچک را قطع کنند.
به احمدی نژاد هشدار داده شد که این کار باعث بالا رفتن تورم اقتصادی می شود. اساس بهره بانکی این بود که طبقه متوسط را تشویق کند تا پول هایشان را در ایران نگه دارد. حالا آنها تصمیم گرفته اند که پول هایشان را خرج بکنند. ایرانی های پولدارتر که نگران تنش های بین المللی ایران بودند، تصمیم گرفتند که پول هایشان را به خارج از کشور منتقل کنند. این مساله باعث شد که ریال ضعیف تر بشود و بار دیگری بر فشار تورم افزوده بشود. در ماه های اخیر قیمت مایحتاج اولیه بالا رفته و صدمه اش به آن فقیری رسیده است که به احمدی نژاد رای داده بود، تا به او کمک کند. بعلاوه، او به غیر ازاینکه گفته بود ثروت نفت در ایجاد شغل استفاده خواهد کرد، اخیرا هم با در نظر گرفتن اینکه ممکن است بیکاری فعلی مشکل بزرگی نباشد، اعلام کرد که اقتصاد ایران ظرفیت حمایت از جمعیت بیشتری را دارد.
ابراز نظر های اینچنینی و عقاید غیر متعارف مذهبی احمدی نژاد، باعث شده است تا مورد تمسخر سیاستمداران مخالفش قرار بگیرد. ضربه بیشتر ممکن است از سوی کسانی به او وارد شود که از طرفدارانش، بخصوص در مجلس، محسوب می شدند. این ها کسانی بودند که از او حمایت کردند و در انتظار نتیجه اش هستند. آنها توقع داشتند که تحت الحمایه پوپولیست شان، اصلاحات را ساقط کند.
چیزی بیشتر از همه آنها را عصبانی کرد، این بود که احمدی نژاد، نه تنها پایه های سیاسی اش را مستحکم نکرد و بسط نداد، بلکه در انتخابات شورای شهر، حزبش در سرتاسر کشور، شکست خورد. محافظه کاران سنتی و اصلاح طلبان، با استفاده هوشمندانه از روش کار بر روی موانع متفاوتی که در مقابلشان قرار گرفته بود، دوباره خود را سازماندهی کردند و احمدی نژاد را شکست دادند. حالا، طی هفته های گذشته، با سرد شدن هوا و کمبود سوخت، حرارت سیاسی بیشترمی شود و این در حالی است که مخالفان سیاسی اش به جوانه زدن بحران های بین المللی اشاره می کنند که به نظر می رسد رئیس جمهور جهانگرد، هیچ پاسخ سازنده ای برایشان ندارد. گفتگو دارد تبدیل به محاکمه می شود.
خنده دار اینجا است که بزرگترین بحران بین المللی ممکن است ریاست جمهوری احمدی نژاد را نجات بدهد. این حقیقتی است که بدون شک رئیس جمهور بخوبی از آن آگاه است. با بیشتر شدن مشکلات داخلی، توسعه بحران های بین المللی بهترین راه حل برای نیروی تازه دادن به احمدی نژاد است و به بدترین نحو، کاری می کند که نخبگان ایران متقاعد شوند که تغییر سیستم دفاعی، ضعف ایران را به دنیای بیرون، منتقل خواهد کرد.
شک کوچکی وجود دارد که جنگ طلبان آمریکایی از وقایع اخیر چنین برداشت کنند که وارد آوردن فشار، موثر است و هرچه فشار بیشتری وارد شود، جنگ طلبان آمریکا بیشتر تشویق می شوند. حقیقت این است که تا زمانی که احمدی نژاد بدترین دشمن خودش است، جنگ طلبان آمریکایی، دوست او هستند. مرگ احمدی نژاد زمانی است که او مجبور شود از محدوده بین المللی خارج شود و به سیاست های نا کارآمد داخلی اش بپردازد. به نظر نمی رسد که این تغییر چهره باعث شود که آمریکا به حرف های ایران گوش بدهد. اما علامت سوال واقعی اینجاست که آیا آمریکا برای شنیدن صدای ایران، سرش را خم کرده است یا نه.
منبع: گاردین، 30 ژانویه 2007