خوش به حال دو پاسپورتی ها

نویسنده
سها سیفی

محمد علی ابطحی که ایام رمضان را تقریبا هر شب، به میهمانی و افطاری دعوت بوده و این مطلب از محتوای ‏اغلب روزنوشته های او در ماه رمضان پیداست؛ در “وب نوشته ها” از حاشیه آخرین افطاری می نویسد:‏

در جمع کوچک ما این نکته مطرح شد که برای دفاع از زندانیان سیاسی که فقط پاسپورت ایرانی دارند و مثل دو ‏پاسپورتی ها نیستند باید کاری کرد. دانشجویان و یا افرادی مثل هادی قابل و یا معترضان کارگری و یا دینی که ‏در زندان هستند، اگر دو پاسپورته بودند آزاد شده بودند. ‏

فکر کنم اطرافیان آقای احمدی نژاد همچنان که خوب فهمیدند در کلمبیا چه آبرویی از ملت ایران رفت، خوب حس ‏کرده اند که ماجرای دیروز دانشگاه تهران همه ی تبلیغات و قهرمان سازی های دانشگاه کلمبیا را درهم ریخت. ‏استاد دارای پاسپورت آمریکایی در نیویورک کلی حق دارد جلو چشم جهان به بدترین شکل به رئیس جمهور ایران ‏فحاشی کند. ولی دانشجوی یک پاسپورتی ایرانی در محل دانشگاه خودشان و در کشوری که به قول آقای احمدی ‏نژاد آزادترین کشور دنیاست حق دیدن و سؤال کردن از رئیس جمهور را ندارد! از اینکه سایت های افراطی ‏طرفدار دولت نوشته اند اینها دانشجونما یا اراذل و اوباش بوده اند، معلوم میشود خوب فهمیده اند که این ماجرا با ‏کلمبیا مقایسه می شود.‏


‎ ‎همه زجر کشیدندی و بدبختندی!‏‎ ‎

“شیخ حقگو” عنوان وبلاگی ست با مضمون طنز سیاسی:‏

نقل است جمعی از مریدان شیخ رضی الله عنه را مورد سوال قرار دادندی که یا شیخ نظر شما چون است که ‏ایران در لیست مکتوبه اکونومیست از نظر کیفیت زندگی در مرتبه آخر کشورهای خاورمیانه قرار داشتی؟

شیخ متحیر جمع مریدان را نگریستی و پرسیدی مگر کسی هم در ایران زندگی می کند که زندگی اش کیفیت ‏داشتی؟

پس یکی از مریدان گفتندی یا شیخ در ایران فزون از 70 میلیون نفر زندگی کردندی !!‏

شیخ جواب دادی که کسی در ایران زندگی نداشتی همه زجر کشیدندی و بدبختندی.‏

پس جمع هیچ نگفتی و هر یک به راهی شدی.‏

خداوند بر طول عمر او بیافزاد.‏

پی نوشت: البته شیخ بعدش گفت که عده قلیلی زندگی داشتی که کیفیت زندگی شان بالاتر از همه جای دنیا باشد. ‏البته شیخ نگفت کیا!‏


‎ ‎سخنرانی برای سوگلی ها‏‎ ‎

سمیه توحیدلو در وبلاگ “بر ساحل سلامت” در خصوص سخنرانی رئیس جمهور در دانشگاه تهران نوشته است:‏

سخنرانی امروزش را بخوانید. سخنرانی ای که فقط مختص عده ای خاص از دانشجویان بوده است. دیگر دانشگاه ‏را هم برای عده خاصی سند زده اند و احتمالا این لطفی است که به دیگران می کنند و اجازه درس خواندن به ‏ایشان می دهند. البته گاهی هم لطف نمی کنند و ستاره می دهند. اما افتتاحیه مخصوص سوگلی های رییس جمهور ‏است. ‏

سخنرانی امروزش را بخوانید. آنجا که می گوید “در کلمبیا عده زیادی را راه ندادند” را با صدای بلند بخوانید. بلند ‏بخوانید که ایشان ادعا می کنند در کلمبیا عده ای را راه ندادند. لطفا یکی به اطلاع ایشان برساند که چند نفر از ‏دانشجویان پشت درها ماندند. ‏

نه من حوصله ندارم. انگیزه ندارم. به عملکرد این دولت افتخار نمی کنم. من شاهد خرد شدن و ذره ذره به تاراج ‏رفتن هویت کشورم هستم. فعلا خسته ام. فقط از روی ناامیدی اینجا می نویسم. می نویسم که فردا بتوانم به فرزندان ‏آینده نشان دهم، که من هم مخالف بودم. در حد و اندازه خودم و لا غیر!‏


‎ ‎نه دانشجویان ایرانی را می شناسید نه دانشگاهش را‎ ‎

مهدی محسنی در “جمهور” هم چنین خطابه ای برای آقای رئیس جمهور نوشته است که سخنرانی اش در دانشگاه ‏تهران برای جمعی از پیش تعیین شده صورت گرفت:‏

پشت درهای بسته در میان قشون اجیر شده و از میان صفوف به هم فشرده نیروهای انتظامی و امنیتی عبور کردن ‏و به سالن دانشگاه رسیدن و مبارز طلبیدن که هنر سرداری نیست.‏

فکر کردی درها که بسته شد، نامحرمی که نبود، پروژه امیرکبیر و علم و صنعت و دفتر تحکیم هم که خوب اجرا ‏شد، دیگر صدا بر نخواهد خاست. ترس از دار و درفش، دانشجویان را هراسان خواهد کرد.‏

نشان دادی که نه دانشگاه های ایران را می شناسی و نه دانشجویانش را. هنوز بعد از 2 سال و اندی تکیه زدن بر ‏مسند قدرت حتی توان نداری که اسباب بزرگی را فراهم کنی. آنچه که در دانشگاه تهران شنیدی، آنچه سال پیش ‏در امیر کبیر اتفاق افتاد، و آن فریادها و صداهایی که نمی شنوی و یا نمی خواهی که بشنوی، صدای آزادی ‏خواهی و ظلم ستیزی جنبش دانشجویی ایران است.‏

حالا بگذار صدا و سیما، روزنامه ها و سایت های رنگارنگ و کم مایه هوادارت، از حماسه ی دانشگاه تهران ‏بنویسند. یا مجیز گویانی که در قامت وزیر در کابینه ات جمع شده اند، از معجزات رخ داده قصه بسازند.‏

اما برای ما معجزه آن اتفاقی بود که در دانشگاه امیرکبیر رخ داد و دیروز در دانشگاه تهران تکرار شد.‏


‎ ‎مراقب ادعاهای صنعتگر ایرانی باشید‎ ‎

حامد قدوسی در وبلاگ “یک لیوان چای داغ” این پرسش را مطرح می کند که چرا باید به ادعاهای صنعتگران ‏ایرانی با احتیاط برخورد کرد. و سپس خود به آن پاسخ می دهد و به چند نمونه از این دعاوی اشاره می کند. از ‏جمله:‏

سال ها پیش در یک پروژه تحقیقاتی با تعدادی صنعت گر مصاحبه می کردیم. از جمله مصاحبه شوندگان خانمی ‏بود که اگر اشتباه نکنم یک شرکت تولید تابلو برق یا چیزی شبیه به آن را اداره می کرد و تنها خانم فعال در این ‏صنعت هم بود. وقتی به مسایل مربوط به سیاست صنعتی رسیدیم ایشان شروع کرد به شکایت از دخالت های ‏دولت و همان جمله همیشگی صنعت گران ایرانی را تکرار کرد که “بهترین کاری که دولت می تواند بکند این ‏است که هیچ کاری نکند و کاری به کار ما نداشته باشد”. ‏

تا این جا عالی و قابل قبول. ولی چند دقیقه بعدش که صحبت از رقابت شده بود یک دفعه گفت: این چه وضعش ‏است که بیش تر از هشتاد تا شرکت در این حوزه فعالیت می کنند و وزارت صنایع هم همین طور موافقت اصولی ‏جدید صادر می کند. باید صدور این موافقت نامه ها متوقف شود چون صنعت برای بیش تر از این تعداد شرکت جا ‏ندارد‎!‎


‎ ‎روزنامه می بینم، متنفر می شوم‎ ‎

نیما در “ساز مخالف” از اوضاع نابه سامان روحی اش در شرایط کنونی کشور و جامعه خبر می دهد:‏

می ترسم هم از عاقبت خودم هم از عاقبت آدمهائی که دوستشان دارم و هم از عاقبت مملکتم. گاهی فکر میکنم ‏بیمارم، دچار نا امیدی و بدبینی شده ام، اگر اوضاع انقدر بد است که من اینطور شده ام چرا دیگران راحتند؟ چرا ‏می خندند؟ چرا روی مبل یله می دهند و سریال های دوزاری نگاه می کنند و راحت چای هورت می کشند؟ ‏

من تلویزیون نگاه می کنم حالم بد می شود، روزنامه می بینم متنفر می شوم، در خیابان قدم می زنم اعصابم خراب ‏می شود، در جلسه های کاری به حرفهای دیگران گوش می دهم مایوس می شوم، با بچه های فامیل در مورد ‏مدرسه و دنیایشان حرف میزنم وحشت میکنم. تنها لحظات خوبم وقتهائی است که با برخی دوستان همدل گپ می ‏زنیم و ناامیدیها و بی حوصلگی هایمان را به اشتراک می گذاریم. دکتر خوب سراغ دارید؟


‎ ‎خون جعفر کیانی گردن شماست‏‎ ‎

“خورشید خانوم” هم از دست آقای لاریجانی و اظهارنظر اخیرش درباره سنگسار و نیز فاطمه راکعی، یک ‏نماینده اصلاح طلب مجلس پیشین حسابی کفری ست:‏

آقای لاریجانی ( دبیر ستاد حقوق بشر قوه‌ قضائیه) بعد از اینهمه مدت فرمودن سنگسار جعفر کیانی بر اثر اشتباه ‏قاضی صورت گرفته! نه آقای لاریجانی، این تنها اشتباه نبوده. سنگسار جعفر کیانی بر اثر این اتفاق افتاده که ‏اصلا خود شما و همه اون دستگاه عریض و طویل “قضائیه” تون یک اشتباه بزرگین. ‏

تک تک شماهایی که اجازه دادین همچین قانونی وجود داشته باشه، تک تک شماهایی که جلوی اعدام و زندانی ‏شدن هزاران انسان رو نمی گیرین وقتی محاکمه عادلانه ای براشون انجام نشده، تک تک شماهایی که معلوم نیست ‏با وجود این همه ظلم، چه جوری شب ها خوابتون می بره. خون جعفر و خیلی های دیگه گردن همه شماهاست….‏

من موندم خانوم فاطمه راکعی مسلمان “نو اندیش” که می فرمایند نباید گذاشت فمینیست ها و “تند رو ها” از حقوق ‏زنان دفاع کنن کجا بودن وقتی سنگا کوبونده می شد تو کله جعفر کیانی و این انسان بدبخت به جرم عاشق بودن ‏زجر کش شد و مرد؟ ‏


‎ ‎آسیه امینی در بستر بیماری‎ ‎

فهیمه خضر حیدری در “حرفه خبرنگار” به موضوع ملاقات اش با آسیه امینی روزنامه نگار و فعال حقوق زنان ‏پرداخته که این روزها در بستر بیماری ست:‏

امروز رفتیم عیادت آسیه. حالش خوب بود و چشمان مهربان همیشه نگهبانش، به حالت عادی برگشته بودند. کلی با ‏ما خندید و پابه‌پای مان شیطنت کرد تا به همه ثابت کند که حالش خوب است و جای نگرانی نیست. اما واقعیت این ‏است که مصرف کورتن حسابی اذیتش کرده بود. ‏

مدتی باید از حساسیت‌های عصبی‌اش کم کند، باید آرام باشد (چه توقعاتی !). باید کمتر فکر کند و بیشتر خوشحال ‏باشد. کمتر بخواند و کمتر اخبار را بشنود، بیشتر به خودش برسد و بیشتر به فکر خودش باشد.‏

اما خب آسیه همیشه همان آسیه است ؛ حتی در این شرایط هم باز پیگیر دادگاه و پرونده قضایی کسانی بود که ‏همیشه دنبال کارشان بوده. اما جواد منتظری با آن همه مهربانی و آرامش هم خودش دلگرمی‌ای است در کنار ‏آسیه. آدم خیالش راحت است که او هست و حواسش به حس و حال ظریف و حساس و شاعرانه آسیه عزیز ما ‏هست.‏

هر چندکه درست در کنار همین شاعرانگی‌هاست که عصیان و خستگی‌ناپذیری آسیه شکل گرفته و از او این ‏موجود دوست داشتنی مقاوم را ساخته که از چشمانش هم برای راهی که به آن ایمان دارد هزینه می‌کند. ‏


‎ ‎در نزن. لطفا وارد شو!‏‎ ‎

“رکن پنجم دموکراسی” عنوان وبلاگی ست که گاه و بیگاه مضامین مورد علاقه اش را از طریق تصاویر و عکس ‏های معناداری به خوانندگانش منتقل می کند. از جمله آخرین عکس های او، دو عکس از توضیحاتی نصب شده بر ‏روی در ورودی اتاق یک مدیرگروه در دانشگاه ایرانی و سپس توضیح نصب شده بر روی در ورودی اتاق ‏مدیرگروه یک دانشگاه ژاپنی ست.‏

توضیح نصب شده روی در اتاق مدیر ایرانی چنین مضمونی دارد: لطفا از مراجعه مستقیم به مدیر گروه اکیدا ‏خودداری کرده و برای پیگیری کلیه امور به دفتر گروه مراجعه فرمائید.‏

اما توضیح نصب شده بر در مدیر ژاپنی این است: برای وارد شدن نیازی به در زدن نیست. لطفا وارد شوید!‏


‎ ‎درست بشو هست. اگر…‏‎ ‎

سید ایمان ضیابری در “ایمان امروز” درباره قیودی می نویسد که دست و پای منتقد را در هنگام نقد می بندد:‏

انتقاد به عملکرد دستگاههای دولتی و حکومتی در سراسر دنیا امری رایج و طبیعی است و هر زمان که ‏شهروندان در استدلال و منطق و راهبری امور روزانه‌ی خود دچار مشکل و کمبود می‌شوند، به سمت دیوار غالباً ‏کوتاه دولت و حکومت می‌روند و از گرانی کالا تا عملکرد ضعیف رییس جمهور را به نتایج تاسف‌آور ‏ورزشکاران در آوردگاههای بین‌المللی ربط می‌دهند و به این صورت نتیجه‌گیری می‌کنند که وضعیت ما ‏‏”درست‌بشو” نیست!‏

هیچ کس از اهمیت و ارزش نقد و نقادی بی‌خبر نیست و هر کسی که سعی کند با چسباندن قیدهایی مانند “سازنده”، ‏‏”بی‌غرض” و “منصفانه” از ارزش و حتی تندی آن بکاهد، مطمئنا یا علاقه‌یی به شنیدن اشتباهات و خطاهای خود ‏ندارد و یا به طور کلی با ماهیت نقادی آشنا نیست.‏