این روزها و در سالروز جهانی آزادی مطبوعات کمتر روزنامهنگاری در ایران میتوان یافت که احساس آزادی کند و بیدغدغه به حرفه خویش بپردازد. شاید تنها همکاران در روزنامههای وابسته به حکومت احساس آزادی کنند و که گر نیک بنگرند، آنان نیز به نوعی دیگر دربند قدرتند.
هر ساله به مناسبت همین روز گزارشات فراوانی درباره وضعیت مطبوعات در ایران منتشر میشود، از جمله گزارش انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران که وضع رسانهها در یک سال گذشته را بد توصیف کرده است.
طبق گزارش انجمن صنفی روزنامهنگاران 34 مورد لغو امتیاز نشریات و 14 مورد دستگیری روزنامهنگار در سال گذشته اتفاق افتاده و طبق گزارش فعالین ایرانی دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمریکای شمالی نهادهای رسمی و دولتی که در سال گذشته در جلوگیری از گردش آزاد اطلاعات دخالت مستقیم داشتهاند: شورای عالی امنیت ملی، هیئت نظارت بر مطبوعات وزارت ارشاد، مدعیالعموم، سپاه پاسداران، نیروی مقاومت بسیج، حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی، ستاد امر به معروف و نهی از منکر، دادگستری استان تهران و دادگاه ویژه روحانیت بوده اند که مستقیم و یا غیر مستقیم در اعمال محدودیت روزنامهنگاران نقش داشته اند.
فیالحقیقه، درد دل روزنامهنگاران درد دل کهنهای ست و همگان شنیده و خواندهاند اقساماش را و این سخنی تکراریست که آزادی نیست و محدودیت وجود دارد و گرفتاریهای پس از انتشار مطالب بسیار است و همه میدانند.
اما از همه موارد نامبرده در گزارشات مختلف درباره وضعیت روزنامهنگاران بگذریم که همگی به درستی عنوان شدهاند، یک دلیل مهم و اساسی گریبان روزنامهنگاران کشور را گرفته است که همواره به دلیل گرایشات سیاسی انجمنهای صنفی از دید ناظران پنهان مانده و یا مورد سکوت قرار گرفته است و بیشتر روزنامهنگاران از ترس از دست دادن کارشان آن را طرح نمیکنند؛ و آن کیفیت مدیریت مدیران مسئول در فضای کنونی مطبوعات است که از سال 79 تا کنون نمودار بسیار زاویهداری رو به پائین داشته است و به جرات میتوان گفت که این روزها در پائینترین سطح خود قرار گرفته است.
متاسفانه با توقیف فلهای نشریات و دستگیریهای گسترده اکثر روزنامهداران بزرگ به ناچار یا به خارج از کشور مهاجرت کردهاند و یا در گوشهای از کشور به کار دیگر مشغول شدهاند و گهگاهی یادداشت و مقالهای از سر عشق به روزنامهنگاری در روزنامهای منتشر میکنند که امکان فعالیت در همین اندازه نیز برایشان غنیمت است با توجه به محدودیتها.
اما در این بین چه کسانی بیشترین ضرر متوجهشان شده است؟ قطعا خبرنگاران و روزنامهنگارانی که در روزنامههای داخل کشور مشغول به فعالیت هستند. همانند بچه یتیمی شدهاند آواره که دائم کیف در بغل از این روزنامه به آن روزنامه افتادهاند بیصاحب و ناظر. آن هم در اندک روزنامههای محدودی که باقی مانده است. گویی ما ماندهایم و روزنامهداران تازه به روزنامه رسیدهای که همه چیز میدانند جز روزنامهنگاری و روزنامهداری.
وضعیت نشریات حزبی روشن است و سخن در این باب نقد دیگری میطلبد، ولی در روزنامههای به اصطلاح مستقل وضعیت به گونهایست که باورش شاید برای عموم دشوار باشد که هم اکنون کسانی به سمت مدیرمسئولی منصوب و یا به سردبیری گماشته شدهاند که در تمام طول حیاتشان شاید یک مقاله نیز ننوشته باشند. بهراستی مصیبت بزرگی ست که در حال حاضر کمتر روزنامهنگاری با اسم جرات میکند آن را منتشر کند.
در سالهای اخیر مطالب زیادی درباره مشکلات روزنامهنگاران چاپ شده است و یکی هم اخیرا در سایت بیبیسی فارسی منتشر شده که به دشواریهای انتشار و محدودیتهایی که دولت در سوبسیدها و آگهیهای دولتی ایجاد کرده پرداخته است. اما ماهیت و عملکرد خود روزنامهداران به ظاهر مستقل همواره در سایه مانده است؛ یا از برای ترس از دست رفتن امنیت شغلی و یا اینکه ملاحظات و خودسانسوری از وحشت دستگیری و تمسخر روزنامههای جناح محافظهکار که آن را در خبرهای اولشان آورند که ببینید چه کسانی روزنامههای مستقل را میگردانند.
البته دولت پشتیبان اصلی مدیران فعلی در روزنامههاست و از وضعیت موجود سخت خرسند است؛ بالاخص در نشریات مستقل که یک نمونهاش را از زبان وزیر ارشاد و مدیرکل مطبوعات داخلیاش از نزدیک دیده و شنیدیم. صفارهرندی در نمایشگاه مطبوعات سال گذشته و به هنگام بازدید از غرفه یکی از روزنامههای مستقل، وقتی چشمش به مدیرمسئول جوان و تازهکار خورد که یک شبه به مدیریت منصوب شده، از معاون مطبوعاتی خود ملکیان پرسید که آیا تیم روزنامه نیز تغییر کرده است یا خیر؟! و وقتی جواب مثبت شنید، سری به رضایت تکان داد و لبخندزنان گذشت؛ یک نظارت کاملا حساب شده و نامحسوس از وضعیت کنونی روزنامهها.
سخن به اغراق نیست اگر عنوان شود که اکثریت مدیران فعلی نشریات دلالان و واردکنندگان کاغذ و زینک و یا صاحبان شرکتهای توزیع نشریه هستند.
متاسفانه مشکلات ناشی از حضور مدیران بیکفایت و بیاطلاع از حرفه روزنامهنگاری به کمال متوجه خبرنگاران و کارکنان نشریات شده است. تصمیمات غلط در اداره امور، سوءاستفادههای خرد و کلان از موقعیتهای باد آورده و رانتخواری از بزرگترین معضلاتیست که بعضا به تبعیضات و چند دستگی در بین روزنامهنگاران منجر شده است. به واقع اختلافات داخلی و معضلات ناشی از سوءمدیریت مدیران در مطبوعات بزرگترین دغدغه و آزردگی خاطر روزنامهنگاران شده است.
آنانکه صاحب قلمی در مطبوعات داخل کشور هستند، به خوبی واقفند انحصار برنامههای خبری و رانتهای اینچنینی برای عدهای خاص که وابسته به گردانندگان و مدیران هستند، چه ضربههای جبران ناپذیری به حیثیت خبرنگار و شغل خبرنگاری وارد آورده است. واگذاری امکانات صنفی به خودیها و رانتخواریهای از این دست، مقال را به درازا میکشد که از حوصله این نوشتار خارج است و بحث دیگر میخواهد.
زمانی در مطبوعات مراتب پیشرفت با دقت و وسواسی رعایت میشد و یک خبرنگار تا رسیدن به سردبیری دست کم بیست سال خاک مطبوعات را میخورد و تازه شاید به دبیری تحریریه میرسید. اما امروزه روز به برکت مدیران بیاطلاع از فن روزنامهنگاری شاهدیم که پلههای ترقی به صورت کاذب یک به ده شده است و خبرگیری که هنوز مشق خبر نکرده، مسئول صفحه میشود و خبرنگاری تنها با چند ماه سابقه کار یک شبه دبیر تحریریه.
آنوقت توقع وجود دارد از برای افت کیفیت و محتوای نشریات و همچنین گزارشها نگاشته میشود درباره سیر نزولی تیراژ روزنامهها و عدم خرید مردم و گلهگذاری میشود که ایرانیها مردمانی هستند کممطالعه که روزنامه کم میخوانند؛ درحالی که در تمامی گزارشات نحوه اداره نشریات توسط مدیران مسئول که بزرگترین دلیل افت تیراژ روزنامهها و در نهایت ورشکستگی هستند، مغفول میماند.
ریز شدن در مشکلات صنفی و بیان دشواریهای ظریف داخلی روزنامهنگاران شاید برای آنانکه دیدگاه سیاسی جهتدار دارند و از این دریچه به مسئله نگاه میکنند، جذابیت نداشته و در اولویت نباشد، ولی به گمان نگارنده اساسیترین سد بر سر راه پیشرفت روزنامهنگاران داخل کشور شده است.
وقتی یک کارشناس ارتباطات از رسالت خبرنگار و وظایفی که در قبال جامعه برعهده دارد سخن به میان میآورد، از جهت تذکر لازم است سوءمدیریت مدیران مسئول را همانند آینهای در مقابلشان قرار داد تا تنویر شود که تنها حکومت نیست که مانعی بر سر راه خبرنگاران است، بل درگیریهای داخلی و آزار و اذیتهای مدیران و سردبیران کم دانش در مطبوعات عملا توان آنان را تقلیل میدهد.
برای روشن شدن مسئله شاید بجا باشد نمونهای از نحوه تصاحبات یک شبه سمت مدیریت نشریات را بیاورم که دردناک است و در سالهای اخیر بسیار اتفاق افتاده و برای هر روزنامهنگاری سخت است کنار آمدن با موضوع.
در همان سال توقیف فلهای (سال 79) به دستور آیتالله خامنهای، روزنامهای از شهرستان توانست مجوز انتشار سراسری گرفته و در تیراژ بالا منتشر شود. مدیرمسئولش دربهدر به دنبال روزنامهنگارانی میگشت کار بلد که از یاری بخت، جمع بیکاران آن زمان زیاد شده بود و عده کثیری از همکاران حرفهای در آن روزنامه جمع شدند.
روزنامهدار جدید که یک شبه ره بیست ساله را طی کرده بود و روزنامهای اجارهای به دستش افتاده بود، در ابتدای کار تمام روزنامهنگاران حرفه ای را جمع کرد و اتاق فکری ایجاد کرد و شورای سردبیری به راه انداخت. روزنامه با نظمی تا سه ماه منتشر میشد و روزنامهدار محترم نیز کارآموزی میکرد و از کارمندانش روزنامهنگاری میآموخت، اما طولی نکشید که به ناگاه در مدت یک هفته تمامی اعضای شورای سردبیری را پشت هم اخراج کرد و خبرنگاران زبده را هم از کار بیکار و نام خود را به عنوان سردبیر یک شبه در شناسنامه روزنامه قرار داد.
الحال این احوال میشود که دو راه پیش روی روزنامهنگار باقی نمیماند. یا باید خانهنشین شود و خانوادهاش را هم تحت فشارهای اقتصادی و مسائل دیگر ناشی از بیکاریش قرار دهد و یا اینکه منفعل به گوشه تحریریه کز کرده و غلام حلقه به گوش مدیرمسئول و یا سردبیر تازه کار شده و خود را در حد او تنزل دهد. کاری که از سال 79 به بعد شاهدیم که در مطبوعات به کرات رخ داده و در این سالها به اوج خود رسیده است.
گهگاه خبری منتشر میشود مبنی بر اینکه فلان روزنامه موقتا به دلایل فنی و یا تحریریه منتشر نمیشود و دفعتا پیشآمده که روزنامهای چندین دست بین افرادی چرخیده و پس از مدتی انتشار تعطیل شده است. همه گمانهها درباره آن بوجود میآید و علل سیاسی و تنگناهای اقتصادی از جانب دولت برای علل تعطیلی مطرح و حتی تیتر اول خبرها میشوند، اما دلیل اصلی توقف چاپ فلان روزنامه که از انتشار باز مانده در تحلیل هیچ صاحبنظر نمیآید که علت اصلی و اساسی همان روزنامهداری ست که به خاطر اعمال سیاستهای غلط و عدم آشنایی با حرفه روزنامهنگاری نشریه را به ورشکستگی و تعطیلی میکشاند.
در واقع از این اصل مهم در اداره یک نشریه دور هستند که عدم کیفیت در محتوای مطالب، نه تیراژ میآورد و نه آگهی ترغیب میکند و نه وزن و اثرگذاری در بین نخبگان و فرهیختگان جامعه ایجاد؛ و تنها دلخوشیشان در ادامه انتشار میشود چشم دوختن به دست وزرات ارشاد در پرداخت یارانهها و پرکردن جیبهای حریص از فروش سوبسید کاغذ و زینک دولتی و همچنین کسب اعتبار از موقعیت پرطمطراق مدیریت مطبوعاتی در جهت ارتقای موقعیت اجتماعی و سیاسی خویش در جامعه.
یکشنبه گذشته از پنج روزنامهنگار باسابقه کشور در انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران تقدیر شد که اقدام درخور توجهای ست که هر ساله اعضای هیئت مدیره انجمن صورت میدهند، اما در فضای مطبوعات چه؟ آیا شان این افراد حفظ میشود؟ از این پنج روزنامهنگار باسابقه، استاد فریدون صدیقی قریب به چهل سال است که در مطبوعات زحمت میکشد و در بیست سال گذشته شاید بتوان گفت صدها روزنامهگار جوان را در مرکز مطالعات وزارت ارشاد آموزش داده است که نگارنده نیز افتخار شاگردی ایشان را دارد. ولی آیا حرمت این روزنامهنگار با سابقه کشور نیز در مطبوعات و توسط مدیران مسئول رعایت میشود؟ به ضرس قاطع باید گفت خیر! رعایت نمیشود و کسانی بر امضای این سردبیر کهنه کار امضای آخر صفحه را میزنند که مدیریت را یک شبه تصاحب کرده و حتی مشق روزنامهنگاری را هم نکرده اند چه رسد به داشتن سابقه کار تحریریهای ولو برای چند سال.
در سالروز جهانی آزادی مطبوعات بجاست یادآوری این مسئله که روزنامهنگاران در ایران این روزها دغدغه اصلی و اولویت اولشان محدودیتهای حکومتی نیست برخلاف گزارشاتی که از طرف نهادهای مختلف غیردولتی داخلی و خارجی منتشر میشود که فن بازی قلمی با غول و به اصطلاح خودمانی بازی موش و گربه ژورنالیستی را خوب آموختهاند روزنامهنگاران ایرانی، بلکه اصل گرفتاریشان بیشتر از جانب روزنامهداران و مدیران مسئول بیاطلاع و ناآشنا به این حرفه ظریف و دشوار است که به تعبیری از پشت سر بر پیکر روزنامهنگاری این مرز و بوم خنجر میزنند.