روزها گر رفت گو رو، باک نیست

محمد جواد اکبرین
محمد جواد اکبرین

سختیِ اینکه باید این خانه را ترک کنیم دقیقاً از جنس همان سختی‌ست که آدمیان خانه‌های‌شان را ترک می‌کنند؛ خانه‌هایی که خشت خشت آن را با همت و اُلفت ساخته‌اند. اما راستش “روز” هیچ‌وقت “مقصد” گردانندگان آن نبود بلکه “مسیر” آنها بود.  

قصه از آنجا آغاز شد که در سال‌های پایانی دهه‌ی ۷۰ خورشیدی، خزان مطبوعات، اندکی پس از بهار مستعجلِ آن رسید و روزنامه‌ها نخست فله‌ای و سپس یک به یک بسته شدند. مسئله فقط این نبود که تاوان اطلاع‌رسانی و تولید آگاهی، زندان و حِرمان از زندگیِ طبیعی‌ست که روزنامه‌نگار جماعت در سنت تاریخی خود هیچ‌گاه تن و جانِ آسوده نداشته است؛ بلکه مسئله این بود که در سپهر سیاسی ایران، صورتی منزّه و قدسی‌نما، سیرتی مملوّ از فساد سیاسی و اقتصادی را پنهان کرده بود و تمام هراسش از این بود که روزنامه‌ها آن نقاب را بردارند و آن قاب را بشکنند. این تصویر، سالها بعد وقتی هویداتر شد که از صدر تا ذیلِ مخالفان آزادی مطبوعات به محمود احمدی‌نژاد پیوستند و در پوشش “دولت ولایی” بزرگترین اعداد و ارقام اختلاس و تخلف در تاریخ ایران را به نام خود ثبت کردند و البته که چنان حیف و میلِ بی‌حساب و کتابی جز در غیاب رسانه‌های مستقل و آزاد این‌همه روان و فراوان نمی‌توانست باشد.  

رهبر جمهوری اسلامی، در اردیبهشت ۷۹، صراحت مطبوعاتِ پس از دوم خرداد را “شارلاتانیزمِ مطبوعاتی” خواند تا شارلاتانیزم ولاییِ حاکم بر مناسبات قدرت را بپوشاند و مجبور نباشد مدام مزاحمتِ روزنامه‌ها، این خرمگس‌های سقراطی را تحمل کند؛ در عبرت و حکمتِ روزگار همین بس که درست همان قاضیِ انقلابی که به همین اشاره، حکم به قلع و قمعِ کاغذ و قلم و دست‌ و زبان داد در رستاخیز دولت احمدی‌نژاد، “قاتل و سارق” از آب درآمد؛ نخست قتل فرزندان مردم در بازداشتگاه کهریزک (۱۳۸۸) و سپس دستبُرد میلیاردی در سازمان تأمین اجتماعی که اموال آن متعلق به ۳۵ میلیون کارگر و بازنشسته و خانواده آنهاست؛ سعیدمرتضوی حالا هم اگر آزاد است با سپردنِ وثیقه‌ی ۹ میلیارد تومانی‌ست که (بنا بر خبر رسمیِ مقامات قضایی) با تودیع دو دستگاه آپارتمان در منطقه سعادت‌آباد تهران تأمین شده که متعلق به همسر اوست!

این “یک از هزاران” را گفتم تا بگویم آن همه را بستند تا صندوقِ چنین روزهایی باز نشود اما “روز”ها نگذاشتند این رازها سر به مهر بمانَد. “روز” قصه‌ی ما هم در چنین شرایطی متولد شد و به خاطر حضور و شناخت گردانندگانش از ادب و آداب جامعه‌ی جاریِ ایران به سرعت، مخاطبان خود را یافت و تاثیرگذار شد؛ امتیاز برجسته‌ای که بسیاری از رسانه‌های فارسی زبانِ یک دهه پیش، از آن کم‌بهره یا بی‌بهره بودند.

برمی‌گردم به همان سخن نخست که “روز” هیچ‌وقت “مقصد” گردانندگان آن نبود بلکه “مسیر” آنها بود. مسیری که در روزهای دشوار “متکلم وحده” بودنِ قدرت تجربه شد و تا توانست ماند و نگه‌داشت امانت آزادی را و اکنون در پایان این مسیر، بستر تجربه‌ی مسیری دیگر باید فراهم شود وگرنه مقصد همان است و مقصود همان: چراغ‌بانیِ آزادی و حُرمت انسان. و اگر مقصد همان است که هست چرا سخن مولانا جلال‌الدین در دفتر اول مثنوی را به یاد نیاورم که:

“روز”ها گر رفت گو رو، باک نیست

تو بمان! ای آنکه چون تو پاک نیست