میم را به نشانه مرگ نگیر

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

در همه جای دنیا، البته منظورم از همه جا اغلب جاهاست، وگرنه خیلی جاها آن طور نیست که فکر می کنیم و خیلی جاها آن طور است که اصلا فکرش را هم نمی کنیم. منتهی یکی از خوبی های مهم ما( منظورم من است که معمولا وقتی زیاد از خودم خوشم می آید می شوم ما) این است که در مسائل داخلی کشورهای دیگر دخالت نمی کنیم. به همین دلیل خیلی ها باور نمی کنند من ایرانی هستم، من هم فوری به کوروش و داریوش و خشایار شاه و هوخشترق و بقیه قسم شان می دهم و بالاخره قبول می کنند. به همین دلیل هم می خواهم علت مردن آدمها در ایران را برایتان بگویم، البته این موضوع خیلی کلی شد، بهتر است بگویم، علت مرگ مردم در ایران در پنج شش سال اخیر چیست؟

اول، تنفس کردن یا تنفس نکردن: پنجره را در تهران باز می کنید، نفس عمیق می کشید. بعد از چند ماه که این کار را کردید، به دلیل آلودگی هوا می میرید. یک راه مقابله این است که نفس تان را حبس کنید، ولی در این حال هم می میرید. چون خفه می شوید. لطفا نفس عمیق نکشید، خیلی یواش.

دوم، رفتن به تعطیلات: سرومر و گنده، با خانواده محترم سوار ماشین می شوید و برای تنفس کردن به شمال می روید، اگر ماشین تان کهنه باشد، که بخشی از ماشین ها کهنه است، اگر تند بروید که معمولا تند می روید، اگر جاده خراب باشد، که غالبا جاده خراب است، اگر پلیس به جای کنترل سرعت مشغول کنترل تندروی سیاستمداران باشد، احتمالا تصادف می کنید، اگر مراقبت کنید، با ماشینی که از روبرو می آید و راننده اش مراقبت نمی کند تصادف می کنید و می میرید.

سوم، شرکت در برنامه تلویزیونی: در یک برنامه تلویزیونی شاد کودکان شرکت می کنید و بچه تان را هم می برید. بچه لای ازدحام جمعیت می ماند و کشته می شود.

چهارم، زنده ماندن در جنگ: شما فرمانده سپاه هستید و در هشت سال جنگ زنده مانده اید. می روید سر کار، هیچ مشکل خاصی ندارید، یک دفعه ایست قلبی می کنید و می میرید.

پنجم، تحصیل در رشته فیزیک: مهم نیست در چه گرایشی در فیزیک دکترا گرفتید، مهم هم نیست که طرفدار حکومت هستید یا مخالف آن، حتی مهم نیست که در برنامه اتمی ایران فعال هستید یا نه، از خانه بیرون می آیید، سوار ماشین به طرف محل کار می روید، یک نفر با موتور نزدیک می شود و شما را می کشد.

ششم، ورزش قهرمانی: اصلا هیچ کاری به سیاست ندارید، فقط ورزش می کنید. این قدر ورزش می کنید که قوی ترین مرد ایران می شوید. یک شب چهار جوان که مست هستند، موقع رانندگی از شما خوششان نمی آید و چون شما خیلی قوی هستید می خواهند روی شما را کم کنند، آن قدر کم می کنند که با شمشیر کشته می شوید.

هفتم، رفتن به نماز یا گفتن الله اکبر: روی پشت بام می روید و با صدای بلند الله اکبر می گویید، یک گلوله می خورد توی سرتان و به اتهام دشمنی با نظام حکومتی مننژیت می گیرید و در جا می میرید.

هشتم، مخالفت با دین و خواندن آواز: یک ترانه می خوانید و چون مخالف دین هستید و دوست ندارید با خوردن گلوله روی پشت بام بمیرید، در یک جای دیگر دنیا توسط کسی که دوست دارد زود به بهشت برود کشته می شوید.

نهم، اعتراض کردن دیگران: عده ای به چیزی اعتراض می کنند. شما زندانی هستید، به شما گفته می شود که اگر اعتراف کنی که جزو معترضین بودی و از دشمنان دستور می گرفتی، آزادت می کنیم. شما هم می روید دادگاه و جلوی همه اعتراف می کنید. بعد حکم اعدام تان صادر می شود. شما می گویید ولی من که کاری نکردم. اما قاضی می گوید: خودت اعتراف کردی، می خواستی نکنی.

دهم، روشن کردن بخاری: بخاری گازی را روشن می کنید، اما چون سیستم گازرسانی ناامن است منفجر می شود و کشته می شوید.

یازدهم، سوار شدن بر موتورسیکلت: چون دوست ندارید توی ترافیک بمانید، یک موتور سیکلت می خرید تا به سرعت سر کار بروید، در خیابان تصادف می کنید و مثل هزاران نفری که به دلیل سوار شدن بر موتورسیکلت تصادف می کنند، تصادف می کنید و می میرید.

دوازدهم، سکوت کردن: برای اعتراض به انتخابات به خیابان می روید و برای اینکه تند نرفته باشید سکوت می کنید و هیچ حرفی نمی زنید. در هنگام بازگشت از تظاهرات یک گلوله از جایی در می رود و کشته می شوید.

سیزدهم، رفتن به میهمانی: همراه با شوهر و برادرتان و فامیل های دیگر برای یک میهمانی به یک باغ می روید، می زنید و می رقصید. یک دفعه چند نفر از دیوار می ریزند و دست و پای شما را می بندند و شما را مورد تجاوز قرار می دهند و بعدا برای اینکه هیچ مشکلی پیش نیاید کشته می شوید. کسانی که به شما تجاوز کردند هم بعدا کشته می شوند.

چهاردهم، سوار شدن به هواپیما: سوار هواپیما می شوید و تصمیم می گیرید که به مشهد بروید. اگر هواپیما بلند شود، اگر با کوه برخورد نکند، اگر به ساختمان های شهر برخورد نکند، موقع نشستن هواپیما در باند فرودگاه آتش می گیرد و شما کشته می شوید.

پانزدهم، شرکت در مانوور جنگی: برای ترساندن دشمنان کشور در یک مانوور موشکی شرکت می کنید، اما درست در همان لحظه که مانوور آغاز می شود، موشک منفجر شده و شما می میرید.

شانزدهم، بازگشت به وطن: بعد از مدتها زندگی در غربت بالاخره خودتان را قانع می کنید که باید به وطن برگردید. با خوشحالی به کشور برمی گردید و از زیبایی های ایران عکاسی می کنید. یک نفر شما را دستگیر می کند. اگر خوشش آمد پس از تجاوز کردن، و اگر خوشش نیامد بدون تجاوز کردن با کفش های قاضی برخورد کرده و کشته می شوید.

هفدهم، موافقت کردن با ازدواج: پدر و مادر شما با ازدواج تان موافقت می کنند، با نامزدتان سوار ماشین می شوید یا به پارک می روید، شما را دستگیر می کنند و چون زن زیبایی هستید، پلیس به شما تجاوز می کند و بعد شما را می کشد.

هجدهم، موافقت نکردن با ازدواج: یکی از دلایل مرگ مخالفت با ازدواج دختر با پسری که دوست دارد، یا انتخاب شوهری به زور برای اوست. حدود 2000 نفر در سال به همین دلیل خودسوزی می کنند و می میرند.

نوزدهم، خوابیدن در خوابگاه: دانشجو هستید و در خوابگاه خوابیده اید، یک دفعه در اتاق تان را با سروصدا می شکنند و شما را به کهریزک می برند و این قدر کتک می زنند تا مننژیت بگیرید و به دلیل شکستگی استخوان در اثر شکنجه بمیرید. قاضی شما بعدا معاون رئیس جمهور می شود.

بیستم، مسافرت به سیستان و بلوچستان: در یک اتوبوس سوار شده اید و به سیستان و بلوچستان می روید. در جریان سفر عده ای جلوی شما را می گیرند و چون هیچ مدرکی همراه ندارید که نشان بدهد همکار سپاه هستید، شما را به عنوان مامور امنیتی که مدارکش را پنهان کرده اعدام می کنند.

بیست و یکم، کرد بودن: همین که کرد باشید، چه با گروههای مخالف حکومت همکاری بکنید، چه معلم روستا باشید، هر اتفاقی که در هر جای ایران بیافتد، تعدادی از شما را دستگیر می کنند و برای ترساندن کسانی که نمی شناسید، اعدامتان می کنند تا درس عبرت بشوید.

بیست و دوم، مصرف غلط واجبی: یکی از عوامل مرگ و میر بخصوص در زندانهای ایران مصرف غلط واجبی برای اپیلاسیون است. در این موارد فرد به جای اینکه واجبی را بمالد، ان را می خورد. وی پس از مدت کوتاهی می میرد.

بیست و سوم، خوردن غذا: تعداد کسانی که به دلیل خوردن غذا در ایران می میرند تقریبا صدها برابر کسانی است که به خاطر نخوردن غذا در ایران می میرند. به خاطر زیاد خوردن نمک، قند و چربی در هر سال صد هزار نفر از مردم سکته قلبی می کنند و می میرند.

بیست و چهارم، مصرف مواد مخدر: یکی از علل طبیعی مرگ در ایران مصرف مواد مخدر است. معمولا این مواد باید آدمها را تخدیر کند، اما هر سال 4000 نفر به خاطر مصرف مواد مخدر کشته می شوند.

بیست و پنجم، باریدن برف: البته باریدن برف بسیار زیباست، اما در سال 1385 فقط به خاطر باریدن برف، 960 نفر از مردم ایران در اثر سرما و قطع همه وسایل گرمازا کشته شدند.

بیست و ششم، رسیدن به قدرت: فرض کنیم شما نه مخالف هستید، نه کرد هستید، نه سکته کردید، نه الله اکبر گفتید، نه تنها هیچ دلیلی برای کشتن شما نیست، بلکه خودتان دستور کشتن دیگران را می دهید. در هر زمان که باشد، و هر حکومتی که سرکار باشد، یا زمانی که در قدرت هستید، یا وقتی که قدرت را از دست دادید، به هر حال اگر آبروی خودتان را از دست ندهید، یا از کشور فرار نکنید، به هر حال یا ترور می شوید یا اعدام یا در جریان یک انفجار کشته می شوید. تقریبا هفتاد درصد همه پادشاهان و نخست وزیران و روسای جمهور که در 150 سال گذشته در ایران قدرت داشتند همین سرنوشت را پیدا کردند.

بیست و هفتم، خودکشی: فرض می کنیم که مردم نه گلوله بخورند، نه تنفس کنند، نه رانندگی کنند، نه شیشه و کوکائین و هروئین بکشند و هیچ کدام را انجام ندهند، سالی 5000 نفر خودکشی می کنند.