جواد ظریف وزیر امورخارجهی جمهوری اسلامی ایران در گفتوگو با چارلی رز روزنامهنگار و مجری مشهور امریکایی میگوید: “کسانی که دست به جرم میزنند، کسانی که قوانین کشور را زیر پا میگذارند، نمیتوانند پشت عنوانهایی مانند روزنامهنگار یا فعال سیاسی پنهان شوند.” جواد ظریف در گفتوگو با چارلی رُز در مورد وضعیت حقوق بشر و زندانیان سیاسی و عقیدتی میگوید: “ما کسی را به دلیل عقایدش زندانی نمیکنیم. دولت برنامهای دارد برای بهبود و ارتقاء حقوق بشر در کشور، مانند هر کشور دیگری که باید این کار را بکنند. من اعتقاد دارم ما به عنوان دولت به مردممان تعهد داریم تا این کار را انجام دهیم. اما کسانی که دست به جرم میزنند، کسانی که قوانین کشور را زیر پا میگذارند، نمیتوانند پشت عنوانهایی مانند روزنامهنگار یا فعال سیاسی پنهان شوند. مردم باید قانون را رعایت کنند. من باید قانون را رعایت کنم، من را به مجلس احضار میکنند و ممکن است من دوست نداشته باشم ولی باید به مجلس بروم و به سوالات نمایندهها پاسخ بدهم. من باور دارم که این مهم است برای همه که به قانون احترام گذاشته شود و به پروسه قانونی و قضایی در ایران اجازه داده شود تا روند خود را طی بکند و من اعتقاد دارم در نهایت بهترین نتیجه حاصل خواهد شد.”
وقتی وزیر خارجه اسرائیل خیره به دوربینهای رسانهها گفت که شهرکسازیهای اسرائیل قانونی و حق تاریخی مردمان یهود برای داشتن خانه است، جوانی یهودی در آمریکا خطاب به او نوشت: “هیچکسی تا به امروز چنین وقیحانه خاطره گوبلز را زنده نکرده بود.”
دولت و کارگزارانش موجوداتی دروغگو هستند. اشاره صریح میرحسین موسوی به دروغگویی احمدینژاد که به یکی از مهمترین کلیدواژههای جنبش سبز تبدیل شد را باید مدام بازخوانی کرد. در این راه تمام آنانی که هرچه بیشتر از رأی دادن به روحانی حمایت کردهاند و برای موفقیت در مذاکرات هستهای برای ظریف پیام تبریک فرستادند و کمپین درست کردهاند در برابر چنین دروغهای بدویای مسؤولترند. برای اینکار باید از آغوش گرم دولت جدا شد؛ کاری که جوان یهودی با دولت اسرائیل کرد.
دولت جدید از حیث دولت بودنش، دروغگوست. در فرآیندهای عادی و جاری دولت مدرن، دروغ و جعل حقیقت ساختاری، یکی از مکانیزمهای اجراست. کورنل وست، روشنفکر سیاهپوست آمریکایی، بعد از اظهارات اوباما درباره هواپیماهای بدون سرنشین و امنیت آمریکا نوشت: “اوباما در مقام رییسجمهور، هیچ فرقی با بردهداران جنوب در جنگهای داخلی ندارد. سیاهان نیستند که به مقام ریاست جمهوری ارتقا یافتهاند بلکه مقامهای دولتیاند که خود را تا سیاهان ارتقا دادهاند. این نوعی عضوگیریِ منطق جدید از همه است.”
برای همین، خندههای ظریف هرچقدر میتواند در جایی امیدبخش باشد در موقعیتی دیگر نمایانگر خباثت دولت است. اینکه او مجبور به دروغگویی است چیزی از وظایف مردم و جامعه مدنی در گوشمالی دادن به او را کم نمیکند.
اما مسأله فقط این اظهارنظر جعلی نیست. دولت روحانی به طور روشنی پشت چیزی پنهان شده است که از طریق نفی آن - در ۴۸ ساعت منتهی به انتخابات-آرا را به سمت خود جلب کرد. دولت و کارگزاران و کودکانِ در آغوشاش میگویند: همه لطفا خفه شوید تا من بتوانم با به نتیجه رساندن مذاکرات اوضاع اقتصادی را بهبود ببخشم. در این راه نه تنها منکر زندانیان سیاسی میشود که خانوادههای آنان را از یک کار کوچک در گوشهای از کتابخانه ملی اخراج میکند. مهساامرآبادی، روزنامهنگار و همسر زندانی سیاسی مسعود باستانی در شرح اتفاقی که برایش در چند روز گذشته افتاده در صفحه فیسبوکاش مینویسد: “چند ماهی بود که پس از یک دوره بیکاری، مشغول به کار تحقیقی و تاریخی بودم. کار تحقیقی که اسماً وابسته به کتابخانه ملی و مرکز اسناد بود. با این حال بزرگواری دیگر شخصا مسئولیت پرداخت دستمزد ما را برعهده گرفته بود. ما نه درخواست استخدام داشتیم و نه بیمه و سایر مزایا! تنها میخواستیم جایی دور از هیاهو به کار بنشینیم و مطالعه کنیم اما همین هم تاب آورده نشد. یک ماه پس از حضور ما در مرکز اسناد فشارها آغاز شد، نامههای محرمانه پشت سر هم صادر شد. دفتر ریاست جمهوری حضور من و ریحانه در مرکز اسناد و کتابخانه ملی را مساوی با فشارهای بیشتر بر دولت دانسته بود! تصمیم گرفته شد در منزل کار کنیم. از صبح تا شب نشستیم و خواندیم و یادگرفتیم. اما انگار کار ما در منزل هم باعث فشار بر دولت شد. گویی در این زمانه همه چیز باعث فشار بر دولت میشود! باز هم نامه پشت نامه و تهدید و باز هم فشار بر رییس ما که از جیب خودش متقبل پرداخت حقوق ما شده بود. جالب تر از همه اینکه بیشتر این فشارها از جانب دولتمردانی مانند آقای صالحیامیری رییس کتابخانه ملی و کارکنان دفتر ریاستجمهوری وارد شد. تا جایی که اکنون من از همینجا ضمن اعلام سپاس بیکران از آقای دهباشی نازنین که انسانیت خودش را فراموش نکرد، اعلام میکنم که برای جلوگیری از فشار بیشتر بر ایشان که بزرگوارانه معرفت به خرج دادند (کاری که بسیاری از دوستان اصلاحطلب هم حاضر به انجامش نشدند) از این کار تحقیقی و تاریخی استعفا میدهم. تا شاید امنیت به کشور بازگردد، عربستان نیروهایش را از یمن بیرون بکشد، مشکلات هستهای حل شود، فساد اقتصادی گسترده در نظام ریشهکن شود و کل فشارها از دولتی که هر گفتار و رفتار و شغلی برایش فشار محسوب میشود، برداشته شود. شاید با این نوشتار آقای صالحی امیری و اعضای دفتر ریاست جمهوی تشویق شوند و ترفیع هم بگیرند و با این کار برادریشان را بیش از گذشته ثابت کنند اما تمام اینها میماند برای تاریخ.”
این اتفاقات، بی معنا نیست. راوی سیاستی است که پایین رفتن قیمت گوجه فرنگی را به تقویت جامعه مدنی مقدم میشمارد؛ یعنی یک الگوی دمدستی از توسعه.
در اینجا راهی نمیماند جز صورتبندی دوباره کانونهای مقاومت پراکنده، اجتماع و تولید گفتارهای انتقادی و نمایش پلاکاردهای دروغگو بد است در همه جا. یادآوری این نکته که دولتی که نزاعهای مصلحانه و درونی یک جامعه برای عدالت و آزادی را به نفع نوعی تنظیم امور و وعده الهیاتیِ بهشت، خفه کند، واجد سرنگونی است.