خاطرههای جمعی ما نمیمیرند، فراموششان نمیکنیم، اگرچه فراموشکار هستیم. درنهایت، این خاطرهها ممکن است در قالب خاصیت نیوتنی ماده، از شکلی به شکل دیگر بدل شوند. خاطرههای جمعی ما از کتاب- لااقل در دهه اخیر- اما چندان شیرین نبودهاند که انگبین یک نامگذاری فرمایشی بهعنوان هفته کتاب بتواند کاممان را به اندازهای شیرین کند که صف بکشیم برای ملاقات با یار مهربان در کارزار حقوقهای پایین و بیکاری و هزار عارضه اقتصادی که کم یا زیاد همهمان با آن درگیریم.
اما پنجشنبهای که گذشت، یک استثنا بود؛ بهرهگیری از شور و اشتیاق جامعه برای یادآوری یک سنت حسنه. شعاری که از گلوی یکی از اعضای شورای شهر تهران بیرون آمد و سر به شهرهای دیگر هم زد و هفته کتاب و کتابخوانی را به یک روز مهم در جامعهای سنجاق کرد که مدتها بود، کتاب را از هرسو، شیئی “بیاعتبار” مییافت. بیاعتبار از آنرو که کتاب دیگر در پیوند با زندگی روزمره، تعریف نشده بود، بیاعتبار از آن جهت که کتابها، گویی همه از کارخانهای یکسانساز بیرون میآمدند و بیاعتبار از اینرو که از حضور مردم خالی شده بودند.
کتابگردی پنجشنبه، یک ملاقات بود، بعضی از نویسندگان، این دیدار را ملاقات مردم با مریضی محتضر بهنام کتاب توصیف میکردند و برخی دیگر، برخورد اتفاقی جامعهای که کتاب را فراموش کرده - و بههمینخاطر، سخت و تلخ زندگی میکند- با کتاب، تنها عنصر آگاهیدهنده عصری که اطلاعات را رسانههای مجازی مفتمفت و کیلویی اما بیخاصیت در گوشها زمزمه میکنند. در این ملاقات تازه، کتابها گرانتر شده بودند، اما تنوع دوباره بازگشته بود، سلیقهها دیگر خیلی یکسان و ازپیشتعیینشده نبودند و کتاب که خود، مجال تنفس هوای تازه و دیگری است به مخاطب این اجازه را میداد که در هر هوایی که مایل است نفس عمیق بکشد.
در این ملاقات تازه، دیگر خبری از بستهشدن کتابفروشیها نبود. غذای روح دوباره عزمجزم کرده که جای فستفودهای راستههای کتابفروشی را بگیرد. روزگار نهچندانخوش احوال کریمخان و انقلاب به پایان رسیده و حالا دوباره این کتاب است که پشت قفسه مغازهها، به مشتریهایش «بفرما!» میزند. خاطرههای جمعی ما از کتاب و کتابخوانی نمیمیرد چراکه ادبیات فارسی مثل خون است برای زندگیمان. منتها خاطره روزگاری که کتابهای ایستاده در انتظار چاپ از تعداد چاپشدهها بیشتر بود، خاطره زمانی که چراغ کتابفروشیهای کریمخان یکبهیک خاموش میشد، حالا در حال بدلشدن به انرژی صفکشیدن در کتابفروشیها و ملاقات با یار دیرینه است؛ ملاقات با دستهای لرزان نویسندگان و شاعران.
در این ملاقات تازه، نیاز به یادآوری تراژدی جندیشاپور نیست، فقط کتابهایی را که خریدهایم، مشتاقانهتر در آغوش میفشاریم و نویسندگانش را عزیزتر میداریم.
منبع: شرق، اول آذر