در آغوش کشیدن زندگی مجردی

فرزاد حسنی
فرزاد حسنی

فضای جامعه ایرانی به صورت پنهان و غیرملموس در حال تغییر و دگرگونی است و این دگرگونی فارغ از فضای سیاسی و در دل اجتماع و ناخودآگاه و البته متاثر از ابزارهای ارتباطی اتفاق می افتد.

نکته جالب و مهم اینکه این تغییر و دگرگونی در کاراکتر فردی اعضای متشکل جامعه و در طول نزدیک به دو دهه اخیر رخ داده است.

بافت جمعیتی ایران در حال تغییر و دگرگونی است. در ابتدای دهه نود از تراکم جمعیتی دهه شصت خبری نیست. زمانی در دهه شصت برخی از مدارس در کلان شهرهایی مثل تهران با ظرفیت تکمیل و گاه سه شیفته اداره می شد تا بتواند پاسخگوی نیازآموزشی جمعیت بالای دانش آموزشان باشد اما حالا مدارس زیادی در یک شیفت کاری و با کلاس هایی بیست نفره به دانش آموزان در دهه نود سرویس آموزشی می دهند.

به هم خوردن ترکیب جمعیتی مردان و زنان متولد دهه چهل و پنجاه به خاطر بروز جنگ تحمیلی و شهادت جمع زیادی از مردان جوان تازه به سن ازدواج رسیده در ابتدای دهه شصت، باعث تغییر ترکیب جمعیتی نزدیک به هم مردان و زنان در شرف ازدواج شد.

تا اوایل دهه شصت مردان بین 50 تا 54 درصد جمعیت جوان را تشکیل می دادند اما در اواخر همین دهه و شروع دهه هفتاد این نسبت به نفع زنان تغییر پیدا کرد.

از دیگر سو با پایان جنگ تحمیلی و بازگشت جنگاوران به دل جامعه و مواجه شدن آنها با مشکلات معیشتی و اقتصادی و تغییر در ذائقه فرهنگی و اجتماعی مردم در کلان شهرها، همسو و همگام با تغییر و تحولات در دنیای جهانی در حال شکل گیری بود.

در ابتدای دهه نود واردات کالاهای لوکس شامل انواع لوازم خانگی و انواع خودروهای روز تولید شده در جهان (نظیر گالانت های سوپر سالنی که توسط شرکت الماسداران وارد شد) با شتاب آغاز شد.

 به تدریج قشری از جامعه که در دوران جنگ تحمیلی و اوایل دهه هفتاد با استفاده از رانت های دولتی ثروتی را به دست آورده بودند (و نزد عامه به قشر تازه به دوران رسیده شهری مشهور بودند)، رشد و نمو پیدا کرد.

نتیجه اینکه بازآمدگان از جنگ و بخش قابل توجهی از جوانان در ابتدای دهه هفتاد با مشکلات معیشتی فراوانی مواجه می شوند و تا انتهای این دهه نیاز به ازدواج ادر سبد نیازهای اصلی آنها جای خود را از اولویت های اول و دوم به اولویت های چهارم یا پنجم می دهد و ناخوداگاه برای جبران مشکلات معیشتی و آماده سازی اقتصادی قبل از ازدواج سن ازدواج بالا می رود.

همزمان دختران نیز متأثر از مدرن سازی و تحولات دوران سازندگی دچار تغییر و تحولات روحی می شوند. از اواسط دهه هفتاد شاهد مقاومت دختران برای ازدواج به شیوه سنتی و سکنی گزیدن در خانه پسر و زندگی با پدرشوهر و مادر شوهر هستیم، امری که پیش از این در بسیاری از خانواده ها به ویژه در شهرستان ها بسیار معمول و متداول بود.

تا پیش از این دختران و پسران در اوایل دهه سوم زندگی و در سنین بیست تا بیست و چهارسالگی تازه ازدواج می کردندو برای چند سال در خانه پدران ومادران خود ساکن می شدند تا با بالا رفتن توان اقتصادی جای مناسبی را برای خود پیدا کنند اما از اواسط دهه هفتاد نوعی مقاومت برای اینگونه شروع زندگی در دختران پیدا شد.

یقینا شروع پروژه های بزرگ آپارتمان سازی و نیز تبلیغ پروژه های بزرگ ساختمانی و رشد صنعت ساختمان سازی و نیز گسترده شدن موضوع دیزاین داخلی و نیز تبلیغات رنگ و وارنگ تلوزیون از زندگی شهری در این مورد بی تاثیر نبود.

در همین دهه ساخت سریال هایی نظیر آپارتمان (به کارگردانی اصغر هاشمی و نوشته فرهاد توحیدی) به صورت غیر مستقیم زمینه ساز و مبلغ نوع جدیدی از زندگی شهری بود.

به این ترتیب علاوه بر تغییر ترکیب جمعیتی، کاهش تعداد پسران در سن ازدواج و بالا رفتن مشکلات معیشتی تقاضا برای ازداواج –حتی در منظر سنتی- به نحو محسوسی کاهش پیدا کرد.

در اواخر دهه هفتاد بودند خانواده هایی که جهیزیه های تدارک دیده برای دختران خود را (که از چند سال پیش تهیه و تدارک دیده شده بود) به دلیل تأخیر در ازدواج دختران دم بخت و از مد افتادن به قیمت های پایین به صورت یکجا به فروش می گذاشتند.

از اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد دختران دهه شصتی، همزمان با تحولات اقتصادی و نگاه به سرنوشت و اقبال دختران نسل پیشتر خود(دهه پنجاه)، سعی کردند در منظر دیگری به جز منظر خانواده به دنبال سهم مطمئن و قابل قبول برای دستیابی به آرامش باشند.

تب کنکور که در اوایل دهه هفتاد به اوج خود رسیده بود و تا اوایل دهه هشتاد نیز ادامه داشت، یکی از تب های خوشایند برای دختران بود که فرصت کافی داشتند با تمرکز و درس خواندن مناسب سهم قابل قبولی از رشته های اصلی و مهم را به خود اختصاص دهند. سهمی که به تدریج افزایش پیدا کرد و در مقطعی به رقم خیره کننده 63درصد قبولی دختران از کل رشته ها نیز رسید.

به این ترتیب دختران سهم مهمی از رشته های مهم در حوزه های مختلف پزشکی و مهندسی و سایر حوزه های دیگر را اشغال کردند و با فراغت از تحصیل نیز به دلیل دستمزد پایین تر و نیز انعطاف پذیری بیشتر و مناسب تر در محیط کار به سرعت جذب شرکت ها و مؤسسات مختلف شدند.

با توجه به هوشمندی و آگاهی این دختران و خارج شدن اولویت ازدواج از برنامه اصلی زندگی، به تدریج تقویت قوای مالی و تعمین معیشت آتی به یک هدف اصلی و مهم برای این قشر تبدیل شد.

آمارتفکیکی فروش اوراق مشارکت و سرمایه گذاری در قالب سپرده های بلند مدت و حتی ورود به بازار طلا و سرمایه گذاری در آن، ثبت نام و سپرده گذاری برای دریافت انواع وام و به ویژه وام مسکن و ثبت نام موبایل و خودرو(که در آن مقطع سودآور بود) نشان می دهد که سهم قابل توجهی را دختران جوان و مجرد شاغل به خود اختصاص داده اند.

به این ترتیب تا اوایل دهه هشتاد دختران مجردی که ازدواج را به تاخیر انداخته بودند، با بالا رفتن توان مالی سعی در تامین نیازمندی های اولیه یک زندگی راحت نظیر مسکن و خودرو داشتند و به خیلی از الزامات یک زندگی مناسب از نظر معیشتی و امکانات رفاهی رسیده بودند و در بسیاری موارد مروج و مبلغ اینگونه زندگی برای دختران نسل بعد از خود نیز شده بودند.

حالا دیگر در جامعه ایرانی و در فضای گفتگوهای خصوصی و جمع های دوستانه، بین ازدواج و داشتن زندگی خانوادگی و یا داشتن یک زندگی مستقل یک هم سنگی و برابری دیدگاه بوجود آمد. به عبارت دیگر آمار دختران طرفدار ازدواج و زندگی مستقل تقریبا برابر شد و به تدریج طرفدران زندگی مستقل رو به فزونی رفت.

در اواخر دهه هشتاد و ابتدای دهه نود بالارفتن سن ازدواج برای دختران و رسیدن آن به بیست وشصت سال در سراسر کشور و نزدیک به سی سال در کلان شهرهایی مثل تهران برای پسراننتیجه طبیعی این تغییر رویکرد و عادات بود. دختران در سن ازدواج نیز تلاش کردند همزمان با رشد سن ازدواج پسران در یک حرکت شتابان به آنها برسند و سن ازدواج در دختران نیز همزمان با رشد آن نزد پسران به تدریج بالاتر رفت و این رشد همچنان نیز ادامه دارد .

اما تمام این تغییر و تحولات همزمان با تغییر و تحولات اجتماعی در دنیای مدرن و به ویژه در کشورهای توسعه یافته رخ می داد.

تا به اینجا بیشتر روی رفتار و عملکرد دختران تکیه و تاکید داشتیم و از این جا به بعد تلاش می کنیم مردان را بیشتر مورد توجه قرار دهیم.دراوایل دهه ۹۰ میلادی با گذر از تجارب دهه های هفتاد و هشتاد، نسل جدیدی از مردان در جهان رشد و نمو کردند که به تعبیر روانشناسان و متفکران جامعه شناسی و رفتار شناسی، نظر می‌رسید اصراری ندارند کهبزرگ شوندو مثل پیشینیان و پدران و مادران خود در سن و سال جوانی مهیای مسئولیت پذیری و تشکیل خانواده شوند، نسل جدیدی از مردان جوان که تمایل و شتابی برای زندگی جدی و تعهدات آن ندارند.

به نظر بسیاری از رفتارشناسان اجتماعی نظیر خانم “کی هیموویتز” نویسنده، استاد دانشگاه و روزنامه نگار و تحلیل گر مسائل اجتماعی مهم‌ترین دلیل وجود رو به افزایش مردان “نوجوان صفت”، پیشرفت زنان و حضور جدی آنها به عنوان زنان مستقل و موفق در جامعه بوده است؛ موفقیتی که مردان را واداشته تا در پشت ماسک “نوجوانانی” پنهان شوند. (بخش هایی از کتاب مرد شدن)

اما به راستی چه چیزی در نزدیک به دو دهه اخیر مردها را از زندگی مسئولیت پذیرانه دور کرده و آنها را به مردانی با رفتار و تمایلات نوجوانانه و سبکسرانه تبدیل می‌کند که دوست دارند و به شدت علاقمندند همین شرایط لاابالی گری و بی مسئولیتی را حفظ کنند.

هیموویتز در همان کتاب می نویسد روزانه مردانی را می‌بینیم که اصرار بر حفظ سلیقه‌ها و رفتارهای سبکسرانه و غیر جدی دارند.

جالب آنکه هیموویتز این رفتارها و کنش ها را در کشورهای توسعه یافته مورد توجه و دقت قرارداده وحال آنکه تظاهرات بیرونی چنین رفتارهایی را در جامعه در حال رشد و توسعه ای چون ایران نیز می توانیم به راحتی و در اطراف خودمان و بین جوانان این روزها کامل ببینیم.

بازی‌های طولانی‌مدت کامپیوتری، تماشای تلویزیون و صرف وقت زیاد در سایت‌های مختلف اینترنتی و به خصوص شبکه های اجتماعی، شب بیداری های طولانی مدت و روزخوابی، فرار از فرصت های شغلی معمول و متعارف و بیکاری به امید واهی شغل هایی با حقوق و دستمزد بسیار بالا، گرفتار شدن در تب ثروت اندوزی از راه هایی ذاتا پیچیده اما به ظاهر ساده نظیر بازار فارکس یا شبکه های هرمی، بازی با گوشی تلفن همراه و ساعت ها مشغول شدن با آن و نیز علاقه بیش از حد و غیر معمول به میهمانی های دسته جمعی و سفرهای تفریحی از جمله رفتاری است که علاوه بر کشورهای توسعه یافته و غرب در ایران نیز شاهد آن هستیم.

این بخش از رفتار مردان جوان در جامعه ما، همگام با جوامع دیگر در رفتار و کنش های فردیشان قابل بررسی است. اما بخش دیگر رفتار شناسی مردان جوان در کنش و تعامل با دختران است.

بسیاری از مردان جوان امروزی معتقدند که زنان امروز با وجود استقلال مادی همچنان از مردان توقع دارند که هزینه‌های مربوط به دیدارها‌ را، نظیر هزینه رستوران و کافی شاپ را تقبل کنندو حتی برای‌شان گل و کادو بخرند، در حال آنکه بعد از چند دهه این رویکرد باید عوض شود و حتی عده ای نیز معتقدند باید کاملا عکس شود!

 مردان جوان امروز به رفتار اجتماعی زنان به ظاهر مستقل و مدعی برابری با مردان، به صورت غیر مستقیم و در رفتار معترض می شوند.

علائم واضح و روشنی نشان می دهد که دختراندر جامعه ایران در عین تظاهر به استقلال و برابری حقوق در رابطه و حتی سکس، محافظه‌کار شده اند. تب فراگیر فمنیسم و مبارزه برای برابری، بدون آنکه به صورت صریح و روشن ابعاد و اندازه و محتوایش توسط بخش زیادی از زنان شناخته شود، تنها به ملغمه ای از ادعاهای پوچ و عکس العمل هایی چون سردی در روابط با پسران و یا عصبیت و دور شدن از لطافت زنانگی (به بهانه تشنه نگه داشتن یا وابسته کردن پسران) تبدیل شده است.

ایجاد فاصله و حائل با نزدیکترین کسان نظیر همسر و دوست پسر به بهانه نو بودن و تازه ماندن و جلوگیری از بازیگوشی و تکراری شدن برای مرد و هرز رفتن او، باوری است که در رفتار بسیاری از دختران امروز ارزش و ایده ای ناب و متفکرانه محسوب می شود.

حالا و در این روزگار مردان جوان از خود و دیگران می‌پرسندچرا فقط مردان باید در این زمینه‌ها پیشقدم باشند، چرا باید چنین رفتارهای سرد و چنین ادعاهایی را تحمل کنند وکمابیش خشمگین از وضعیت موجود، معتقدند که زنان علی رغم پیشرفت محسوس و ادعای استقلال فقط به فکر در دام انداختن آنها هستند، چون می‌خواهند از حمایت مادی و طولانی مدت ازدواج بهره‌برداری کنند و دختران امروز تنها زمانی به آنها رجوع و یا تمایل پیدا می کنند که بخواهند بخش هایی از وجود ناتمام خود را تکمیل کنند یا بخشی از نیازهایشان را براورده کنند یا به سبب زندگی در اجتماع به بخشی از پرنسیپ اجتماعی مورد نیازشان دست پیدا کنند.

حالا دیگر مردان به شیوه‌های مستقیم و در بسیاری موارد غیر مستقیم در رفتار اذعان دارند که ما به این دلیل رفتارهای کودکانه وغیر مسئولانه انجام می دهیم، چون زمان کوتاهی برای زندگی داریم و در این روزگار دیگر خبری از همسران خوب برای ساخت یک زندگی خانوادگی در آینده نیست.

این طغیان نامحسوس مردان بر علیه زنانی است که بی محابا و با سرعت در حال رشد و پیشرفت هستند. آنها دست روی نقطه تمرکز و اشتراک و اتصال زندگی یعنی تجمع و خانواده شدن گذاشته اند.

بسیاری از مردان جوان این روزها برای پرهیز از تنش و به زحمت افتادن و زیربار مسئولیت رفتن و تن دادن به مشکلات معیشتی و سختی های آتی، به گوشی های مدرن همراه خود پناه می برند و سعی می کنند با بازی های عجیب و غریب در محیط مجازی خود را سرگرم کنند و یا ساعتها در محیط شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک هم سانان یا دوستانی مجازی بیابند و ساعت ها با آنها در فضایی به دور از حقیقت به گفتگوهای کم ارزش و بی اهمیت بپردازند.همه اینها به این دلیل است که مردان معتقدند زنان امروزگستاخ و تسلط‌جو شده‌اند و به همین دلیل ترجیح می‌دهند از آنها دور باشندوبرای پرهیز از هزینه دادن (مادی و معنوی) کمتر آنها را به فضاهای شخصی خود راه دهند.

در دنیای مدیا و رسانه نیز این چالش به وضوح و آشکار در حال رخداد است. شاید کارشناسان ادعای این تغییر رویه محسوس و آشکار را منکر شوند اما حداقل در تغییر لایه های پنهانی محتوا حرفی برای گفتن ندارند.

مجموعه‌‌های تلویزیونی آمریکایی استقبال جهانی‌شان در ۳۰ سال گذشته مدیون خلق قهرمانان مجرد و زیرک و بعضا الکی خوش است که بی‌قیدی، گذران زندگی با پیتزا و آبجو در آن مبدل به کلیشه شده است.

در مدیای داخلی نیز ترویج زندگی های مجردی و تقبیح بحث و جدل های بی حد و حصر در زندگی خانوادگی و ظهور و بروز انواع و اقسام مسائل غیر قابل پیش بینی در زندگی زناشویی قابل بررسی است.

“آتش بس” ساخته “تهمینه میلانی” مصائب زندگی زناشویی را مطرح می کند و شیرینی انتهایی فیلم چیزی از تلخی زندگی دو زوج تحصیلکرده با اختلاف سلیقه های فاحش را کم نمی کند، چیزی که در فیلم “توفیق اجباری” ساخته” محمد حسین لطیفی” نیز مطرح می شود.مسائل و مشکلات معیشتی در فیلمی مثل “بی پولی” ساخته “حمید نعمت ا..” با بازی “بهرام رادان” و نیز “هفت دقیقه تا پاییز” ساخته “علیرضا امینی” و البته “سنتوری” ساخته “داریوش مهرجویی” و با بازی بهرام رادان به خوبی تصویر می شود. در تمام این فیلم ها مرد به هر دلیل گرفتار است و بخش قابل توجهی از این گرفتاری به خاطر محدود شدن در زندگی خانوادگی است (فارغ از تاثیر جامعه و شرایط اجتماعی و فرهنگی حاکم).

ده‌ها سال است که فیلم‌های سینمایی هالیوود در حال تبلیغ شخصیت‌های دوست داشتنی از مردان جوانی هستند که پشت سر هم سیگاری می زنند و سیگار می‌کشند، طرفدارکارتون‌های سیمپسون و هایدپارک هستند و رفیق‌بازی شرط مهمی برای استقلال‌شان است و از همه مهم‌تر این‌که در پی دستیابی به رابطه‌ گذرا با جنس مخالف برای رفع نیازهای جنسی هستند.

خانم نویسنده درکتاب «مرد شدن»، ضمن رجوع به آمار و تحولات اقتصادی و اجتماعی تلاش می‌کند ثابت کند که مردان از دهه ۶۰ میلادی به بعد، به آرامی اعتماد و توانایی و نفوذ سنتی خود را به عنوان “نان‌آور” اصلی خانه از دست داده‌اند، اتفاقی که در کشور در حال توسعه ای مثل ایران نیز از نزدیک به دو دهه پیش به تدریج در حال رخدادن است و بعید نیست تا یک دهه آتی شاهد باشیم که زنان نان آور درصد قابل توجهی از خانواده ها هستند.

این کاهش نقش مردان در دنیای غرب در تضاد آشکار با رشد اعتماد و استقلال زنان در جامعه و دخالت و شراکت آنها در پرداختن هزینه‌های خانواده بوده است.

بر اساس آماری که خانم نویسنده جمع‌آوری کرده ۷۰ درصد مردان زیر ۳۰ سال در نیم قرن پیش آمریکا (دهه ۷۰ میلادی) تن به ازدواج می‌دادند و وارد زندگی مسئولانه می‌شدند. در صورتی که در سال ۲۰۰۰ این رقم به ۳۰ درصد نزول پیدا کرده است. اتفاقی که در ابتدای این مقاله نیز ظهور و بروزش را در جامعه ایرانی نیز به دلایل و شواهدی بعضا متفاوت از آمریکا، بررسی کردیم.

آمار ارائه شده بعدی حکایت از این دارد که برای نخستین بار در سال‌های گذشته، در آمریکا درصد زنان فارغ‌التحصیل از دانشگاه‌ها (۳۴ درصد) از مردان دانشگاه رفته (۲۷ درصد) پیشی گرفته است، اتفاقی که پیش از این نیز رخدادش در ایران را یادآوری کرده بودیم(آمار قبولی 63درصدی دختران نسبت به پسران)

 آمار ارائه شده نشان می‌دهد که در بسیاری از شهرهای بزرگ آمریکا، زنان شاغل و متخصص، درآمدشان بیشتر از پدران، برادران، دوست پسران و همسران‌شان شده است.

خانم”هیموویتز”به این نکته اساسی اشاره می‌کند که زندگی مصرفی و در دسترس نسل جدید به آنها امکان می‌دهد که بتوانند به کمک رستوران‌های ارزان‌قیمت، غذاهای یخزده و آپارتمان‌های بسیار کوچک به زندگی مجردی خویش ادامه دهند.

نظیر چنین امکانی در ایران نیز در حال شکل گیری است. در چند سال اخیر شاهد رشدافتتاح فروشگاه های زنجیره ای هستیم. صنعت تولید غذاهای آماده به شدت در حال رشد است، مثل رستوران های زنجیره ای ارائه کننده غذاهای فست فود. بعد از ورود شرکت کاله به تولید غذاهای آماده و نیم پز پرطرفداری نظیر ناگت، شرکت های هانی و حتی آ.ب انواع و اقسام غذاهای آماده را به شیوه صنعتی روانه بازار کردند.

در ابتدای دهه هشتاد رستوران های فست فود زنجیره ای” بوف” شکل گرفت و حالا در ابتدای دهه نود چند رستوران زنجیره­ای فست فودی داریم که در کمتر از دو دقیقه می توانند یک وعده غذای شما را تامین کنند.

امروزه شما در سوپرمارکت های تهران حتی می توانید برنج زعفرانی یا باقالی پلو نیمه آماده را تهیه کنید و در کمتر از چند دقیقه به مدد مایکرویو مهیای خوردش شوید. طرز استفاده و دستور تهیه ان نیز با لیبلی پشت بسته توضیح داده شده و هر ادم مجردی می تواند آن را آماده کند، بدون اینکه نیاز باشد برای تهیه آن در شکل واقعی و طبیعی خودش را به زحمت بیندازد یا غر غر همسر جوانش را تحمل کند یا کمک دست او در آشپزی دو نفره باشد!

حالا دیگر خوردن برنج ایرانی دم کش با عطر و طعم و روغن حیوانی و خورشتی ایرانی با بوی سحر انگیز، که حتی تا درب منزل نیز می رسد، آرزوی جوان ایرانی نیست و نظیر آن را تنها در تبلیغ های دست چندم روغن مایع، در رسانه ها، شاهدیم. مردانی که خسته از کار روزانه به خانه می رسند و پشت درب خانه با بوی خوشی مواجه می شوند و زیر لب می گویند: “به به بازم امشب مهمون داریم!”

دلیل دیگری که هم در آمریکا و هم در ایران توانست به رشد زندگی مجردی دامن بزند این است نیاز به تحصیل و کسب مدارک دانشگاهی بود. تا اوایل دهه شصت بسیاری از جوانان ایرانی با اخذ مدرک دیپلم و در سنین پایین جذب ادارات و مشاغل دولتی شده و استخدام می شدند و طبعا در سنین میانسالی بعد از سه دهه خدمت نیز بازنشست می شدند، اما به تدریج بحث مدرک تحصیلی به صورت جدی تر مطرح شد.در این دوره، برای تضمین شرایط مادی آینده و اطمینان از کاریابی، ادامه تحصیل برای سال ها و مدتی مدید، امر عمومی و اجتناب ناپذیر شد به تبع آن در آینده شاهد بازنشستگاه پیری هستیم که مسائل و مشکلات خاص خود را خواهند داشت.

همین اتفاق به صورت غیر مستقیم باعث شد تا زندگی ساده و بدون مسئولیت دوران مجردی و به اصطلاح دوران دانشجویی در دوران چهار تا هشت ساله دانشجویی به عادتی خوشایند تبدیل ‌شود.

جوانان آمریکایی “مجرد” زیر ۳۰ سال در دهه هفتاد میلادی ۱۶ درصد بوده است، در حالی که بر اساس آمار کنونی، ۵۵ درصد مردان زیر ۳۰ سال آمریکا مجرد هستند؛ پدیده‌ی رو به گسترشی که بی‌تردید درسایر نقاط دنیا از جمله ایران نیز به چشم می‌خورد.

از دید خانم “هیموویتز” در جامعه آمریکایی امروز زنان جوان نسل جدید که زندگی مادی مستقل و به نسبت خوبی را برای خود تهیه دیده‌اند، صدای اعتراض‌شان نسبت به این مردان “نوجوان” بلند شده است.

 این اواخر، بسیاری از زنان معترض به ناچار از خیر پیوند با فردی به عنوان “شوهر” گذشته‌اند. زنان نیز به زندگی مجردی و نداشتن تعهد خانوادگی تمایل پیدا کرده‌اند. طیف رو به افزایش زنان فوق در پی هشدار ساعت بیولوژیک در مورد مادر شدن، نیز سعی می کنند به راه کارهای نوین و جدید ابداعی روی آورند. امری که شاید در جامعه آمریکایی امکانپذیر باشد اما در جوامعی مثل ایران تا سال های سال میسر نخواهد شد.

تغییر رویکرد مدیاها و رسانه ها در غرب، نظیر تمرکز به ساخت فیلم های خانوادگی در هالیوود و یا رشد ازدواج و بارداری هنرپیشه های مشهوری چون “نیکول کیدمن” و “آنجلینا جولی” و ترویج زندگی شیرین خانوادگی و در کنار هم نظیر نمونه موفق زندگی آنجلینا جولی و براد پیت و یا دیوید بکهام و ویکتوریا و یک دوجین فرزندانشان، از جمله رویکردهای غیر مستقیم غرب برای تغییر این کنش و عادات شکل گرفته در بطن جامعه است.

رویکردی که حتی با تمرکز و دقت و تلاش مستقیم، برای رسیدن به موفقیت و تغییر ذائقه جوانان و جلب اطمینان آنها به زندگی خانوادگی، به نظر می رسد تا سال ها ی سال طول بکشد.

غرب در حال بازگشت از مسیری است که دهه ها پیش پیموده است. تجربه چهاردهه زندگی جوانان به آنجا رسیده که زندگی های موفق زوج های هالیوودی و بارداری بی وقفه و پشت سر همشان، اینک به یک ارزش اجتماعی تبدیل شده یا حداقل اینگونه تبلیغ می شود و حال آنکه در کشوری مثل ایران زندگی مجری بسیاری از بازیگران زن نظیر “ن.ک”، “ م.ا”، “ م.ک” و البته هنرپیشه های مرد مجردی مثل “محمد رضاگلزار” که گوشه ای از زندگی واقعی و خانه اش را در فیلم توفیق اجباری شاهدیم و یا “حامد بهداد” که در گفتگوهای رنگ و وارنگ با رسانه ها از زندگی مجردی خود اعلام رضایت کامل می کنند.

به نظر می رسد نقطه بازگشت در جامعه ای مثل ایران تا سال های سال طول بکشد و جوان ایرانی فارغ از شرایط جامعه و محدودیت ها و انواع و اقسام موانع پیش راه، در زندگی فردی و شخصی خود تلاش می کند مسیری را که جوان آمریکایی چهار دهه پیش پیموده را بدون توجه به تجربه های قبلی، خودش سرخوشانه طی کند و برایش هزینه های این مسیر، هزینه زیاد طی مسیر و خانواده هایی که تشکیل نخواهد شد و فرزندانی که زاده نمی شوند و زندگی های شیرینی که از پشت خانه هایش بوی خوب غذای ایرانی بلند نمی شود تا مشام رهگذران را به تحریک وادارد و حسرت رهگذری را به خاطر نداشتن چنین تجربه ای باعث شود، مهم نیست!

منبع:پراکنده