یاد یاران

نویسنده

…، ز خوبان نتوان جست وفا

” هدیه عاشق “ از جمله مشهورترین سروده های ایرج میرزا، شاعر مشهور عصر مشروطه ایران است. این عاشقانه دلربا در کنار ” عارف نامه “ و ” زهره و منوچهر “ از جمله ی فاخرترین آثار دیوان ایرج  به حساب می آید.

ماجرای سروده شدن این شعر چنین است که روزنامه ی “ اقدام” چاپ تهران به سردبیری  “ عباس خلیلی ” ( پدر سیمین بهبهانی) به سالهای نخستین دهه ی اول قرن حاضر، مسابقه ای تحت عنوان “هدیهء عاشق” را ترتیب می دهد. مسابقه ای که در حقیقت  درباره ی” گل فراموشم مکن” است که در ادب غرب بسیار رایج است تا آنجا که هر قوم و زبانی در اروپا برای این گل خاص قصه ها دارد. قصد روزنامه ی اقدام این بوده که این ماجرا به قلم شعرای فارسی زبان نیز به شعر در آید.

خلاصه قصه گل فراموشم مکن، چنین است: “ عاشق ومعشوقی در کنار رود دانوب مشغول تفریح و دلدادگی بودند که ناگهان معشوق، گلی را در رودخانه می بیند و با نگاهش به عاشق دلداده می فهماند که چقدر مشتاق آن  گل است. عاشق دلداده ، رها از عقل و هوش و به رسم دلدادگی، خود رابه آب می اندازد و گل را می گیرد و آن به سوی معشوقش می اندازد. پس آنگاه در تلاطم آب غرق می شود و می رود و حین جدایی از معشوق تنها می گوید : “فراموشم نکن” . از آن پس، آن گل را در ادب اروپا “گل فراموشم مکن” می نامند.
گفتنی است که در این مسابقه بزرگانی مثل” رشید یاسمی “و ” وحید دستگردی” نیز شرکت می کنند ولی برنده مسابقه ایرج میرزا می شود که شعر زیر را می سراید:

 

عاشقی محنت بسیار کشید

تا لب دجله به معشوقه رسید

نشده از گل رویش سیراب

که فلک دسته گلی داد باب

نازنین چشم بشط دوخته بود

فارغ از عاشق دل سوخته بود

گفت وه وه چه گل رعنا ئیست

لایق دست چو من زیبائیست

زین سخن عاشق معشوقه پرست

جست در آب چو ماهی از شست

خوانده بود این مثل آنمایهء ناز

که نکویی کن و در آب انداز

باری آن عاشق بیچاره چو بط

 دل بدریا زد و افتاد بشط

دید آبیست فراوان ودرست

بنشاط آمد ودست از جان شست

دست وپایی زد و گل را بربود

سوی دلدارش پر تاب نمود

گفت کای آفت جان سنبل تو

ما که رفتیم بگیر این گل تو

بکنش زیب سر ای دلبر من

یاد آبی که گذشت از سر من

جز برای دل من بوش مکن

 عاشق خویش فراموش مکن

خود ندانست مگر عاشق ما

که ز خوبان نتوان جست وفا

عاشقان را همه گر آب برد

خوبرویان همه را خواب برد