مانلی

نویسنده
اندیشه مهرجویی

به تمامی روزهای هراس و با یکدیگر بودن

زنگ آزادی

 

 

توی خیابان زنگ آزادی

هم رزم های غرق در شادی

توی خیابان نشئه های مست

افکار سبز نازک یک دست

جغرافیای چند ملیونی

حجم سپاه دشمن خونی

سربازهای مسخ ساندیسی

فاسد بدون یک دگردیسی

توی خیابان زنگ آزادی

در انقلابی که تو گل دادی

مرد و زن متن اساطیری

باید که تو از عشق میمیری

خردادهای فصل های دور

پیشینه این زخم های کور

خرداد داغ داغ مردستان

سیلی خور دستان تابستان

آژیر خشم اژدها ضحاک

ماران سمی روی دوش خاک

ناگه گلوله، رم یابوها

دود سفید و مرگ شب بوها

جبغ فضای گم شدن، بن بست

دستان همشاگردیت در دست

پاشیدن خون قناری ها

مرگ غریب بچه ماهی ها

آوازخوانی زنی محزون

اسطوره نت های غرق خون

تصویر کابوس سرابی سخت

حجله نشین خانه های بخت

نقش خیابان مادری تب دار

قالی خون پاشیده روی دار

نقش پرستویی که کوچش مرد

سردار بس کن، آرزویش مرد

خرداد فصلِ … درد می گیرد

یادش… سرم… سر درد می گیرد

خرداد فصل بغض آهوها

خرداد شرح این هیاهوها

خرداد فصل شمع ها مردن

فرقِ امیر آباد با جردن