از پشت سر خنجر می‌زنند ‏

فرهاد رجبعلی
فرهاد رجبعلی

این روزها و در سالروز جهانی آزادی مطبوعات کمتر روزنامه‌نگاری در ایران می‌توان یافت که احساس ‏آزادی کند و بی‌دغدغه به حرفه خویش بپردازد. شاید تنها همکاران در روزنامه‌های وابسته به حکومت احساس ‏آزادی کنند و که گر نیک بنگرند، آنان نیز به نوعی دیگر دربند قدرتند. ‏

هر ساله به مناسبت همین روز گزارشات فراوانی درباره وضعیت مطبوعات در ایران منتشر می‌شود، از ‏جمله گزارش انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران که وضع رسانه‌ها در یک سال گذشته را بد توصیف کرده ‏است.‏

طبق گزارش انجمن صنفی روزنامه‌نگاران 34 مورد لغو امتیاز نشریات و 14 مورد دستگیری روزنامه‌نگار ‏در سال گذشته اتفاق افتاده و طبق گزارش فعالین ایرانی دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمریکای شمالی ‏نهادهای رسمی و دولتی که در سال گذشته در جلوگیری از گردش آزاد اطلاعات دخالت‏‎ ‎مستقیم داشته‌اند: ‏شورای عالی امنیت ملی، هیئت نظارت بر مطبوعات وزارت‎ ‎ارشاد، مدعی‌العموم، سپاه پاسداران، نیروی ‏مقاومت بسیج، حفاظت اطلاعات نیروی‎ ‎انتظامی، ستاد امر به معروف و نهی از منکر، دادگستری استان ‏تهران و دادگاه ویژه‎ ‎روحانیت‎ ‎بوده اند که مستقیم و یا غیر مستقیم در اعمال محدودیت روزنامه‌نگاران نقش ‏داشته اند.‏

فی‌الحقیقه، درد دل روزنامه‌نگاران درد دل کهنه‌ای ست و همگان شنیده‌ و خوانده‌اند اقسام‌اش را و این سخنی ‏تکراریست که آزادی نیست و محدودیت وجود دارد و گرفتاری‌های پس از انتشار مطالب بسیار است و همه ‏می‌دانند. ‏

اما از همه موارد نامبرده در گزارشات مختلف درباره وضعیت روزنامه‌نگاران بگذریم که همگی به درستی ‏عنوان شده‌اند، یک دلیل مهم و اساسی گریبان روزنامه‌نگاران کشور را گرفته است که همواره به دلیل ‏گرایشات سیاسی انجمن‌های صنفی از دید ناظران پنهان مانده و یا مورد سکوت قرار گرفته است و بیشتر ‏روزنامه‌نگاران از ترس از دست دادن کارشان آن را طرح نمی‌کنند؛ و آن کیفیت مدیریت مدیران مسئول در ‏فضای کنونی مطبوعات است که از سال 79 تا کنون نمودار بسیار زاویه‌داری رو به پائین داشته است و به ‏جرات می‌توان گفت که این روزها در پائین‌ترین سطح خود قرار گرفته است. ‏

متاسفانه با توقیف فله‌ای نشریات و دستگیری‌های گسترده اکثر روزنامه‌داران بزرگ به ناچار یا به خارج از ‏کشور مهاجرت کرده‌اند و یا در گوشه‌ای از کشور به کار دیگر مشغول شده‌اند و گهگاهی یادداشت و مقاله‌ای ‏از سر عشق به روزنامه‌نگاری در روزنامه‌ای منتشر می‌کنند که امکان فعالیت در همین اندازه نیز برایشان ‏غنیمت است با توجه به محدودیت‌ها. ‏

اما در این بین چه کسانی بیشترین ضرر متوجه‌شان شده است؟ قطعا خبرنگاران و روزنامه‌نگارانی که در ‏روزنامه‌های داخل کشور مشغول به فعالیت هستند. همانند بچه یتیمی شده‌اند آواره که دائم کیف در بغل از این ‏روزنامه به آن روزنامه افتاده‌اند بی‌صاحب و ناظر. آن هم در اندک روزنامه‌های محدودی که باقی مانده است. ‏گویی ما مانده‌ایم و روزنامه‌داران تازه به روزنامه رسیده‌ای که همه چیز می‌دانند جز روزنامه‌نگاری و ‏روزنامه‌داری. ‏

وضعیت نشریات حزبی روشن است و سخن در این باب نقد دیگری می‌طلبد، ولی در روزنامه‌های به ‏اصطلاح مستقل وضعیت به گونه‌ایست که باورش شاید برای عموم دشوار باشد که هم اکنون کسانی به سمت ‏مدیرمسئولی منصوب و یا به سردبیری گماشته شده‌اند که در تمام طول حیاتشان شاید یک مقاله نیز ننوشته ‏باشند. به‌راستی مصیبت بزرگی ست که در حال حاضر کمتر روزنامه‌نگاری با اسم جرات می‌کند آن را ‏منتشر کند. ‏

در سال‌های اخیر مطالب زیادی درباره مشکلات روزنامه‌نگاران چاپ شده است و یکی هم اخیرا در سایت ‏بی‌بی‌سی فارسی منتشر شده که به دشواری‌های انتشار و محدودیت‌هایی که دولت در سوبسیدها و آگهی‌های ‏دولتی ایجاد کرده پرداخته است. اما ماهیت و عملکرد خود روزنامه‌داران به ظاهر مستقل همواره در سایه ‏مانده است؛ یا از برای ترس از دست رفتن امنیت شغلی و یا اینکه ملاحظات و خودسانسوری از وحشت ‏دستگیری و تمسخر روزنامه‌های جناح محافظه‌کار که آن را در خبرهای اولشان آورند که ببینید چه کسانی ‏روزنامه‌های مستقل را می‌گردانند. ‏

البته دولت پشتیبان اصلی مدیران فعلی در روزنامه‌هاست و از وضعیت موجود سخت خرسند است؛ بالاخص ‏در نشریات مستقل که یک نمونه‌اش را از زبان وزیر ارشاد و مدیرکل مطبوعات داخلی‌اش از نزدیک دیده و ‏شنیدیم. صفارهرندی در نمایشگاه مطبوعات سال گذشته و به هنگام بازدید از غرفه یکی از روزنامه‌های ‏مستقل، وقتی چشمش به مدیرمسئول جوان و تازه‌کار خورد که یک شبه به مدیریت منصوب شده، از معاون ‏مطبوعاتی خود ملکیان پرسید که آیا تیم‌ روزنامه نیز تغییر کرده است یا خیر؟! و وقتی جواب مثبت شنید، ‏سری به رضایت تکان داد و لبخندزنان گذشت؛ یک نظارت کاملا حساب شده و نامحسوس از وضعیت کنونی ‏روزنامه‌ها.‏

سخن به اغراق نیست اگر عنوان شود که اکثریت مدیران فعلی نشریات دلالان و واردکنندگان کاغذ و زینک و ‏یا صاحبان شرکت‌های توزیع نشریه هستند.‏

متاسفانه مشکلات ناشی از حضور مدیران بی‌کفایت و بی‌اطلاع از حرفه روزنامه‌نگاری به کمال متوجه ‏خبرنگاران و کارکنان نشریات شده است. تصمیمات غلط در اداره امور، سوءاستفاده‌های خرد و کلان از ‏موقعیت‌های باد آورده و رانت‌خواری از بزرگترین معضلاتی‌ست که بعضا به تبعیضات و چند دستگی در بین ‏روزنامه‌نگاران منجر شده است. به واقع اختلافات داخلی و معضلات ناشی از سوءمدیریت‌ مدیران در ‏مطبوعات بزرگ‌ترین دغدغه و آزردگی خاطر روزنامه‌نگاران شده است.‏

آنانکه صاحب قلمی در مطبوعات داخل کشور هستند، به خوبی واقفند انحصار برنامه‌های خبری و رانت‌های ‏اینچنینی برای عده‌ای خاص که وابسته به گردانندگان و مدیران هستند، چه ضربه‌های جبران ناپذیری به ‏حیثیت خبرنگار و شغل خبرنگاری وارد آورده است. واگذاری امکانات صنفی به خودی‌ها و رانت‌خواری‌های ‏از این دست، مقال را به درازا می‌کشد که از حوصله این نوشتار خارج است و بحث دیگر می‌خواهد. ‏

زمانی در مطبوعات مراتب پیشرفت با دقت و وسواسی رعایت می‌شد و یک خبرنگار تا رسیدن به سردبیری ‏دست کم بیست سال خاک مطبوعات را می‌خورد و تازه شاید به دبیری تحریریه می‌رسید. اما امروزه روز به ‏برکت مدیران بی‌اطلاع از فن روزنامه‌‌نگاری شاهدیم که پله‌های ترقی به صورت کاذب یک به ده شده است و ‏خبرگیری که هنوز مشق خبر نکرده، مسئول صفحه می‌شود و خبرنگاری تنها با چند ماه سابقه کار یک شبه ‏دبیر تحریریه. ‏

آنوقت توقع وجود دارد از برای افت کیفیت و محتوای نشریات و همچنین گزارش‌ها نگاشته می‌شود درباره ‏سیر نزولی تیراژ روزنامه‌ها و عدم خرید مردم و گله‌گذاری می‌شود که ایرانی‌ها مردمانی هستند کم‌مطالعه که ‏روزنامه کم می‌خوانند؛ درحالی که در تمامی گزارشات نحوه اداره نشریات توسط مدیران مسئول که ‏بزرگترین دلیل افت تیراژ روزنامه‌ها و در نهایت ورشکستگی هستند، مغفول می‌ماند. ‏

ریز شدن در مشکلات صنفی و بیان دشواری‌های ظریف داخلی روزنامه‌نگاران شاید برای آنانکه دیدگاه ‏سیاسی جهت‌دار دارند و از این دریچه به مسئله نگاه می‌کنند، جذابیت نداشته و در اولویت نباشد، ولی به گمان ‏نگارنده اساسی‌ترین سد بر سر راه پیشرفت روزنامه‌نگاران داخل کشور شده است. ‏

وقتی یک کارشناس ارتباطات از رسالت خبرنگار و وظایفی که در قبال جامعه برعهده دارد سخن به میان ‏می‌آورد، از جهت تذکر لازم است سوءمدیریت مدیران مسئول را همانند آینه‌ای در مقابلشان قرار داد تا تنویر ‏شود که تنها حکومت نیست که مانعی بر سر راه خبرنگاران است، بل درگیری‌های داخلی و آزار و اذیت‌های ‏مدیران و سردبیران کم دانش در مطبوعات عملا توان آنان را تقلیل می‌دهد.‏

برای روشن شدن مسئله شاید بجا باشد نمونه‌ای از نحوه تصاحبات یک شبه سمت مدیریت نشریات را بیاورم که ‏دردناک است و در سال‌های اخیر بسیار اتفاق افتاده و برای هر روزنامه‌نگاری سخت است کنار آمدن با ‏موضوع.‏

در همان سال توقیف فله‌ای (سال 79) به دستور آیت‌الله خامنه‌ای، روزنامه‌ای از شهرستان توانست مجوز ‏انتشار سراسری گرفته و در تیراژ بالا منتشر شود. مدیرمسئولش دربه‌در به دنبال روزنامه‌نگارانی می‌گشت ‏کار بلد که از یاری بخت، جمع بیکاران آن زمان زیاد شده بود و عده کثیری از همکاران حرفه‌ای در آن ‏روزنامه‌ جمع شدند. ‏

روزنامه‌دار جدید که یک شبه ره بیست ساله را طی کرده بود و روزنامه‌ای اجاره‌ای به دستش افتاده بود، در ‏ابتدای کار تمام روزنامه‌نگاران حرفه ای را جمع کرد و اتاق فکری ایجاد کرد و شورای سردبیری به راه ‏انداخت. روزنامه با نظمی تا سه ماه منتشر می‌شد و روزنامه‌دار محترم نیز کارآموزی می‌کرد و از ‏کارمندانش روزنامه‌نگاری می‌آموخت، اما طولی نکشید که به ناگاه در مدت یک هفته تمامی اعضای شورای ‏سردبیری را پشت هم اخراج کرد و خبرنگاران زبده را هم از کار بیکار و نام خود را به عنوان سردبیر یک ‏شبه در شناسنامه روزنامه قرار داد. ‏

الحال این احوال می‌شود که دو راه پیش روی روزنامه‌نگار باقی نمی‌ماند. یا باید خانه‌نشین شود و خانواده‌اش ‏را هم تحت فشارهای اقتصادی و مسائل دیگر ناشی از بیکاریش قرار دهد و یا اینکه منفعل به گوشه تحریریه ‏کز کرده و غلام حلقه به گوش مدیرمسئول و یا سردبیر تازه کار شده و خود را در حد او تنزل دهد. کاری که ‏از سال 79 به بعد شاهدیم که در مطبوعات به کرات رخ داده و در این سالها به اوج خود رسیده است. ‏

گهگاه خبری منتشر می‌شود مبنی بر اینکه فلان روزنامه موقتا به دلایل فنی و یا تحریریه منتشر نمی‌شود و ‏دفعتا پیش‌آمده که روزنامه‌ای چندین دست بین افرادی چرخیده و پس از مدتی انتشار تعطیل شده است. همه ‏گمانه‌ها درباره آن بوجود می‌آید و علل سیاسی و تنگناهای اقتصادی از جانب دولت برای علل تعطیلی مطرح ‏و حتی تیتر اول خبرها می‌شوند، اما دلیل اصلی توقف چاپ فلان روزنامه که از انتشار باز ‌مانده در تحلیل‌ ‏هیچ صاحب‌نظر نمی‌آید که علت اصلی و اساسی همان روزنامه‌داری‌ ست که به خاطر اعمال سیاست‌های غلط ‏و عدم آشنایی با حرفه روزنامه‌نگاری نشریه را به ورشکستگی و تعطیلی می‌کشاند. ‏

در واقع از این اصل مهم در اداره یک نشریه دور هستند که عدم کیفیت در محتوای مطالب، نه تیراژ می‌آورد ‏و نه آگهی ترغیب می‌کند و نه وزن و اثرگذاری در بین نخبگان و فرهیختگان جامعه ایجاد؛ و تنها ‏دلخوشی‌شان در ادامه انتشار می‌شود چشم دوختن به دست وزرات ارشاد در پرداخت یارانه‌ها و پرکردن ‏جیب‌های حریص از فروش سوبسید کاغذ و زینک دولتی و همچنین کسب اعتبار از موقعیت پرطمطراق ‏مدیریت مطبوعاتی در جهت ارتقای موقعیت اجتماعی و سیاسی خویش در جامعه.‏

یکشنبه گذشته از پنج روزنامه‌نگار باسابقه کشور در انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران تقدیر شد که اقدام ‏درخور توجه‌ای ست که هر ساله اعضای هیئت مدیره انجمن صورت می‌دهند، اما در فضای مطبوعات چه؟ ‏آیا شان این افراد حفظ می‌شود؟ از این پنج روزنامه‌نگار باسابقه، استاد فریدون صدیقی قریب به چهل سال ‏است که در مطبوعات زحمت می‌کشد و در بیست سال گذشته شاید بتوان گفت صدها روزنامه‌گار جوان را در ‏مرکز مطالعات وزارت ارشاد آموزش داده است که نگارنده نیز افتخار شاگردی ایشان را دارد. ولی آیا حرمت ‏این روزنامه‌نگار با سابقه کشور نیز در مطبوعات و توسط مدیران مسئول رعایت می‌شود؟ به ضرس قاطع ‏باید گفت خیر! رعایت نمی‌شود و کسانی بر امضای این سردبیر کهنه کار امضای آخر صفحه را می‌زنند که ‏مدیریت را یک شبه تصاحب کرده و حتی مشق روزنامه‌نگاری را هم نکرده اند چه رسد به داشتن سابقه کار ‏تحریریه‌ای ولو برای چند سال.‏

در سالروز جهانی آزادی مطبوعات بجاست یادآوری این مسئله که روزنامه‌نگاران در ایران این روزها ‏دغدغه اصلی‌ و اولویت اولشان محدودیت‌های حکومتی نیست برخلاف گزارشاتی که از طرف نهادهای ‏مختلف غیردولتی داخلی و خارجی منتشر می‌شود که فن بازی قلمی با غول و به اصطلاح خودمانی بازی ‏موش و گربه ژورنالیستی را خوب آموخته‌اند روزنامه‌نگاران ایرانی، بلکه اصل گرفتاری‌شان بیشتر از جانب ‏روزنامه‌داران و مدیران مسئول بی‌اطلاع و ناآشنا به این حرفه ظریف و دشوار است که به تعبیری از پشت ‏سر بر پیکر روزنامه‌نگاری این مرز و بوم خنجر می‌زنند.‏