گزارش

نویسنده
میترا سلطانی

مراقبه با صدای درون

واژه نوگرایی به فرایند و جریانی تاریخی اشاره دارد که در عرصه‌های متنوع و مختلفی چون فلسفه، علم، سیاست، اقتصاد و هنر تاثیر مستقیم گذاشته و منجر به خلق آثار هنری ماندگاری شده است. نمایشگاهی که در گالری لاله تهران برگزار شده، شامل آثار خلاقانه ای در طراحی اولیه و رنگ گذاری است که به لحاظ گستردگی در نوع خود جالب توجه  است. در نگاهی به آثار “ نسرین برکت ” به خوبی می توان برجستگی و استفاده همیشگی از رنگ ها را مشاهده کرد که نگاه عرفانی خالق آثار را منعکس می کند. این هنرمند در آثار خود از خطوط مورب و منحنی به خوبی استفاده کرده و به کمک هماهنگی موسیقایی رنگ ها، فضایی شاد در آثار خود خلق کرده است.

 

از ویژگیهای آثار نقاش، عناصری است که در میان دیگر عناصر، زائد به نظر می رسند؛ و چه زیباست که بی حضور این عناصر زائد، گویی فرهنگ ساکنین تابلو کامل نیست. در حقیقت حضوربی ارزش برخی عناصر در این روند، تبدیل به فرهنگِ زیستن ایشان می شود که خود به خود: “تحمل کردن” را پدید می آَورد. شاید به خاطر همین عناصر زائد و جا گم کرده ی زندگی اهالی جهان معاصر است که در آئینه ی ذهن نقاش این آثار، روایتها،موتیفها،پرسوناژهای داستانهای آئینی – مذهبی و همه ی آنچه که وی در دیدار با فرهنگ سنتی زاد بوم خویش مشاهده نموده است، در آثارش همچون کابوس انسان مضطربی نمودار می شوند. زیرا قبل از آنکه این عناصر، بازبینی شده و کیفیات آن به روز افتد، انسان امروز به حکم کهنه بودن، آن را مردود می شمرد؛ و بی هیچ پایه ای، به زور و بلا در صدد معنا دادن به زندگی اکنون خویش در  تقابل با گذشته ی سرشار از معنویت است؛ اما معنایی که به دست داده می شود همچنان کابوس باقی می ماند، و نه معنایی تلطیف شده و از همین روست که برخی از فضاها و عناصر شاخص آثار وی در بسیاری از موقعیتها به سوی رخدادهای کمدی  عامیانه گام برمی دارد؛ گویی تصاویر، در صدد نقادی انسانهای پیرامون هستند؛ این روند چه خودآگاهانه باشد و چه ناخودآگاه، حقیقتی ژرف را به نمایش می گذارد که همانا بی هیچ خاستگاه، چرایی و هدف معنامندی زیستن انسانهای جامعه ی معاصر است.

 

 

همچنان پافشاری بر معنا دار نمودن چیزهای فاقد معنا و طبعا در چنین روندی هم نقاش و هم تصاویر برساخته ی وی، زندگی جامعه ی انسانی اسطوره زدایی شده، بیگانه با هویت و پرت افتاده از سنت دیرپای نیاکان، را به چالش می کشد.برکت خود درباره آثارش می گوبد: بر این باورم که نقاشی یک نوع مراقبه است، مراقبه‌ای که تمام ذرات جسم، ذهن و روح را درگیر می‌کند و بر این باورم که با گوش دادن به صدای درون و بدون هیچ گونه داوری می‌توان آن را به نقش درآورد. می‌توان خود را از ذهن رها کرد و برای من این تنها آزادی، حقیقی است.

آثار برکت به سادگی فرآیندی را نشان می‌دهند که “اثرگذاری” روی سطح، اول و آخر هدف آن است و اما این فرآیند اثرگذاری روی سطح یا حساسیت بخشیدن به “بستر کار” نوعی بارورسازی سطح زیرین تابلوست. او سطوح زیردستش را فقط نقاشی نمی‌کند؛ بخش‌های نقاشی نشده آثار وی حاوی حساسیت‌های بصری و نوعی استتیک بسیار مدرن هستند در نتیجه، به یک پایان بندی عالی و حرفه‌ای نیز دست پیدا کرده است. نسرین برکت در آثارش، الزاما با عناصر آشنا مثل پرنده، آدم، درخت، کلمه و… اقدام به تصویرگری نمی‌کند، بلکه با استفاده از “عناصر ذهنی” (conceptual Elements) مثل: نقطه، خط، سطح و نیز با بهره‌گیری از “عناصر بصری” (visual elements) مثل: رنگ، بافت، اندازه و همچنین با به کارگیری “عناصر ارتباطی”(Relational Elements) مثل: جهت، موقعیت، فضا و جاذبه اقدام به پردازش اثر می‌کند. فیگورهایی که در آثارش مشاهده می شوند، همگی گنگ اند. هیچکدام خاستگاهِ مشخّصی ندارند. گویا این ویژگیِ زمانه و مردمِ عصرِ وی است که در آثارش تجلّی کرده است! بدآنگونه که عناصر و حتی شخصیتهای اساطیری تا حدّ عامّه ی مردم نزول می کنند و گهگاه عنصر، موتیف، و گاهی شخصیتی عامیانه، به اسطوره ای مبدّل می شود! این ویژگیِ ذاتیِ جامعه ی نابهنجار، از محیطش به آثارش رسوخ نموده که به صورت بیماریِ مسری به فیگورها و آدمهای تابلوهای گذشته و آینده اش سرایت می کند.

 

او عناصر فیگوراتیو را در محیطی ذهنی (با تاکید بسیار: محیط ذهنی) قرار داده است. محیط ذهنی در این نقاشی‌ها کاملا در مالکیت هنرمند است و از اعماق ضمیر و حساسیت زیبا‌شناسانه او سربرآورده است. نقاشی‌های او به گونه‌ای رمزی از رنگ  بندی های متنوعی سود می‌برند و فام‌های کم‌رنگی از رنگ‌های درهم آمیخته شده، گلوله‌های باقی‌مانده و تاش‌های قلم‌مو که یکدیگر را در قسمت‌هایی پوشانده‌اند که در واقع حکایت از نوع تکنیک و اجرای نقاشی‌ها دارد.

برکت می تواند بدون درغلتیدن به کلیشه های نخ نما، هنرآمیخته با روح خلاقانه فرهنگ ایرانی را در آثار خود امتداد بخشد، به طوری که نه دچار تکرار و تقلیدهای رایج شود و نه راه را گم کند.

عبور از چنین منظری، مایه های غنی و پایان ناپذیر یک هنر ناب را برروی پالت او مهیا می سازد.هنر مدرن، ریشه ها و تبارشناسی بسیار مطمئنی را درهنر ایرانی برای خود تاکنون کشف کرده است.

در لابه لای آثار وی رگه هایی از نوعی مدرنیسم درحال شکفتن با روحیه شرقی موج می زند که با مواد و مصالح دلخواه او قابل ارائه است.او، ایستاده در آستانه پرنقش و نگار سطوحی که نبض موسیقی و روحیه شرقی را بازمی تابانند، به سوی بصیرتی درحرکت است که به تناقض موجود در آثارش پایان داده و در وحدتی استه تیک، بالندگی و خلاقیتی بکر و دیدنی را به ارمغان آورد.