دهم اسفند، و اعتراض سبزها به حصر و حبس راهبران نمادینشان، رسید و گذشت. سبزها نشان دادند که با وجود همهی تهدیدها و چنگ و دندان نشان دادنهای صاحبان قدرت، تردیدی در ادامهی راه و پیگیری مطالباتشان ندارند. حضور معنادار حامیان جنبش سبز در خیابانهای تهران و برخی از شهرهای بزرگ کشور، بهقدر لازم، چه برای خودکامگان و چه برای ناظران مستقل و نیز خود سبزها، واجد پیام بود. اما مستقل از این حضور پرمعنا، و صرفنظر از آنکه حاکمیت چه ارزیابی از وقایع دهم اسفند دارد و چه واکنشی به آن نشان خواهد داد، سبزها ناگزیرند که به جمعبندی واقعبینانهی دهم اسفند بپردازند و برای ادامهی مسیر، ملاحظات گوناگونی را مورد توجه قرار دهند. برخی از نکاتی که اینک، و در فاز جدید جنبش (که واجد حصر و حبس راهبران نمادین جنبش است و لشکرکشی بیمهابا و سرکوب همهجانبهی استبداد را در خیابانها دربر دارد) قابل تأمل بهنظر میرسند، اینچنیناند:
اگرچه تحولات اخیر در منطقه، و جنبشهای اعتراضی در تونس و مصر، تاثیرات مثبت غیرقابل انکاری بر سبزها داشته و شورانگیز بوده است، اما مقایسهی وضع آزادیخواهان در ایران (تهدیدها و محدودیتها و فرصتها و نقاط قوت آنان) با همتایانشان در دو کشور یاد شده، باید کاملا واقعبینانه و با ارزیابی مقایسهای دقیق و نگاه مبتنی بر شرایط فرهنگی و اجتماعی ایران امروز، و نیز متکی بر ضرورت کنش مدنی و غیرخشونتآمیز صورت گیرد. از این زاویه، سبزها باید از هرگونه رویاپردازی و اقدام خارج از واقعیتهای زمانی و مکانی جنبش سبز، پرهیز کنند. انتظار عقبنشینی یکشبهی خودکامگان و ظفرمندی سریع جنبش اعتراضی آن هم با کمترین هزینه، کاملا غیرواقعی است.
اگر با نکتهی پیشین همدل باشیم، سبزها بهخاطر لشکرکشی حکومت اقتدارگرا و ممانعت جدی مزدوران خودکامگی از شکلگیری هرگونه تجمع موثر، نباید مایوس و ناامید باشند و شوند. پیام آنان به حاکمیت و ناظران جهانی، بهقدر لازم “پرصدا” بوده است؛ هرچند که در سکوت و “بیصدا” در خیابانها قدم زده باشند. فراموش نشود که بیش از 20 ماه از انتخابات جنجالی میگذرد؛ و دهم اسفند چون 25بهمن بحران مشروعیت نظام سیاسی و شکاف ملت_دولت را در ایران عریان ساخت.
دموکراسیجویان ایران با جمعبندی دهم اسفند باید نوآوری و خلاقیت بیشتری را در دستور کار قرار دهند. در پیش گرفتن روشهای اعتراضی که واجد کمترین هزینه و بیشترین فایده، در متن “تهدیدها” و “محدودیتها” باشد و با در نظر گرفتن “نقاط ضعف” جنبش، بر “فرصتها”ی موجود سوار شود و از “قاط قوت” خود بهره گیرد. بهعنوان یک نمونهی قابل اشاره، میتوان به پلاکاردی اشاره کرد که بر دیوارهی اتوبانی در پایتخت نصب شد: “دیکتاتور به پایان سلام کن”. به نظر نمیرسد که نیازی به تبیین آثار روانی مثبت این پلاکارد و بازتاب گستردهی آن باشد. تهیه و نصب پلاکارد مزبور به مثابهی اقدامی مبتنی بر ضرورت “آگاهیبخشی” و استقامت و تداوم حضور اعتراضی خیل مخالفان در برابر استیلای استبداد قابل ارزیابی است.
گسترهی سبزها به تهران و شهرهای بزرگ کشور محدود نمیشود. جباران تکیهزده بر ارکان قدرت، خود نیک میدانند که در بهترین شرایط، حداکثر حمایت 20درصد ایرانیان را با خود دارند. 20درصدی که بخشی از ایشان مزدور رژیم سیاسیاند؛ بخشی با تبلیغات و تزویر و تحریف حقیقت، همراه حاکمیت شدهاند؛ بخشی دیگر از این سیستم سیاسی به اشکال گوناگون منتفع میشوند؛ و بخشی حیات و مماتشان را در گرو تداوم نظام استبدادی تعریف کردهاند. اما آیا آن 80درصد باقیمانده حاضرند که در تمامی تجمعات اعتراضی حاضر شوند؟ آشکار است که مقاطعی چون 25خرداد88 بس ویژه و منحصربهفرد هستند، چنان که 25بهمن 89. سبزها ناگزیرند که با ارزیابی دقیق لایههای اجتماعی و میزان مشارکت واقعی آنان، بروز و ظهور خود را طراحی و تنظیم کنند. قرار نیست که سبزهای موثر و فعال -که بهمثابهی “موتور” جنبش ایفای نقش میکنند- در فراخوانهای خیابانی، اسیر سرکوب و خشونت شوند. اگر همراهی جدی دیگر لایههای سبز نباشد، “هزینه” و لطمهای که متوجه همراهان موثر و مصمم جنبش میشود، از فواید حضور خیابانی ایشان بیشتر خواهد بود.
سبزها صرفنظر از دهم اسفند که روزی برای اعلام خشم و اعتراض آنان به حصر/حبس راهبرانشان بود، باید بهجای رفتار صرفا “واکنشی” و قرار گرفتن در “زمین”ی که خودکامگان برای «بازی» سامان دادهاند و “قواعد بازی”را هم خود تعیین میکنند، خود “طراحی” را بهدست گیرند و مدیریت کنش را با نگاهی استراتژیک دراختیار داشته باشند. هرچند تغییر هرچه زودتر این حاکمیت، خواست همهی دموکراسیطلبان است، اما نباید با عجلهی بیمورد و اصرار غیرواقعبینانه برای تحول ساخت سیاسی قدرت، آسیبهای قابل اجتنابی را متوجه جنبش ساخت. سبزها فراموش نکنند که معترضان اقتصادی و شاکیان دولت ناکارآمد و فریبکار، در راهند. بخش مهمی از این ناراضیان اقتصادی در میانمدت همراه ناراضیان سیاسی خواهند شد؛ و این همه وقتی در کنار رویدادهای خارجی قرار گیرد، اثرگذاری تدریجی را به نقطه عطف نهایی تغییر، نزدیک خواهد ساخت.
نگاه سبزها به شبکههای اجتماعی باید از تمرکز صرف بر فضای مجازی، به حوزهها و سمتهای دیگری نیز متوجه شود. این مهم، در فقدان راهبران جنبش، اهمیتی مضاعف یافته است. اگرچه “شورای هماهنگی راه سبز امید” بستر قابل اتکا و اعتمادی را برای هماهنگی مهیا ساخته، اما امکانها بالقوهی پرشماری همچنان در متن جامعه مدنی وجود دارد که بیتوجهی به آنها، و تمرکز صرف بر عرصهی روابط و پیوستگیهای مجازی، غفلتی بزرگ را موجب خواهد شد.
پیگیری تدریجی اعتراض و تلاش برای تداوم و پیوستگی مقاومت در برابر حاکمیت خودکامه، همانقدر اهمیت دارد که بسط فرهنگ مخالفت و استقامت در جامعه، با آگاهیبخشی و کنش فعال و خلاق. باید امواج اعتراضی و مخالفان ساکت بیشتری را با اطلاعرسانی و نشر حقایق، همراه جنبش ساخت. امدادرسانی به خانوادهی قربانیان استبداد (از خانوادهی شهدای جنبش تا آزادگان زندانی و مجروحان) با تکیه بر این بخش از جامعه، از یکسو فشارهای وارد شده بر آسیبدیدگان از سرکوب و خشونت را تقلیل میدهد، و از سوی دیگر، باعث ایجاد موجی از همدلی و همراهی شهروندان خاموش میشود؛ شهروندانی که “انسان” هستند و طبیعتا نسبت به درد و رنج همنوع خویش، بیتفاوت نمیمانند.
و سرانجام آنکه اتلاف انرژی سبزها در چالشهای درونی و اختلافنظرها و شکافهای داخل جبههی متکثر و گستردهی سبز، آن هم در این روزهای سرمستی و سرکشی جباران مسلح شده با پول نفت (نفتی که قیمت هر بشکهاش از 100 دلار هم فراتر رفته است) و بیتوجهی به وحدت و همگامیهای موثر مبتنی بر همفکری، خطایی استراتژیک محسوب خواهد شد. برای تغییر “وضع موجود” و برداشتن گامی دیگر بهسوی “وضع مطلوب” گریزی جز تکیه بر خرد جمعی و نقاط اشتراک و ترمیم شکافها و اختلافنظرها نیست. اقدام موثر نیازمند حداکثر پشتیبانی و همراهی نیروهای متکثر و متنوع است.