اصلا نمی شود خندید، فکر کن داری وسط میدان مین راه می روی و چهار نفر همراه تو هستند، شوخی هم نمی شود کرد، یکباره میبینی یکی شان زد زیر قهقهه و از تکان خوردنش میدان مین منفجر شد و حالا مگر ول می کند، انفجار پشت انفجار. گاهی که خبرها را می خوانم باورم نمی شود که این همه حادثه در یک روز اتفاق افتاده باشد. مثلا همین امروز که روز یازدهم یا دوازدهم خرداد باشد، بستگی دارد چه روزی این مطلب را بخوانید، 70 واقعه جدید رخ داده که از شانس ما، یا از بدشانسی ما، یا از بد بودن زمانه اکنون، یا از جبر جغرافیایی بقول محسن نامجو، یا از خیلی چیزهای دیگر، سه سال قبل اتفاقاتی نظیر همین 70 واقعه نه در یک روز که در یک هفته می افتاد و شش سال قبل همین اتفاقات در یک ماه می افتاد و در 12 سال قبل 70 واقعه این چنین در یک سال هم اگر نگویم در هفت ماه می افتاد. حالا یکی تعبیرش می کند که درد زایمان است، ایشاء الله قدم نورسیده آرش هم مبارک باشد، یکی دیگر می گوید تکان های قبل از زلزله است، باز هم خبر نورسیده …. نه بابا، کجای زلزله نورسیده است؟ به هر حال احمدی نژاد دیوانه آمد، دیوانگان دیگر بازتولید شدند، و حالا هر جا می روی می بینی یک دیوانه دارد سرش را می کوبد به دیوار، آن یکی سنگ پرت می کند وسط شیشه های دمشق، یکی دیگر سفیر اخراج می کند. یکی دیگر زندانی گردن می زند، یکی دیگر کراوات آن یکی را گرفته و دنبالش می کشد، یکی دیگر به خانه سینما حمله می کند. من که واقعا دارم دیوانه می شوم، یکی یک دیوار نشان بدهد من هم سرم را بزنم به آن.
فرض کنیم این آقای دکتر علی نجفی توانا که جرم شناس است، نه خورده ای از قوه قضائیه دارد، نه بُرده ای از آبروی مملکت، شغلش این است که استاد جرم شناسی و حقوق است. ایشان در یک اجلاس رسمی گفته که طبق گفته قوه قضائیه “ هشت میلیون پرونده در دادگاه های کشور در جریان است.” فرض کنیم هر پرونده حداقل دو طرف داشته باشد، یکی شکایت کرده و شاکی است، یکی مورد شکایت قرار گرفته و متهم است. یعنی شوخی شوخی، به دلایل اش هم هیچ کاری نداریم، شانزده میلیون نفر مستقیما درگیر دادگاه اند. فرض کنیم که این افراد بطور طبیعی سه عضو خانواده داشته باشند، مثلا آقا یا خانم متهم یا شاکی یک همسر و دو فرزند داشته باشد، به پدر و مادر و خاله و عمه هم کار نداریم. یعنی بطور عادی، بدون هیچ تعارف و تکلفی 48 میلیون نفر یک عضو خانواده شان درگیر دادگاه و زندان و بگیر و ببند و مرخصی و وثیقه و ملاقات و بی سرپرست ماندن و نگران بودن و این وقایع…. هستند. می شود چند درصد؟
خدا مرگم بدهد، باز هم که همان شد. باز بگوئید این هم تقلب است. مگر می شود همه آمارهای کشور در هر موردی بشود 63 درصد؟ بقول محسن نامجو ضرب روشنفکری کردیم، تقسیم روشنفکری کردیم، آمارمان هم الکی نبود، ولی 63 درصد مردم ایران درگیر پرونده قضایی هستند. حالا شما چطور این ملت را می توانید آرام کنید؟ اشکالش کجاست؟ حتما اشکال از قانون است. مگر می شود 63 درصد از مردم یک کشور درگیر دادگاه و دادگاه کشی باشند؟ حالا ممکن است فکر کنید فقط ملت بدبخت و گرفتار این مشکل را دارند. نه عزیزم، از بالا تا پائین همین است. آقای رهبر هم خودش یک طرف پرونده هاست، مثلا احمد زیدآبادی فقط به این دلیل که در نامه به آیت الله خامنه ای ننوشته مقام معظم رهبری زندانی است. رئیس مجلس از رئیس جمهور شاکی است و پرونده اش را فرستاده دادگاه، رئیس جمهور از روزنامه نگار شاکی است کلی آدم به همین خاطر دارند آب خنک می خورند در اوین. اعضای خانواده رئیس دفتر رئیس جمهور زندانی اند، نصف اتاق رئیس قوه قضائیه پرونده معاون اول رئیس جمهور یعنی آقای رحیمی است. یکی از نمایندگان مجلس متهم به قتل است. قوه قضائیه اعلام کرده کیفرخواست مرتضوی مهم ترین خیاط یا قاضی قوه قضائیه تا اوایل تیرماه صادر می شود و می افتد توی کوزه می توانیم آبش را بخوریم. مشائی از قالیباف که قرار است بعدا رئیس جمهور شود شکایت کرده، البته بدون دیده شدن و انتشار هر گونه عکس.
دادگاه اختلاس تقریبا همه روسای بانک های مهم کشور را به اتهام اختلاس یا دستگیر کرده یا محکوم کرده یا فرار کرده اند، یا شاکی هستند و تازه دارند می روند سراغ روسای بیمه. البته اینها شامل افرادی است که یا دستگیر شده اند یا نشده اند، ولی افرادی هم هستند که عکس شان منتشر شده و همه جا هم پخش شده که وسط خیابان دارند مواد تزریق می کنند، تا به عنوان جزئی از ام القرای مسلمین شناخته شوند. در این وسط، رئیس جمهور که بخش اعظم وزرایش بالاخره یا سرشان توی پرونده ای گیر است، یا تازه دم شان به تله افتاده، تصمیم دارد معاونت قانون اساسی تشکیل بدهد. ببین چه گرفتاری شدیم! طرف خودش وجودش نقض قانون اساسی است، تازه می خواهد معاونت قانون اساسی تشکیل بدهد. البته ما که با کارهای قانونی اش مخالف نیستیم، تشکیل بدهد، دستش هم درد نکند، ولی حداقل 63 درصد این 63 درصد به دلیل وجود همین تحفه است که گرفتار هستند. حالا هر کسی به یک شکل. ولی در این حال و احوال راه حل سردار کبیر و عضو برجسته و شاخص اصلی تورم نظام، یعنی سردار فیروزآبادی به نظر من راه حل مهمی است. یعنی بهترین کاری است که می شود کرد. ایشان بخشنامه کرده که از این پس “ بتدریج به جای آیت الله خامنه ای سپاه موظف است از واژه امام خامنه ای” استفاده کند. راست می گوید، درازی شاه خانوم به پهنای ماه خانوم، بالاخره باید معلوم شود که علت همه مشکلات چیست؟
علاوه بر اینها یک درس مهمی که می توان از بخشنامه سردار پهناور اسلام یعنی جناب فیروزآبادی گرفت این است که آدم اگر رئیس باشد، می تواند یک آیت الله را با یک بخشنامه تبدیل به امام بکند. فکر کنید اگر امام حسین به جای حر بن یزید ریاحی یا حضرت ابوالفضل، چنین یارانی داشت، این همه تشنه و گرسنه چه لزومی داشت از کوفه راه بیافتد و برود وسط بیابان و آخرش هم شهید بشود؟ یک بخشنامه می کردند که
“بموجب این بخشنامه جناب آقای حسین بن علی از امروز امام حسین می باشد. ابوالفضل العباس، امضا. رونوشت: شمر بن ذی الجوشن، عبیدالله زیاد، یزید بن معاویه، حارث”
آن درد گرم خورده ها هم بخشنامه را می خواندن و می رفتند پی کارشان. شتر مرد، حاجی خلاص! مشکل این است که چنین نوابغی را در صدر اسلام داشتیم، وگرنه این همه گرفتاری پیش نمی آمد. البته این یک طرف داستان است، آن طرف داستان که قهقهه است. جان من وسط میدان مین نخندید، خیلی حال و روز خوبی نداریم، فعلا بغدادمان که خراب شده بقول هاشمی، تا برسیم مسکو فعلا همه مسیر مین گذاری است. فعلا بدون حرکت بخندید. داستان این که سایت تابناک علیه السلام برداشته نوشته که “ رسانه هایی جایگاه رهبری را هزینه انتخابات مجلس کردند.” و منظورش این است که بعضی رسانه های بی تربیت راست افراطی برای اینکه حداد عادل رئیس مجلس شود، رهبر را خرج کردند. خوب؟ حالا مگر چی شد؟ مگر خرج نکردند؟ خرجش هم کردند، آخرش هم همین شد که رای نیاورد. منظورتان همین بود. خیلی ناقلا هستید. واقعا که ناقلا تر و بلا تر از شما خودتانید. یعنی چی این حرف اون وقت؟ یعنی هر کسی را بخواهند خراب کنند می گویند رهبری به این آقا علاقمند است، بعد طرف نیم ساعت بعد یا می رود زیر ماشین یا خناق می گیرد، یا ریزگرده ها باعث می شوند سکته کند، یا آوار می آید روی سرش. این آقای خامنه ای هم که آرزو می کرد بقول هادی خرسندی عزیز ما هم چارلی چاپلین داشته باشیم، حالا به جای چارلی چاپلین خودش شده “توتو”ی ایتالیایی در نقش آن آقایی که به هر جا نگاه می کرد طرف چشم می خورد و مشکل پیدا می کرد.
حالا همه این مقدمه ها را اصلا چیدم که بگویم خبرهای امروز چی بود، نمی گذارید که آدم دو کلمه مثل آدم حسابی حرفش را بزند. از همین دو روز قبل تا دیروز صبح، قبل از اینکه کله پاچه فروشی ها باز کنند، هفت سفارتخانه غربی سفارت سوریه را تعطیل کردند و سفیر سوریه را فرستادند لای دست شوهر اسماء خانم. دیروز صبح هم ژاپنی ها که سیاست شان هم مثل آوازخواندنشان قسطی است و نیم ساعت طول می کشد تا یک صدا از حنجره شان در بیاید، امروز سفیر سوریه را بیرون کردند. سوریه هم خیلی حالش خوب است، زد کاردار هلند را از دمشق بیرون کرد. البته چین با دخالت نظامی در سوریه مخالفت کرد. یعنی قضیه دارد بیخ پیدا می کند. معمولا از وقتی چین از یک حکومت قاطعانه حمایت می کند، تا وقتی رهبر آن کشور از کشورش بیرون برود، بگذارید حساب کنم….. هواکوفنگ سال 1357 روز بیستم شهریور از شاه حمایت کرد، شاه هم 26 دی از ایران رفت. با این حساب، چهارماه و 6 روز طول می کشد تا بشار اسد از سوریه برود. البته بشار اسد کجا شاه ایران کجا؟ ولی جنس چینی اصولا جنس چینی است. فکر کنم چشم شیطان کور، گوشش کر، با همین حساب که گفتم روز 16 مهر بشار اسد باید خداحافظی را بکند و برود سراغ چشم پزشکی. به نظرم حتی اگر زودتر هم برود برای خودش بهتر است، خدا شاهد است جز آقای شایا هیچ کس در این مورد نظری ندارد که مرا تحریک کرده باشد. خودم برای خودش می گویم. اگر قبل از مهر هم برود که بچه را برای مدرسه ثبت نام کنند، درس بچه عقب نمی افتد.
البته من قصد نداشتم که در امور داخلی سوریه دخالت کنم، منتهی دیدم من که وزیر خارجه نیستم که دخالتم غیرقانونی باشد، یک بار هم بگذار ما دخالت بکنیم، جای دوری نمی رود. گفتم دخالت در کشورهای دیگر، این داستان دخالت و زندانی کردن و اعدام ایرانی ها هم دارد بیخ پیدا می کند. یکی از وب سایت های خبری نوشته بود از 25 زندانی ایرانی در زندانهای عربستان، 18 نفرشان را گردن زدند. و بقیه را هم می خواهند بکشند. البته که من مثل خیلی ها به نقض حقوق بشر در عربستان و بخصوص مجازات اعدام در آن کشور اعتراض دارم، خیلی هم اعتراض دارم و وقتی اعدامی ها هموطن خودم باشند طبیعتا بیشتر هم اعتراض دارم. می خواستم هم یک مقاله طولانی بنویسم که برای چی اینها را دستگیر کردید و اعدام می کنید، ای بی شرم ها؟ که خبر را خواندم و دیدم داستان مربوط به شش سال قبل است. اینکه چطور شش سال قبل قاچاقچی مواد مخدر را دستگیر کرده اند و درست وسط بزن بزن های ایران و سوریه و امارات و ابوموسی و ابوعلی سینا اعدام شان کردند، برایم مورد سووال بود. بعد دیدم بحرینی ها هم یک تعدادی از طرفداران ایران را به اتهام کودتا دستگیر کردند. از آن طرف کویتی ها تعدادی ایرانی را دستگیر کردند. از آن طرف در یمن تعداد خیلی زیادی شیعیان “خامنوفیل” دستگیر شدند. بقول مسعود بهنود همه یک دفعه با هم از چراغ قرمز رد شدند.
سخنگوی سابق وزارت خارجه که این روزها بیشتر از سخنگوی فعلی آن از طرف وزارت خارجه که وزیر اسبق آن یعنی ولایتی بیشتر از وزیر فعلی آن صالحی که لای باقالی ها گم شده، حرف می زند، سخن می گوید( تکرار مضر) اعلام کرده که “ به ما فشار نیاورید، ما دو بار سفیر عربستان را احضار کردیم.” این یکی سفیر عربستان را احضار کرده، آذربایجان هم سفیر خودش را از ایران احضار کرده. بگو پدرت بد، مادرت بد، به تو چه که در آذربایجان مسابقات یوروویژن برگزار می شود و مردم قر می دهند و همجنسگرایان راهپیمایی می کنند؟ خیلی خوش پروپاچه ای لب روخانه ارس هم می نشینی که بلبل برایت “ آی بری باخ بخواند”؟ از آن طرف محسن رضایی رفته تبریز و سخنرانی کرده که ایران بدون آذربایجان معنی ندارد. یعنی چه این حرف ها؟ اصلا مگر آذربایجان فقط همان تبریز و ارومیه و اردبیل است. همه ایران پر از ترک آذری است و ما همه ایرانی هستیم و تا آخرش هم می مانیم. حالا این وسط ترکیه فیلش یاد “تورانستان” کرده، برای خودش کرده، غلط کرده. البته که حرف محسن رضایی با قسم ناموسی و بی قسم ناموسی درست است که “ ایران به آذربایجان مدیون است.” منتهی داستان که همین ستارخان و باقرخان نیست. تمام اقتصاد و فرهنگ و هنر و سیاست ایران دست آذری هاست، نه که دست آذری هاست، اصلا کی گفته که یکی آن طرف مرز حرف از جدایی آذربایجان بزند، یکی هم این طرف غصه اش را بخورد. مگر آذری ها با بقیه ایرانی ها جدا هستند؟ من که اول ایرانی هستم بعد ترک هستم، اصلا بخش اعظم ما همینطوریم. ولی بوی خوبی از این حرف ها نمی آید.
حالا فکر کن وسط راه بغداد به مسکو، این دولت وامانده درمانده بقول همدانی ها چلوسیده، گربه ای نیست که نرقصانده باشند. یک هفته قبل گفتند قهوه خانه زنان ممنوع است. سه شنبه افتادند به جان کراواتی ها، امروز خانه سینما را که هنوز بازنشده بود تعلیق کردند، ده صبح هم فدراسیون قایقرانی را تعطیل کردند. دوازده ظهر همان یک دانه سینمای گرمسار را تعطیل کردند. معلوم نیست چه مرضی دارند؟ هفته آینده ادوکلن زدن را ممنوع می کنند، روز بعدش کسی حق ندارد کفش اش را واکس بزند. دو هفته قبل هم که واردات عینک آفتابی را ممنوع کردند. بقول غلو پس مو گه بزنم به چشمام برم خیابون؟
آدم نمی فهمد، این دولت اگر خیلی زورش زیاد است و بلد است کارش را بکند، چرا 20 میلیارد دلار از 35 میلیارد دلار بودجه عمرانی اش را نتوانسته هزینه کند؟ حرف هم که نمی تواند بزند و تا چهار سال قبل “ معجزه هزاره سوم” و “ پیامبر قرن چهاردهم” در “ هاله نور” بود و اسم اش را روی خرما در کشورهای عربی می گذاشتند و رئیس صدا و سیما به احمدی نژاد می گفت صدا و سیما منزل خودتان است. حالا مرندی در مجلس می گوید: “ انتقاد حق رئیس جمهور است.” البته که حق رئیس جمهور است. ولی یک تپه پیدا کنید که ایشان برود بالای آن و یک جای سالم باقی گذاشته باشد که آنجا بایستد و انتقاد کند؟
خیلی خوش به حال مان است، تازه دولت اعلام کرده روز چهاردهم خرداد، چهار ساعت و نیم همه فرودگاههای تهران تعطیل است. آن وقت آقای ابراهیم فیاض غصه می خورد که “ در حال حاضر زنان طالب روابط جنسی شده اند و این یعنی انقلاب جنسی خطرناک” واقعا عجیب است، زنها چرا باید طالب روابط جنسی باشند؟ اصلا مگر مرد هستند که نیاز جنسی داشته باشند. همین یکی را کم داشتیم. همین می شود که باید بگوئیم بیا، کارملت درآمد، از فردا فروش لحاف و بالش هم ممنوع می شود. البته من در این وضعیت همچنان امیدوارم که اوضاع بخوبی پیش برود، همه چیز درست می شود.
چرا این طوری نگاه می کنی؟ چرا فحش می دهی؟ چرا سنگ می زنی؟ بابا! به من چه مربوط است. من فقط آمدم دو کلمه حرف بزنم. آقا این جلوی دهان مرا گرفته. بابا…… خ ف ه ش…..م.