مانلی

نویسنده

سروده هایی  از رزا جمالی  و کسری عنقایی

زمزمه ی افسانه های خاک

رزا جمالی متولد ۲۸ آبان ۱۳۵۶ در تبریز است.  او دانش آموختهٔ ادبیات نمایشی از دانشگاه هنراست. رزا فعالیت ادبی خود را از ابتدای دهه هفتاد آغاز کرد. پوران فرخزاد او را شاعری متفاوت خوانده‌است که زبان و فضاهای جدیدی را ارائه می‌دهد و پسامدرن است. از او تاکنون مجموعه های زیرمنتشر شده است: این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی (ویستار1377)، دهن کجی به تو (نقش هنر 1377) و برای ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام (آرویج 1380)

بزودی مجموعه شعری با عنوان “این ساعت شنی که به خواب رفته است…“از او منتشر خواهد شد و همچنین نمایشنامه ای با عنوان “سایه ” را در دست انتشار دارد.

 

شعری از رزا جمالی

زوایای این قاب

1

سال ها از آنروز گذشته است

که من به چهره ی پیرم در آینه نگاه می کنم

سال ها ازآنروز گذشته است

که من به ماسه هایی که شکم داده اند بر تختم لو می روم

سال ها از آنروز گذشته است !

2

این حکایت از مویرگ های دهلیزی ست که شما نمی بینیدش

3

این گاو که سالهاست از سینه ام مکیده است

و تنگ در قابم که فرو رفته ام.

4

می دانستم که توجیه اش آسان نیست

این قاعده خلافِ جریان بود

و ما از ابهامات آن بی خبر بودیم

یک اتفاقٍِِ نادر

که به قانون های طبیعی توجیه نمی شود

و ما در کتِ آن سال هاست که مانده ایم.

5

این زمینِ عاریتی بخشی ازآن جزیره ی آبسکون است

فقدان دستی که منجر به بن بست شد

و نقش هایی که رسم شده بودند

برای ترسیم این منحنی به پرگار نیازی نبود.

6

اسب هایی ست که بی وقفه در خونم می خوانند

آن اسب ها که یاران خونی منند

این شکل ها به شعاع آن منحنی بسته اند

درخت ساکنی ست

که بر اشکوبه ها ریشه کرده است.

7

نمی شد به بازی عقربه ها پایان داد

به ثانیه های شکسته برنمی گردیم

روزهایی که در پی هم چیده ام

و اسب هایی که از بازی من گریخته اند.

8

حصیری که روی آن خوابیده بودی

من به سکون این خانه بدجور عادت کرده ام

چیزی که قرار بود از مرکز زمین دور شود

و ترا به من برساند.

9

قرنی از تو گذشته است

و ما که در این خانه مانده ایم….

10

ابعاد گذشته تغییر کرده است

و این منحصر به رنگ سقف نیست

حروفی که ما را چون ساکنان این سرزمین پذیرفتند

و چنانکه مجرمی از این خاک گریختند

و ما به سکونِ این شهر عادت کردیم.

کسرا عنقایی یکی از چهره‌های مهم شعر امروز کشورمان است که طی 19 سال اخیر حضوری مداوم و جدی در عرصه شعر داشته و آثارش مورد توجه صاحبنظران و علاقه‌مندان شعر قرار گرفته است. از ویژگی‌های شعر وی، گرایش به اسطوره و تاریخ و آمیختنشان با دغدغه های انسان معاصر است.ویژگی دیگر وی این است که هیچ‌گاه تحت تأثیر جریانها و موج‌های گذرایی که معمولاً در فضای پرتنش ادبی ـ هنری ایران شاهد آمدن و رفتنشان بوده‌ایم، قرار نگرفته و در مسیری متفاوت و خاص خود به راهش ادامه داده است که همین اعتمادبه‌نفس و استقلال به وی کمک کرده تا بتواند در مدتی کوتاه، هشت جلد کتاب در زمینه‌های شعر، فیلمنامه و ادبیات کودکان منتشر کند.

این آثار عبارتند از: بر پلکان برج قدیمی، دروازه‌ پیچک و مه، نم سفال‌های عتیق، به‌دنبال سنجاقک‌ها، افسانه‌ کولی‌ها، تندیس مه، پدر ابری من، سرود پایان قرن.

سه شعر از کسرا عنقایی

1

بر‌آنم که تمام خورشیدها را

چون شکوفه‌های نارنج

بر طر‌ّّه‌ مویت بنشانم.

اما تو

به دورها چشم دوخته‌ای :

از کهکشانی دیگر

و سیاره‌ای دیگر

شکوفه‌ای یخین را انتظار می‌کشی

که برای چیدنش

می‌باید

سفری طولانی بیاغازم

و در راه بازگشت

تشنه

بمیرم.

2

شمعدان شیشه‌ای

با منگوله‌هایش،

تاقچه‌ غبارگرفته

با اسبی زنگ‌زده که بر دو پای خویش ایستاده است.

و شعله‌ چشم‌های میشی‌رنگ.

اینک کبوتران خیس

روی لبانِ بودا عشق‌بازی می‌کنند،

باران شاید ببارد

شاید هم نه.

و من

حتی اگر به روح منجمد حیات تو دست‌یابم

نخواهمت یافت.

تو در تمام شمعدان‌های شیشه‌ای

پراکنده شده‌ای.

و آسمان

نه می‌بارد

و نه نمی‌بارد.

3

آتش

تو را فرا می‌گیرد،

خاک

افسانه‌هایش را زمزمه می‌کند،

راهب

ردای زعفرانی‌اش را

بر دوش می‌اندازد

هنگامی‌که حیات از تو دریغ می‌شود.

اینجا

درختی به تقدیر سوختن

تن می‌دهد،

راهب

اشکش را با گوشه‌ی ردا پاک می‌کند،

کرمی در خاک فرومی‌رود،

کرکسی در آسمان

نیمدایره‌ای رسم می‌کند

و فرودمی‌آید،

و من در شعله‌های آتش

تو را دوست می‌داشتم،

در خاک

در درخت

تو را دوست می‌داشتم،

در منقار کرکس

در دهان کرم

تو را دوست می‌داشتم.