نگاهی به کتاب شاخ آخرین اثر پیمان هوشمند زاده
چطور به فکرش رسید!!!
کبریت را روشن می کنم
همه چیز هست
خاموش می کنم
نیست.
نور
چطور به فکرش رسید !!
خدا را می گویم
پیمان هوشمند زاده را اولین بار چگونه شناختم ؟جوابش ساده است از توی وبلاگش و با پستی که در همین بالا خواندید. تا قبل از آن نمی دانستم پیمان هوشمند زاده کیست و چیست اما از نوع نگاه و فانتزی های عجیب و غریب و حتما بسیار متفاوت با من خوشم آمد.
بعدها فهمیدم که صاحب وبلاگ «چخوف منو دیدی یا ندیدی»، عکاس است و گاه گاه چیزهایی می نویسد.
کتاب «هاکردن»اش راوقتی که گرفت و به چاپ های بعدی رسید خریدم و خواندم و حالا به نظرم چاپ دهم را هم رد کرده باشد.
از اینکه جسارت کرده و کتابی در این حجم چاپ کرده خوشم آمد اما راستش از کتاب «هاکردن» که در حقیقت چند داستان کوتاه به هم پیوسته بود با وجود نواوری ها و لحن و ساختار خاص و جالبش زیاد خوشم نیامد.
با این توصیف کتاب «شاخ» را روزهای اولی که به بازار کتاب آمده بود و قبل از توقیف انتشارش گرفتم. چرا؟شاید چون کاندید «جایزه روزی روزگاری» شده بود. اینجور اتفاقات در تبلیغ یک کتاب می تواند خیلی موثر باشد.
« شاخ » را با ذهنیتی که از «هاکردن» دارشتم در نوبت کتاب های آماده برای خوانده شدن گذاشته بودم و اتفاقا در نوبت های آخر هم قرار گرفته بود.
یک شب که خوابم نمی آمد نیمه های شب دستم بی اختیار به سمت کتاب هیی ا که بالای سرم چیده شده بود رفت و این کتاب شانسی و اتفاقی به چنگم افتاد و در واقع به این طریق کتاب خودش خواندنش را به من تحمیل کرد و خواندش ناخواسته شروع شد اما بر خلاف انتظارم زود تمام نشد و خواندنش طول کشید.
در ایام نمایشگاه کتاب سال گذشته خیلی اتفاقی به اولین کتاب پیمان هوشمند زاده برخورد کردم.هوشمند زاده اولین کتابش را با نام «دو تا نقطه» با سرمایه گذاری خودش توسط«نشر آرویج» در سال 79منتشر کرده است.البته این کتاب در سال 89 با توسط ناشر دیگری منتشر و دوباره به بازار عرضه شد.
کتاب را با قیمت 400تومان پشت جلد در نمایشگاه پیدا کردم و با 20درصد تخفیف خریدم.
حالا چرا این همه توضیح می دهم در باره کتاب «دو تا نقطه» در حالی که قرار است در این یادداشت برای شما از کتاب «شاخ» بنویسم ؟
جواب ساده است. در کتاب «دو تا نقطه»داستانی داریم به همین نام. این داستان بن مایه اصلی تمام کتاب شاخ است. به عبارت دیگر هوشمند زاده داستان کوتاهی را حدود 10یا11سال پیش نوشته و حالا مجموعه شاخ بسط داده شده همین داستان کوتاه است.
داستان دو تا نقطه در یک لوکیشن ثابت و محدود در بالای یک تپه مشرف به یک دشت یا بیابان و یک ایستگاه دیده بانی و در زمان بعد از پایان جنگ و احتمالا اوایل دوران صلح می گذرد.
شخصیت های داستان دو نفرند که احتمالا در اواخر دوران سربازی خود موظف به دیده بانی و استقرار در این استگاه متروکه مرزی هستند.
در این داستان دو شخصیت اصلی هر روز یا دو روز یکبار در انتظار ماشین حمل غذا و یخ هستند و برای خود سرگرمی هایی را برای گذران وقت تدارک دیده اند.
حالا در کتاب شاخ دوباره شاهد چنین لوکیشن محدودی و ظهور دوباره این دو شخصیت و چگونگی گذران روزگارشان هستیم. با این تفاوت که دیگر این دو شخصیت اسم دارند. در دو تا نقطه این دو شخصیت را با یک شماره می شناسیم.
حالا برسیم به کتاب شاخ.در اینجا یکی از شخصیت ها راوی است که اسم او را نمی دانیم و دیگری دوست و همرزم روای که او را با نام سیا (سیامک /سیاوش و…)می شناسیم.
هوشمند زاده به نظرم خیلی جالب شخصیت های داستان را به این لوکیشن محدود کشانده و تلاش دارد برنامه 24ساعته گذر زمانشان را به ما نشان دهد.
به نظرم این لوکیشن باید از یک خاطره قدیمی ذهنی برخواسته باشد. مثلا شاید تجربه شخصی خود نویسنده از ایام سربازی باشد.اتفاقا به نظرم این امر باید خیلی محتمل باشد چون سن و سال هوشمند زاده(متولد48) در ایامی که داستان اتفاق می افتد به سن سربازی می خورد ومی توان متصور شد هوشمند زاده در سن 20یا 20سالگی در ایام سربازی اواخر دوران جنگ یا اوایل دوران صلح چنین فضایی را از نزدیک تجربه کرده است.
در چنین فضایی اتفاقات نادر اما جالبی مثل حضور دختر عراقی در پشت بی سیم و مکالمه با آنها به زبان فارسی خیلی جالب طراحی شده است. دو شخصیت اصلی داستان بصورت مجازی به نوعی مثلثی عشقی را با صدای زن عراقی پشت بی سیم تشکیل می دهند و هر یک تلاش می کنند در رقابت با دیگری وقت بیشتری را به صحبت با دختر عراقی بگذرانند.
ماجرای ورود یک مرغ و خروس در داستان «مرغ ریقو و خروس ریقوتر» توسط ستوان به آن تپه تدبیری است برای وقوع یکی از جذاب ترین و در عین حال تکان دهنده ترین بخش کتاب.
ستوان که گاه گاهی برای آوردن غذا به آنها سر می زند برای آنها مرغ و خروسی می آورد تا شاید سرگرمشان کند.
حضور خروس برای سیا در جای جای داستان به نوعی ایجاد اختلال ذهنی یا روانی می کند.
در چنین فضایی دو شخصیت به این حیوانات به نوعی پر و بال می دهند و شاید به همین دلیل است که سیا در اواخر کتا ب و در داستان «یازده یازده» خروس را به شکلی فجیع به قتل می رساند تا به نوعی یک مثلث عشقی واقعی بسازد یا یک زندگی غریزی دو نفره بین مرغ و خروس را عامدانه برهم بزند و از بین ببرد.
در فصل «روی خط لب» که راوی و سیا در حال دوختن کوبلن راجع به تصویر کوبلن و نوع دوختن آن توصیف می کند فضا کاملا قابل باور است. خیلی از کسانی را که در جبهه بودند را می شناختم که در ایام بیکاری در سنگر کوبلن می دوختند و اتفاق اغلب تصاویر دختران و زنان را می دختند تا به دست خود در بیابان و منظقه جنگی معشوقی خیالی بسازند.
هوشمند زاده به دقت دست روی این ماجرا گذاشته.کتاب در عین کوتاه بودن حکایت های قابل باوری از تنهایی افراد در زمان جنگ را نشان می دهد. تاکنون کتاب ها و نوشته های زیادی از سربازان در حین عملیات های جنگی خوانده ایم اما از پست پرده جنگ و گذران عادی روزگار سربازان چیز زیادی منتشر نشده است.
هوشمند زاده تنهایی تاریخی انسان ها را در این کتاب دستمایه قرار داده است و کوشیده است با محیطی که ساخته و پرداخته ذهن اوست(والبته کاملا باور پذیر و محتمل) قهرمانان داستانش را در موقعیتی قرار دهد که به خاطر تنهایی و موقعیتی خاصی که ناخواسته در آن گرفتار آمده اند در جدالی نابرابر دست به کارهای عجیب و غریبی بزنند.
کارهایی که شاید در ظاهر و در متن کتاب از آنها سردرنمی آوریم اما از ری اکشن های خاص قهرمانان می توانیم حدس بزنیم و همین حدس زدن است که باعث شگفتی خواننده می شود.
اگر بخواهم در باره تک تک فصل های داستان توضیح بدهم دیگر شاید سراغ خواندن این کتاب نروید.اما به نظرم وقت گذاشتن برای خواندنش ارزش دارد (البته اگر بتوانید کتاب را گیر بیاورید).
کتاب به ریزترین و جزئی ترین مسائل انسانی در چنین لوکیشن خاص و محدود اما وسیع(تپه ای مشرف به دشت که نمی توان زیاد در اطرافش گشت )شامل بروز احساسات و عواطف، نزدیکی به عشق، تنازع برای بقا، کنجکاوی، جستجوگری، ناآرامی ذهن تا نزدیک شدن به مرگ و گاه نیز پوچیو حتی غرائز انسانی توجه کرده و همه این ها را از زبان راوی یا سیا و یا ستوان و سربازی که گاهگاه برای آوردن غذا به این نقطه می آیند روایت می کند.
روی هم رفته کتاب در عین مختصر و موجز بودن ذهن خواننده را بعد از خواندن درگیر خود می کند و خواننده ناخوداکاه به بازسازی ذهنی موقعیت و قهرمانان سوق داده می شود و بعد از خواندن نیز تامدتی به قهرمانان و سرنوشتشان فکر می کند و این یعنی اینکه هوشمند زاده توانسته در کارش تاحدود زیادی موفق باشد.
به نظرم کتاب شاخ خط داستانی بسیار منسجمتری نسبت به «ها کردن» دارد و روند خطی و سیر زمانی در ان کاملا هوشمندانه رعایت شده است معلوم است، چیزی که در “ها کردن” شاید به وضوح و با دقت دیده نمیشود.
شناسنامه شاخ
چاپ :نشر چشمه زمستان88
نویسنده :پیمان هوشمند زاده -1348.نویسنده /طراح وعکاس
بهای پشت جلد :2200تومان
توقیف شده در سال 89